روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

ای که ز دیده غایبی در دل ما نشسته‌ای

حسن تو جلوه می‌کند وین همه پرده بسته‌ای

خاطر عام برده‌ای خون خواص خورده‌ای

ما همه صید کرده‌ای خود ز کمند جسته‌ای

از دگری چه حاصلم تا ز تو مهر بگسلم

هم تو که خسته‌ای دلم مرهم ریش خسته‌ای

گر به جراحت و الم دل بشکستیم چه غم

می‌شنوم که دم به دم پیش دل شکسته‌ای
----------------------------------------------------------------------------------
بعدا نوشت: جمعه 2 بامداد: خاله نرگس اومد . برعکس اینکه همش میگفتم خداکنه نیاد و مهمون بازی حوصله ندارم. ولی چه حس خوبی بود نمیدونم بخاطر چی البته میدونم به خاطر چی بود ..... و شاد شدم از اومدنش خیلی منو و همه را خندوند لپام درد گرفت از بس خندیدم.
خونه مون را فروختیم 😐
پیگیری کردیم دنبال خونه مدتیه رصد میکنیم. اما دایی گفت از نظر اقتصادی خونه نخرید. مغازه بخرید که پیشرفت کنید و با یه تیر چند نشون بزنید هم کار درست میشه برا علی هم قسط نمیدیم دیگه.
و علی راضی شد 
و من میدونم که راست میگه و با اینکه میدونم اما تصور اینکه بازهم سالها تو این زیرزمین موندگار بشیم انگار به قلبم چنگ میزنه😢😭😭
تمام تصوراتم از خونه جدید ریخته شد تو چاه توالت و تصمیم بر این شد که بگردیم دنبال مغازه.....
بازهم موندن تو این خونه ... یکی انگار قلبم را چنگ میزنه. به طور عجیبی از اینجا بدم میاد از تک تک دیوارهاش بدم میاد هیچ وقت استقلال یک خانواده را اینجا حس نکردم. هیچ چیز اینجا مطابق میل من نبود و نیست.😟😟😟😔😔😔

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۱/۱۹
مریم بانو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دانلود آهنگ جدید