روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

دخترک

چهارشنبه, ۲۲ دی ۱۴۰۰، ۰۱:۳۰ ق.ظ

رفته بودیم حمام. من یک چهارپایه با ارتفاع نیم متر دارم که توی حمام روی اون می شینم. با دخترک رفته بودیم حمام من نشسته بودم روی چهارپایه و بعد خواستم برای تنظیم آب یه لحظه روی چهار پایه بلند بشم بعد که دوباره نشستم خوردم زمین بعد نگاه کردم دیدم دخترک خودش ترسیده اومد تندی پیشم: مامانم خوبی خوبی؟
خدا رو‌ شکر من اروم‌ خوردم‌ زمین
بهش‌گفتم‌ تو‌ صندلی منو کشیدی عقب
غش غش خندید گفت اره
فکر میکردم فقط تو کارتونا از این حوادث رخ میده‌، نمیدونستم خودم طعمه میشم توسط فسقل بچه خخخخخ
.........
از مدرسه اومدم خونه دراز کشیدم رو مبل و داشت خوابم میبرد که به دخترک گفتم کاش تو می‌تونستی غذا درست کنی من خسته ام نهار هم درست نکردم. گفت باشه من درست میکنم
من خوابم برد. مدتی گذشت اومد اروم بیدارم کرد و گفت: من نمیتونم گاز رو روشن کنم، میای روشن کنی
خوابالو با چشمای نیمه باز رفتم گاز روشن کردم و دوباره برگشتم خوابیدم،
مدتی گذشت اومد اروم صدام زد گفت: پاشو غذا برات درست کردم بخور
تو این مدت خودش یه سیب زمینی برداشته بود پوست کنده بود، با خورد کن خورد کرده بود، تو ماهیتابه روغن ریخته بود، سیب زمینی ها رو سرخ کرده بود و بهشون ادویه زده بود، و جالب اینکه رب گوجه هم زده بود، فقط ربش سوخته بود ، و سیب زمینی ها کامل سرخ نشده بود
خخخخخخخ
ولی خوشمزه ک نه laugh، ولی بامزه ترین سیب زمینی سرخ کرده تاریخ بشریت بود،  با عشق درست شده بود

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۰/۱۰/۲۲
مریم بانو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دانلود آهنگ جدید