سلام مرد.
امروز منو با داد و هوار از خواب بیدار کردی. و بهم فحش دادی .بخاطر اینکه از گوشیت کمی استفاده کرده بودم و شارژش کم شده بود. من نهایتش نیم ساعت از گوشیت استفاده کردم ولی نمیدونم چرا با این استفاده کم این همه باتری گوشیت خالی شد حدود 50 درصد. واقعا نمیدونم. گفتی دیگه حق ندارم دست بزنم به گوشیت و از این به بعد باید همه چیز عالی باشه غذا خونه و ....
دخترک کوچولو ترسید. و من حس کردم بی پناهم.
دختر کوچولو با بغض بغلم کرد و نازم کرد و زمزمه میکرد "نازی مامانی نازی مامانی. بابا دعوات کرد. بابا بهت گفت گه. مامان خودش گهه". با آرومی بهش میگم نگران نباش چیزی نیست از موبایلش بی اجازه استفاده کردم.
دوشنبه شب بود که رسیدم و الان دوشبه که اینجا هستم. نیاز به کمی آرامش داشتم. ولی تو این دو شب تو حتی یکبار منو تو آغوش نگرفتی که کمی از ترس هام کمتر بشه. فقط منو بیشتر و بیشتر تنها کردی. وای که چقدر من تنها و بی پناهم شوهر جان.
حرف زدی و تهدید کردی از طلاق و از بی پشت و پناه گذاشتنم. از این گفتی که ولم میکنی میری و دخترک رو هم با خودت میبری. از اینکه من چقدر مسبب آزارت هستم گفتی
میدونم که در حد حرف بود . میدونم آدم عمل کردن به این ها نیستی. اما آقا راه های بهتری هم برای همسو کردن من با خودت هست.
منی که هر روز دارم تلاش میکنم و خودم را وادار میکنم به دوست داشتنت.
کمترین کار این بود که در این دو روز یه لحظه منو بغل کنی. بگی نگران نباشی ها خانووووم من هستم.
تا من یک روز بیشتر دوستت داشته باشم.
چرا همه چیزو همش خراب میکنی آخه چرا
دنبال راه حل پیدا کردن برای مشکلاتم نبودی. فقط تهدید و تهدید از تو شنیدم در این دو روز. انصاف نبود آخر. روح من افسرده این اتفاقه هنوز در شوک و ترسی که به جانم افتاد. اولین آدم زندگی که باید کمکم میکرد تو بودی.
گفتی پول برات مهم نیست همش همینو میگی اما من یادمه که سر 500 تا تک تومنی باهام دعوا کردی که چرا شیر گرون خریدم.
میگی پول مهم نیست اما منی که به خاطر مشکل پیش اومده پیش وکیل رفتم. دعوا کردی و گفتی نون دونه 1300 تومنه و شکمم سیره و نمیفهمم اینا رو.
همش نگرانی، نگرانیت واسه من نیست. نگرانیت واسه آینده کاریمه. خودت همش همینو میگی. همش میگی نمیتونم جایی کار کنم اگر برام پرونده بشه.
نگران منی ؟
یا نگران اینکه نتونم پول دربیارم؟
چرا یه کمی منو آروم نکردی. چرا یه کمی پشتم نبودی؟؟؟؟؟
سعی میکنم درک کنم کارهاتو. سعی میکنم مدام به گوش خودم زمزمه کنم که هرکاری و هر حرفی هم میزنی به خاطر خودمه چون صلاحمو میخای اینجور میگی که دیگه طرف این چیزا نرم. سعی میکنم به سعی کردن به دوست داشتنت ادامه دهم.
محض رضای خدا این همه خرابکاری نکن. یک گوشه از این قلب را سالم بگذار...
کاش این روزهای پر از دلهره با من بهتر تا میکردی آقا.
یه وبلاگ ، میشه خونه ای که بهش پناه میبرم.