روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۶ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

یخ زده ام
مثل کسی که در برف و بوران دامنه یک کوه باشه
مثل کسی که از سرما خونی تو رگ هاش در جریان نیست
هیچ حسی درونم جریان نداره. نه از چیزی خوشحالم نه ناراحت یخ یخم. بی هیچ حسی
سرد سرد

سرد مثل موهای بلوند
دیمن 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۶ ، ۱۲:۵۲
مریم بانو

سانچی غرق شد میان آب و آتش
و این از ذهنم بیرون نمیره. چقدر زن هاشون عاشق بودند. از اون زنهایی بودند که از چشماشون میشد فهمید چقدر عاشقند. مثل مدیر مهد دخترک. چشماشون یه جور عجیبی جذبت میکنه میتونی ساعت ها بشینی تو چشماشون نگاه کنی بی اینکه خسته بشی. یه جور برق خاصی داره . چه عاشقانه گفتند از شوهراشون....

سرنشین قایق کوچکی ام میان دریا که تلاشی نمیکنم برای رفتن ب سمت خاصی. دراز کشیده ام کف قایق و چشم دوخته ام به آسمان ، موج مرا میبرد. خود را سپردم ب دست موج بی هیچ تصمیمی بی هیچ انتخابی پیش میرم. هیچ تصمیمی دوست ندارم بگیرم دوست دارم فقط پیش برم به هر سمتی ک این موج ببره. و البته که تصمیم نگرفتن هم خودش یه نوع تصمیمه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۶ ، ۱۰:۰۰
مریم بانو

توی کلاسام همیشه یه چیزی را به بچه ها میگم:

ما عجب انسان های مغروری هستیم روی زمینی زندگی می کنیم ک یکی از میلیاردها سیاره در این عالمه و خورشیدی داریم ک یک ستاره کاملا معمولی و متوسط از بین صدها میلیارد ستارگان عالمه. در منظومه شمسی ای ک جرم زمین درش هیچه و زمین در این عالم مثل ذره ای غبار کوچکه و ما انسان ها چه قدر کوچک. و ما انسان ها روی این زمین کوچکمان میجنگیم و کینه میبافیم در دلهامان و نفرت میورزیم و هزار نامردی ها بر سر هم آوار می کنیم که چه؟؟

که کجای این زمین کوچک را بگیریم...؟؟!!!

بچه ها میبینید ک ما چقدر کوچکیم حتی عمر ما در مقایسه با عمر این عالم یا عمر یک ستاره هیچ ب حساب میاد پس چرا تمام این فرصت ناچیز را به جنگ دروغ و دورویی و تهمت و دعوا و کینه میگذرانیم . میبینید ما در مقابل این عظمت بیکران واقعا هیچی نیستیم هیچی

ما خودمون را زیادی بزرگ کردیم 

اما شاید هم واقعا بزرگیم انسان هایی کوچک اما در عین حال بزرگ چرا که در وجود هرکدام از ما دنیایی ب بزرگی تمام عالم جریان داره.


در وجود زنی ک مدام لبخند میزند و بعدتر میفهمم چه قدر تنهاست. زنی ک حتی فکر میکردم چه قدر شاد یا چه قدر خوشبخت است ولی میفهمم چه قدر غمگین است

در وجود خودم

در وجود تمام ما عالمی در جریان است .....

ما موجودات کوچکی هستیم در این عالم و در عین حال موجودات بزرگ و منحصر ب فرد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۶ ، ۰۱:۰۶
مریم بانو
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۹ دی ۹۶ ، ۱۳:۴۲
مریم بانو

تو دو راهی های زندگی گاهی تصمیم خیلی سخت میشه مخصوصا وقتی که هر دو راه غمی درش باشه
من تقسیم شدم تو این زندگی نکبت باری ک خواهم داشت
من همیشه فکر میکردم ک درسته زندگی سخته اما فرصت زندگی کردن یه موهبته
همیشه فکر میکردم من تو این دنیا ماموریت های زیادی برای انجام دادن دارم فکر میکردم بلاخره به ی دلیلی ب این دنیا اومدم و باید کارهای خاصی انجام بدم
ولی کاش من هرگز متولد نمیشدم
کاش هرگز متولد نمیشدم ک حالا بخوام این موهبت را از کس دیگه ای بگیرم
هر خبر بچه دار شدن هر بار دیدن و بغل کردن دخترک و این زجر میشه تاوان برای باقی عمر پر نکبتم 
مطمئنم ک دیگه زندگی خوبی نخواهم داشت و تاوان خواهم داد
و دگر هرگز از ته دل نخواهم خندید
بچه قورباغه ی کوچولو من متاسفم . متاسفم با تمام سلول های وجود بی ارزشم ب خاطر همه چیز . حق داری ک از من متنفر باشی من آشغال ترین موجود روی زمینم. منو هرگز نبخش من حتی لایق بخشش هم نیستم 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۶ ، ۰۷:۰۰
مریم بانو

همیشه از خودم میپرسیدم این همه خبر تجاوز اخه چرا مگه زنه دست و پا نداره ک یارو را بزنه یا فرار کنه همیشه اون زن مورد تمسخرم بود
ولی اره ادم اون موقع دست و نداره
قضاوت نکنم دگر...

همیشه خودمو میذاشتم جای ادمای شجاع و نترس تمام فیلم ها
همیشه فکر میکردم منم همون جورم همون قدر شجاع یا حتی بیشتر
همیشه بال بال زدم جلوی تی وی ک یالا برو فرار کن بزنش اها افرین افرین
و فکر میکردم اگر تو شرایط بحرانی قرار بگیرم من میشم منجی
و چ احمقانه بود تمام فکرهایم ...
ک به راحتی دیروز اسیر شدم....
برنامه بچینیم . منم همیشه برنامه میچینم پلن ای پلن بی ولی توقع نداشته باشیم از خودمون ک در شرایط مطابق برنامه عمل کنیم
چون ادمیم چون حس داریم حس ترس حس شوک موندن در بهت و حیرت اینکه اصلا چی شد اخه و تا به خودمون بیایم و همه چیو سبک سنگین کنیم وقت گذشته

و من مترو را اشتباه بزرگی کردم مثل ادمهای مجرم موندم کنار و حرفی نزدم و مترو بهترین جاست برای خرید برای فرار کردن و شاید برای مردن
من مثلا از نظر خودم شجاع شدم ضعیف ترین موجود دنیا از ترس این حس عظیم
و هیچ غلطی نتونستم بکنم جز احتیاط

آره سارا ک شکنجه شد هیچی ب مایکل نگفت شاید منم نباید میگفتم ک شاهد این همه عذابت نباشم

واووو حالا فکر میکنم سارا چه قدر زرنگ بود
اصلا از خودم همچین توقعی نداشتم اصلا فکرشو نمیکردم انقدر بی دست و پا باشم
و خاطره دیروز شد 84 جزو بدترین روزهای زندگیم

منم حرف دارم ولی نمیزاری ماهی من بزار منم حرف بزنم بزار بگم چه قدر از خودم بدم میاد وقتی میتونستم کاری کنم و نکردم

منم ب اندازه تو در این قضیه اشتباه کردم ولی اشتباه اصلی ما ایم ما این ک هستیم
شاید این مثل ک دروغ دروغ میاره اینجا هم بشه گفت
اشتباه اشتباه میاره غلط غلط میاره.... جای شکایت نیست....

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۶ ، ۱۲:۰۲
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید