دل دل میکنم برای نوشتن این پست یا برای ننوشتنش.
ای دل ای دل
یه موقع هایی تو وبلاگ قبلیم برای علی پست مینوشتم ی جور شاید درد دل یا شید حرف هایی ک هیچ وقت نمیشد رودررو بهش بگم ب هزار دلیل.
مینوشتم یه موقع از سردی هاش از ..... . بعد تصمیم گرفتم خوبی ها را بنویسم . این شد که اونوقسمت خوشی های کوچک عمیق به موضوعات وبلاگ قبل اضافه شد.
تصمیم گرفتم ک ناملایات را ننویسم چون هم فراموش میکردم زودتر هم انگار شاید میخواستم با ننوشتن ازشون فرار کنم.
بارها میخواستم بنویسم. ولی فکر میکنم ننویسم بهتره چون؛
به هزار و یک دلیل...
از این شهر متنفرم از مردمش
همدان را با وجود تمام بی امکاناتی اش دوست میدارم. با وجود تمام سختی هایی ک تو همدان دارم. میخوام بمونم و برنگردم اینجا. شاید دلیلش اینکه تو همدان تنهام نه زنگی نه تماسی نه مهمونی ...
همدان ک میرم دور میشم از همه چیز از همه آدمها از این شهر. انگار که اومده باشم یه جای دیگه با مردمان غریبه ای که کاری با کارم ندارند