روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۵ مطلب با موضوع «دوروبرم» ثبت شده است

اقا هم رفت
همونی ک من صداش میکردم آقای خاله معصوم
ما هردو پدربزرگ مادربزرگ هامونو آقا و مادر صدا میزدیم
و برای اینکه بدونیم درمورد کی داریم صحبت میکنیم میگفتیم مثلن آقای عمو محسن، یا آقای خاله معصوم
نمیدونم پدر و مادر من چه اصراری بر قابل سکونت بودن این کشور دارن
توی آبمون گله
هوا بی نهایت کثیفه
مرگ کل کشورو گرفته
ای بابا
آقای عمو محسن چقدر دلم برات تنگ شده عزیز دلم
بهترین پدربزرگ دنیا
امروز ک آقای خاله معصوم فوت کرد، یادت افتادم ، یادم اومد باز که چقدر وقته ک ندارمت چقدر زیاد
اخه چی میشد کجای دنیا تنگ میشد اگر تو زنده میموندی
مگه چقدر جا گرفته بود مهربون من
خدا رحمتت کنه مهربون
آقا ایران داره خراب میشه داره تبدیل ب ی ویرانه میشه خوب شد ویرانه ی ایرانو ندیدی
دوستت دارم، مریم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۰۰ ، ۱۴:۴۸
مریم بانو

دیروز نوشت:

هی پیام میداد ک بیا خونمون امروز
بهش گفتم که میرم کلاس و نیستم و اینا
باز زنگ زد. باز گفتم نمیتونم ماشین ندارم
رفتم کلاس گوشیمو سایلنت کردم. سرکلاس بودم زنگ زده بود و پیام بازهم که امروزو بیا لطفن اسنپ بگیر بیا
آدمیه که اصلا از این حرفای عزیزم و این تیپی نمیزنه. امروز تو همه پیام هاش بهم گفت عزیزم
آخر اینو نوشت : بیا دیگه دلم خیلی گرفته. الان من حوصله مریم دارم فقط
هیچی دیگه وقتی بی دفاع میشی درمقابل صدا کردن اسمت بدو بدو آماده میشی میری خونشون ی ساعت میمونی ی کم میگی میخندی و با بچه هاش بازی میکنی و وقتی میبینی میخنده ی کم خیالت راحت میشه که دلش وا شده. و برمیگردی خونه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۸ ، ۱۸:۱۵
مریم بانو

12 ام رفتیم رنگین کمان. اخرش رفتیم تو حیاط کافه بشینیم یه چیزی بخوریم. دیدم پشت کافه پیست ماشین سواری درست کردن. همین و بس

.....................

دلار اومد پایین اما قیمت هاردم افزایش پیداکرده خخخ😂😂

.....................

کشف جالب: نویسنده ی داستان آلیس در سرزمین عجایب که نویسنده داستان های کودکان بوده. در حقیقت استاد ریاضی دانشگاه اکسفورده و دارای تالیف کتب. 

.....................

طرح ایجاد یه باغچه رو میدم به مامان تو حیاط. مامانم میگه دقیقا یکی از همسایه ها اینکارو کرده و دو میلیون خرج داشته چون باید 3 لایه ایزوگام کنن. 😕😞

.....................

چقدر متن های ریدینگ که میخونم درمورد روزولت چیز مینویسن 😅 و نکته خیلی جالب که فهمیدم عروسک معروف تدی بر دقیقا به روزولت مربوطه اینطور که روزولت اوقات فراغتش گاهی شکار میرفته یه بار میگه بریم خرس شکار کنیم اون فردی که همراهش بوده پیش خودش میگه این رئیس جمهوره اگه ضایع بشه خیلی بده برای همین یه خرس رو بیهوش میکنن میبندن به درخت و وقتی روزولت میرسه بهش میگن فقط کافیه شلیک کنه. اما روزولت قبول نمیکنه و میگه باید خرس رو باز کنند.از اون زمان به بعد کارخانه های اسباب بازی تدی بر رو میسازند و میفروشند. چرا که تدی در حقیقت اسم خودمونی روزولت بوده😆😇 جالب بوداااا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۷ ، ۲۳:۴۵
مریم بانو
اردک و مرغی داریم  یک نوع نیستند ولی تو این مدتی ک باهم هستند ب شدت ب هم وابسته شدند طوری که یکیشون نباشه اون یکی حیاط را میزاره رو سرش
شب ها کنار هم میخوابند جوری که بالهاشون با هم درتماس باشه
ی روز ساعت 4 صبح از صدای اردکه از خواب بیدار شدم فکر میکردم گرسنشون شده رفتم ک غذا بدم دیدم اردکه لب پله های ما ایستاده و مرغه را داره نگاه میکنه که اومده پایین. لب پله ها ایستاده بود و صداش میکرد که بره بالا
امروز صبح بازی صدای جیک جیک میامد دخترک گفته اردکه باز مرغ را گم کرده میرم مرغه را نشونش بدنم(معمولا اردکه گمش میکنه و کلی جیک جیک میکنه تا پیداش کنه) 
یهو صدای دخترک از تو حیاط اومد ک گفت مامان بیا بیا از چشم اردکه داره مورچه میاد
رفتم حیاط اردکه مرده بود. و مرغه اون نزدیکش راه میرفت و هی صدا میزد
مامانم اومد گفت دیشب مرغه پرید بالا رو گلدون خوابید هرچی خواستم اردکه را بگیرم بزارم کنارش نتونستم. شاید از تنها خوابیدن ترسیده
و اردک زیر گلدون مرده بود...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۷ ، ۰۹:۱۴
مریم بانو

اگر شما در عربستان به دنیا آمده باشید به احتمال زیاد مسلمان هستید. اگر در هندوستان متولد شده اید به احتمال زیاد بودا، و اگر در آمریکا به دنیا آمده باشید به احتمال زیاد مسیحی هستید.
خلاصه بگویم آنچه شما آن را دین می نامید از منبعی الهی سرچشمه نمیگیرد بلکه جبر جغرافیایی است...
ریچارد داوکینز

میگن جامعه هرگز اختیار آدمی را سلب نمی‌کند؛ اما حتی کوچکترین جز جامعه یعنی خانواده هم اختیار آدمی را سلب می کند

از زمانی که به دنیا می آییم ملزم به مسلمان بودنیم

در نه سالگی حتی با وجود عدم درک واقعی از حجاب باید حجاب داشته باشیم

و این پروسه در تمام دوران زندگی جریان دارد

این گونه است که دین اجبار می شود و تو بخواهی سرپیچی کنی از قوانین و قواعد دینی برچسب ها را باید به جان بخری

نه فقط دین که آداب و رسوم و عرف یک خانواده هم اجبار است

تو مجبوری قواعدی را بپذیری چون در فلان خانواده دنیا آمده ای

اگر دختر نوجوانی باشی باید تمام علایم بلوغ را قایم کنی تا پررو خوانده نشوی حتی طرز نشستنت را خودت انتخاب نمیکنی و آنطور که می گوییند باید بنشینی و بخوابی حتی لباس پوشیدنت تحت اختیار خودت نیست باید لباسی بپوشی که برآمدگی های زیبای بدنت را نمایان نکند

جوان که باشی نگاه ها بیشتر می شود که کجا نگاه میکنی بیشتر از زمان لازم نباید جلوی آینه بایستی و ق نداری به خودت برسی و باید تمام رژلب هایت را در مخفی ترین جاها قایم کنی تا مبادا گناهکار خوانده شوی

حتی در کوچکترین چیزها از خودت اراده نداری و باید انقدر مرحله به مرحله و آرام آرام ابروهایت را تمیز کنی که کسی متوجه تغییر ناگهانی نشود و آخر هم با نگاهی روبررو میشوی که یعنی به خاطر تمیز کردن ابروهایت دختر گناهکاری هستی

و تمام زندگی...

حتی اگر پیر شوی بازهم مجبوری همیشه لباس مشکی و قهوه ای بپوشی و هرگز نرقصی و شوخی نکنی و هزار ادا اطوار دیگر نداشته باشی چون پیر شده ای

ولی کاش میشد آدمها انتخاب کنند که در حصار کدام جغرافیا یا حتی کدام شهر باشند.

هرچه حصار تنگ تر شود نفست بیشتر می گیرد

تنهایی و تنها نیستی

از درون تنهایی چون تمام رفتارها و حرف زدن ها باید طبق اصول جغرافیایی ات باشد نه خواسته های قلبی ات

برای همین در دنیای ما فقط کودکان شادند که با قلبشان زندگی می کنند

در تاکسی مترو اتوبوس وقتی آدم های دورم در از نظر میگذرانم همه به طور عجیب و بدی غمگین اند همه بغ کرده اند هیچ کس خودش نیست هیچ کس با قلبش همراه نیست...

این جبر جغرافیاست...

------------------------------------------------------------------------

و من حس میکنم تمام دنیا در مقابلم ایستاده اند و قصد جنگ دارند

قصد جنگ دارند چون میخوام خودم باشم

چون آدمم

چون احتیاج دارم مستقل تصمیم بگیرم حتی اگر این تصمیم سقوط به درون چاه باشه

عصبانی ام از اینکه برای تک تک کارهایم باید توضیح بدم برای کوچکترین کارها برای رفتن به یک مهمانی یا منزل یک دوست برای گوش دادن آهنگ مورد علاقه ام برای پوشیدن لباس مورد علاقه ام


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۶ ، ۲۰:۱۹
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید