خواب
پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۰، ۰۷:۲۵ ق.ظ
چه شب بدی بود
پر از خشم و عصبانیت
خوابهای پریشان
یادمه ی روز بعد از ماجراهایی کبراش تعریف کردم بهم گفت ناراحته
ناراحته که هیچ مرد محکم و تکیه گاهی تو زندگیم نبوده
و حالا خودشم تبدیل شده ب یکی از همون مردا
یه زمانی میگفت رابطه ام با بقیه یه سربالاییه و ادامه دادنی نیست و رابطه امبا توسرازیریه
اما زمان چه بی رحمانه خلاف ادعاهای ادمی را ثابت میکند
وای
ساعت ۶ونیم بیدار شدم ودیگه خوابم نمیبره تمام صورت وسرم به طور عجیبی میخاره همونجاهایی ک سبوره زده
چرا انقدر فکرم مشوشه
۰۰/۰۱/۱۹