روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۲۶۷ مطلب با موضوع «من» ثبت شده است

چه شب بدی بود

پر از خشم و عصبانیت

خوابهای پریشان

یادمه ی روز بعد از ماجراهایی ک‌براش تعریف کردم بهم گفت ناراحته

ناراحته که هیچ مرد محکم و تکیه گاهی تو زندگیم نبوده

 

و حالا خودشم تبدیل شده ب یکی از همون مردا

 

یه زمانی میگفت رابطه ام با بقیه یه سربالاییه و ادامه دادنی نیست و رابطه ام‌با تو‌سرازیریه

اما زمان چه بی رحمانه خلاف ادعاهای ادمی‌ را ثابت میکند

وای 

ساعت ۶ونیم بیدار شدم و‌دیگه خوابم نمیبره تمام صورت و‌سرم به طور عجیبی میخاره همونجاهایی ک سبوره زده

چرا انقدر فکرم مشوشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۰۰ ، ۰۷:۲۵
مریم بانو

انقدر از رابطه داشتن با مردها بیزار شدم

ک خواب هم ک میبینم دیگه هیچ‌مردی تو‌خواب هام نیست

یا خودم تنها فیلم بازی میکنم با دخترک

یا خواب جنسی باشه لز میکنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۰۰ ، ۰۱:۵۸
مریم بانو

تلفن خونه زنگ‌ زد گوشیو برداشتم یه صدای آشنا بود احوالپرسی کرد گفت مریم خانم شمایید؟ گفتم بله.  گفت من علی عمه هستم شناختی. گفتم بله. 

از تهران اومده بود اینجا سر بزنه ب اقوام

شناختمش کراش بچگی هام بود .

یه دوست خانوادگی داشتیم و هم فامیل پدربزرگم پاتوق ما وقتی میرفتیم تهران. بهش میگفتیم عمه یه خانم خیلی مهربون پسر اخریش کراش من بود خخخخخخ. البته بعد من ازدواج کرد و دوقلودار شد.

یکی دو روز پیش ک زنگ‌ زد خنده ام گرفته بود . پیش خودم میگفتم ببینمش ببینم چ فرقی کرده. دوس داشتم زنش و بچه هاشم ببینم

امروز ظهر ک از خواب بیدار شدم دیدم صدا از طبقه بالا میاد. فهمیدم اومده خونمون

پاشدم اماده شدم و رفتم بالا . در ر‌و ک باز کردم خخخخخخخ

دیدم اون نیست بلکه داداش بزرگشه

بعد کلی خندم گرفته بود ک حتی اسمشم یادم رفته بود

درواقع کراش من حسن بود برادر کوچیک

و میهمان ما علی بود برادر بزرگ ک همسن پدرم بود خخخخخ

من اسمشم یادم رفته بود خخخخخ وقتی برادرش دیدم کلی فکر کردم ک یادم اومد کراشم اسمش حسن بود خخخخخخخخخ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۵۰
مریم بانو
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۲ فروردين ۰۰ ، ۱۳:۱۹
مریم بانو

خب من میشه گفت از اول عید هیچ کار مفیدی در زمینه درسم نکردم.

و برنامه داشتم امروز دیگه جدی ادامه بدم بعد از انجام کارهایی که قرار بود بکنم

و دلم میخاست رفرش بشم پس اول خوابید یکساعتی بعدش بیدار شدم میوه خوردم و حالا نشستم  پای لب تاب

اما انگار چون خیلی دور بودم سخت هم نزدیک میشم هرچی میکنم نمیتونم تمرکز کنم روی این کد فکرم همش میپره

خب خواستم بنویسم این پرش فکری کمتر بشه

من خوبم و کارایی که قرار بود رو انجام دادم اما الان دیگه باید نمودارم رو بکشم و بقیه مقاله ام کامل کنم. پس استوپ لطفا

آها یه کار قدیمی خخخخخ یه کاغذ میزارم کنار دستم هروقت وسط کاری چیزی به ذهنم رسید که باعث میشد فکرم بپره توی اون کاغذ مینویسمش و به خودم میگم الان فقط درس. درس که تموم شد کاغذو بردار و بشین تا صبح به چیزهایی که نوشتی فکر کن انقدر فکر کن فکردونت بترکه خخخخخخخ

........................................................................................

نیم ساعت بعد نوشت:

 

دمت گرم انصافا نوشتن معجزه میکنه و ایضا توضیح درسی بلند بلند برای خودم و نوشتن نکات کدها

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۰۰ ، ۱۹:۵۸
مریم بانو

من هیچ وقت دوست نداشتم جای کسی بود. جای خودم بودن رو دوست داشتم. همین خودم بودن همه چیز خودم رو دوست داشتم.

