کراش
تلفن خونه زنگ زد گوشیو برداشتم یه صدای آشنا بود احوالپرسی کرد گفت مریم خانم شمایید؟ گفتم بله. گفت من علی عمه هستم شناختی. گفتم بله.
از تهران اومده بود اینجا سر بزنه ب اقوام
شناختمش کراش بچگی هام بود .
یه دوست خانوادگی داشتیم و هم فامیل پدربزرگم پاتوق ما وقتی میرفتیم تهران. بهش میگفتیم عمه یه خانم خیلی مهربون پسر اخریش کراش من بود خخخخخخ. البته بعد من ازدواج کرد و دوقلودار شد.
یکی دو روز پیش ک زنگ زد خنده ام گرفته بود . پیش خودم میگفتم ببینمش ببینم چ فرقی کرده. دوس داشتم زنش و بچه هاشم ببینم
امروز ظهر ک از خواب بیدار شدم دیدم صدا از طبقه بالا میاد. فهمیدم اومده خونمون
پاشدم اماده شدم و رفتم بالا . در رو ک باز کردم خخخخخخخ
دیدم اون نیست بلکه داداش بزرگشه
بعد کلی خندم گرفته بود ک حتی اسمشم یادم رفته بود
درواقع کراش من حسن بود برادر کوچیک
و میهمان ما علی بود برادر بزرگ ک همسن پدرم بود خخخخخ
من اسمشم یادم رفته بود خخخخخ وقتی برادرش دیدم کلی فکر کردم ک یادم اومد کراشم اسمش حسن بود خخخخخخخخخ