روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

انگشتر

دوشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۴۳ ق.ظ
حوصله خودم را ندارم. چه منه بیخودی شده ام

یه جا شنیدم نمود انسانی رابطه بنده و خدا. میشه مادر و فرزند. که فرزندی که مادرش را دوست داره حتی اگر کار بدی کنه بازهم به مادر پناه میبره.
مثل رفتارهای دخترک وقتی ازش عصبانی میشم دعواش میکنم میون گریه هاش منو میبوسه با هق هق گریه میگه مامان ببخشید مامان ببخشید
دیروز ادا درمیاورد ادای یه حامی برای خودش . میگفت ....... میگفت سر بچه داد نزن. بهش گفتم با کی هستی گفت با خودم. شب شد گفت نمیاد گفتم نه نمیاد
دیشب بغلم کرد و به خواب رفت و هربار پاشد دید نیستم بازم گفت برم پیشش تا بغلم کنه میگفت این جوری کن و نشون میداد. تا دستام را حلقه کنم دورش وقتی دستام را حلقه میکردم دورش انگار آروم میشد میخوابید


چه بی صبر شده ام

صبح دعوا شد. شلوارشو نمیپوشید می گفت میخوام لخت بیام بیرون. دعوا شد و ساکت شد
توی راه مهد میخواستم باهاش حرف بزنم میخواستم بگم دوسش دارم ولی فکر کردم نگم چون باور نمییکنه . خودمو گذاشتم جاش منم باشم این دوست داشتن را باور نمیکنم. رسیدیم مهد. نمیخواست جدا بشه گریه میکرد چند دقیقه بردمش تو حیاط نشوندمش روی پام و حرف زدم باهاش
بلاخره رفت تو یهو صدای گریه اش بلند شد گفت من مامانمو میخوام.

حوصله خودم را ندارم.

وقتی نه خودی مانده برایم نه خدایی..........
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۲/۳۱
مریم بانو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دانلود آهنگ جدید