 

اما این چند روزی غبطه خوردم . غبطه خوردم به دختری که دوست داشتم مثل اون باشم دوست داشتم شخصیتم یه کم مثل اون میبود یه کم محکم با عزت نفس .  همیشه تحسینش میکردم حتی قبل اینکه مثل حالا بشناسمش. کاش میتونستم بهش بگم که چقدر تحسینش میکنم.

 

حالا فکر میکنم اگر مثل اون بودم .... چه خوب میشد

چه محکم

چه قوی و پر قدرت

چه عزت نفسی

 

و یادم میمونه که داستانش رو برای دخترک تعریف کنم. وقتی بزرگ شد یاد بگیره که شخصیتش چقدر ارزش داره و دم دستی نباشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۰۰ ، ۱۴:۰۸
مریم بانو

یعنی برای اولین بار از شنیدن اسم گلی کلی خوشحال شدم خخخ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۵۸
مریم بانو

سلام خانه جان

ساعت از ۳ گذشته و خوابم نمیبره

اومدم حرف بزنیم ببینم چی از توش درمیاد

میدونی هر حسی یه منشایی داره که اگر منشاش پیدا بشه خیلی راحت میشه آنالیزش کرد

ولی تا وقتی معلوم نیست چته چه مرگته فایده ای نداره که نداره

مثلا یه موقع عصبانی هستی نمیدونی چرا بعد میشی فکر میکنی چند روز گذشته ات را مرور میکنی و یادت مثلا فلان دوستت حرفی زده و تو نتونستی جوابش بدی و این عصبایت در تو باقی مونده

البته تو که عصبانی نمیشی خانه جان

این یه مثال بود برای اینکه بگم پیدا کردن منشا حال مهمه.

مثلا امروز غمگینم دلم شور میزنه

نمیدونم دلم چرا شور میزنه

خب بزار فکر کنیم یه کم . انقدر فکر کنیم که این پست طولانی بشه و کسی حوصله خوندنش نکنه

چی شده مریم بانو احوال دلت چطورع؟

.

.

.

.

خب

۱- میترسم

۲- کار مقاله و کدم مونده و باید سریع تموم کنم

۳- گل هایی که خریده بودم پولش دراومد ولی بقیه گلها مونده و جریت اینکه بقیه بفهمن شکست خوردم هم ندارم

۴- کلاس های خصوصی کم شده و نگران درآمدم بعد از عید هستم

 

خب فکر میکنم . یعنی الان که فکر کردم دیدم مجموعه ای از این دلایل هست که باعث اضطرابم میشه

 

خب  فکر کنیم به راه حل مورد به مورد:

 

۱- برای این مورد هیچ کاری از دستم برنمیاد برات بکنم بانو . میتونم فقط بگم خودتو مشغول کن

۲- کارهای خونه تموم شد . پس از همین امشب بچسب بهش و نگران نباش تو میتونی از پسش بربیای عزیزکم مثل تا همینجایی که اومدی به خودت سخت نگیر تو داری تلاشتو میکنی

۳- صبر بباید . فعلا یه چند روزی اولویت کارهات بزار مقاله و از ۸ عید به بعد درمورد این شکست برو بشین مفصل فکر کن بشین اصن خودتو بزن خخخخخخخ یا یه شب تا صبح گریه کن خخخخ . فعلا اول مقاله ات تموم کن

۴- پس روی اپلاسیون مانور بده یه روز پاشو برو همین خیابون شماره تلفن همه سالن ها را یادداشت کن بعد برگرد خونه بشین بهشون زنگ بزنن و بگو اگر نیرو میخان تو هستی. و راه حل دوم از رزومه ات ۷   ۸ تا کپی بزن بعد یه روز صبح بعد تعطیلات برو آموزش پرورش ناحیه ۴ و بگو لیست مدارس غیرانتفاعی ناحیه را بدن . بعد برو دونه دونه سر بزن رزومه بده شاید برا تدریس گرفتنت

 

خب شرمنده مورد یک شدیم ولی دیگه ببخش به بزرگی خودت. به بقیه برس به ترتیبی که گفتم و فکرشو نکن افرین دختر

...............................................................................

دخترک گاهی تازگی از یه دوست خیالی حرف میزنه به اسم خورشید البته این اقتضای سنشه میگه با خورشید بازی کردیم و ...

دخترک شدم منم با دوست خیالی حرف میزنم بس که با هرکی حرف زدیم پشیمون شدیم

..........................................................................................................

یکساعت بعد نوشت:

همش بهانه بود انگار میخواستم پنهان کنمش زیر این دلایل جریت نداشتم رو باشه و باهاش روبرو بشم فرار میکنم ازش همچنان. منشاش فقط یه جمله بود.

راه حل : زمان. صبر بباید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۰۰ ، ۰۳:۵۲
مریم بانو

خب این طبیعیه وقتی تا ۲ شب میشی پای اینستا و عکسا و کلیپ های دریل نگاه میکنی شبم خوابشو ببینی . دریل و گلن باهم بودند دستاش یخ کرده بود انگشتاش بی حس شده بود.

 

امروز صبح خواب دیدم هه فامیل باهم رفتیم شمال خونه خاله نرگس بعد همه از هم میپرسیم کرونا ندارید که چون کسی ماسک نزده آخه همه آشنا هستند . منم میگم کرونا ندارم ولی آبریزش بینی داشتم و نگفتم. روز اول چندتا از خانم‌ها برای همه شام و ناهار درست کردن و مخصوصاً مامانم همه خانم‌ها خیلی خسته شدند چون جمعیت خیلی زیاد بود و مرداها هم در حال استراحت یا بازی یا گشتن بودن روز دوم من ناراحت شدم از این وضعیت و بلند رفتم اعلام کردم از این به بعد ما خانم‌ها تنها یک وعده غذایی درست میکنیم یا شام یا ناهار و وعده دوم رو یا چیزی نخورید یا به عهده خودتونه. البته که مخالفانی هم داشت ولی من کوتاه نیومدم.

 

اینم از اثرات کرونا و تفکرات فیمینسی روی خوابهام

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۹ ، ۱۵:۴۹
مریم بانو

دیشب خواب میدیدم که انگار یه جایی رفتیم با دخترک مثل مسافرت . یه جا اِسکان داشتیم یه ساختمون قدیمی چند طبقه بود که طبقه پایینش یه چیزی مثل یه استخر خیلی بزرگ بود مثل دریا دخترک دوست داشت بره شنا کنه همش. همونجا کنار استخر نشسته بودیم که دیدم یه انگشتر جدید دارم. روش نوشته پارسا ولی کثیف شده بود. انگشترهام درآوردم که توی آب بشورم تمیز بشه. همینجوری که داشتم میشستم و داشت تمیز میشد یهو چندتا آدم از پشتم اومدن جلو یکی گفت اینا اومدن انگشترت که روش نوشته پارسا بدزدن ازت.

دست دخترک رو گرفتم و شروع کردیم به فرار حتی وقت نکردم انگشترام دست کنم همه رو محکم و سفت تو مشتم نگه داشته بودم جوری که دستم درد گرفته بود. میرفتیم با دخترک جایی قایم میشدیم ولی باز پیدامون میکردم. بقیه ادما بهم میگفتن فایده نداره فرار نکن بلاخره اینا میگیرنت و انگشترت ازت میدزدن .

همه ازشون میترسیدن و هیچ‌کس کمکم نمیکرد.

یکی همین حین بهم گفت که یه فردی هست که اگر بتونم خودمو بهش برسونم میتونه کمکم کنه و از دست این گروه آدمها نجات بده ولی رسیدن بهش سخته. و بهم گفت باید از چه راهی برم . دست دخترک گرفته بودم و در تلاش برای پیدا کردن راهی بودم که بتونم به اون فرد برسم. رفتیم و رفتیم و رفتیم و اون دزدها هم دنبالمون میامدند . اما من با دخترک تونستیم برسیم به اون فرد. به اون که رسیدیم اومد همه اون گروه دزد رو گرفت. بعدش گفت چون اینا خیلی از بقیه دزدی کردن سزاشون مرگه و یه کله‌گنده و رئیس دارن. و اونو کشتindecision  و بقیه هم پشیمون بودن از اینکه دزدی میکردن. خیالم راحت شد که بلاخره شر دزدها کنده شد آروم مشتم باز کردم خواستم انگشترهام دست کنم که اون آدمه گفت اینجا خیلیا دزدن جلوی ادمای اینجا انگشتر دست نکنم.

 

 حتی تو خواب هم میخان انگشتر پارسای منو بدزدن.

مغز من چرا موقع خواب نمیخابه؟ آیا احتیاج به استراحت نداره؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۲۶
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید