دنبال برنامه ریزی طولانی مدتم میگشتم که پیداش کردم کنار دفترهای خاطراتم که از سال 83 پرشده
نشستم یک صفحه هم یه چیزایی تایپ کردم یه خلاصه از بعضی چیزایی که ب چشمم خورد
ولی پاکش کردم. گفتم چه دلیلی داره ملت بیان چس ناله های منو بخونن. و تو چرا بخونی
به چیزهای خیلی مهمی نوشته بودم. که به موقع خودش بهشون توجه نکرده بودم....
من یه موقع هایی خاطراتم رو مرور میکنم. یکی از دفترها رو سال 91 مرور کردم و اخرش اینو نوشته ام:
""""امروز 7 تیر 91 ساعت 9 شب. بعد از مدتها این دفتر رو مرور میکنم. چرا باید اینطور باشه. پر بود از سه چیز: تنهایی، ترس، اشک"""""
و یه چیز جالب دیگه. شعری بود که خیلی دوست داشتم روی کارت عروسیم نوشته بشه. ولی خب هیچ وقت نوشته نشد:
""""هرکه شد محرم دل در حرم یار بماند، وانکه این کار ندانست در انکار بماند
از صدای سخت عشق ندیدم خوشتر، یادگاری که در این گنبد دوار بماند""""
و این شعر که نوشته شده بود وسط معی از خاطرات خوب و بد:
"""""ما را ز دل خویش چه غافل کردند، فهمیدن عشق را چه مشکل کردند
انگار کسی به فکر ماهی ها نیست، سهراب بیا که آب را گل کردند"""""
خب اینم پیدا کردم که همینو میخواستم جالب و خیلی خنده دار بود برام:
اینو اواخر سال 92 نوشتم:
"""دیدگاه دوساله:
الان در سال 94 هستیم من الان 27 سالمه. دانشجوی سال اول دکترا هستم. در دانشگاه حق التدریس دارم تدریس میکنم. هنوز تو خونه مامانم زندگی میکنیم. یه پراید داریم. دارم کلاس زبان میرم. و در حال تمام شدن دوره و گرفتن دیپلم زبانم هستم.
امسال دوبار با علی مسافرت رفتیم با آرامش که خیلی بهمون خوش گذشته. پنجشنبه جمعه ها هم اکثرا بیرون شهر میریم تفریح و گردش. بهار و تابستون و پاییز هم هم خیلی خوب بود ما همش شبا میریم پارک و پیاده روی. خیلی کیف میده. علی با من خیلی خوبه . طاقت دیدن ناراحتی ام رو نداره. تو همه کارا بهم کمک میکنه. با همه دنیا میجنگه تا یه قطره اشک از چشمم نیاد.
موقع خواب هرشب برای همدیگه دو صفحه کتاب میخونیم. زندگیمان اصلا تکراری و روزمره نیست.""""
""" دیدگاه 5 ساله:
الان من 30 سالمه. در سال 97 هستیم و و در حال گذراندن دوره دکترا هستم و به صورت پاره وقت در چندین دانشگاه تدریس میکنم. ما یک منزل مستقل اما کوچک داریم. و یک ماشین تیبا. من یک مربی نجوم معروف هستم.
علی بسیار مهربان و عاشقانه است. او برایم شعر میخواند. و در کارهای خانه به من کمک میکند. ما همدیگر را بسیار دوست داریم. در روزهای تعطیل دوتایی با هم به مسافرت های کوتاه میرویم.
من و علی برای زندگیمان خیلی وقت میگذاریم و در طول هفته یکبار در مورد کارها و برنامه هایمان با هم صحبت میکنیم. ما در زمان استراحت برای هم کتاب های موردعلاقه مان را میخوانیم.
شروع کرده ام و به کلاس موسیقی میروم. ورزش را نیز از سر گرفته ام و ........ """"
اینکه اینا چی هستند. اینا ویو هستند یعنی چیدن زندگی برای ده سال آینده. در همه زمینه ها میتونه کاری مالی فرهنگی عاطفی و .... باشه.
نکته::: بچه دقیقا کجای زندگیم بود؟؟؟؟؟
نکته: یه مشت مزخرف نوشتم. در واقع نه. در حقیقت رویاهام رو نوشتم خیلی مختصر مفید. خیلی با رویا انگار آینده نگری کردم. باید واقعیات رو بیشتر ببینم
نکته: این ویو با اطلاع و حضور علی نوشته شد اون سال. و یه چیزی هم مشابه این علی نوشت. یعنی میگفت من براش مینوشتم.
-------------------------------------------------------------------------------------------
بعدا نوشت:
در راستای عملی شدن یا نشدن موارد بالا . یه نکته خیلی مهم اینکه
فقط باید رویاهایی رو گفت که خود آدم در رخ دادن یا ندادنش دخیلی باشه. یعنی اون رویا وابسته به فرد خاصی نباشه.
مثل اینکه شما رویاات این باشه که مامانت برات ماکارانی درست کنه. تو میتونی اینو از مامانت بخواهی ولی مسئول عملی کردن رویات دیگه تو نیستی و مامانته
پس مورد اول: رویاهایی رو بگد که صد درصد و فقط و فقط خودتون بتونید عملیش کنید و به کس دیگه ای وابسته نباشه
(((دقیقا برای همین بچه تو رویاهای من نبود چون وجود بچه صددرصد دست من نیست. (البته این یکساله فهمیدم چرا تقریبا 99.99 درصد دست منه)))
دوم اینکه نوشتن اهداف به این منظوره که کارهایی هر روز انجام بشه که شما به هدفتون نزدیکتر بشید. یعنی هر روز یا اصلا هرماه یک قدم به سوی هدفی که نوشتید بردارید.
پس مورد دوم: اهدافی را که مینویسید هر ماه بسنجید تا هرماه یک قدم به آنها نزدیک شده باشید.
مورد سوم: وضعیت مادی و نورم کشور را در اهداف مادیتان در نظر بگیرید.
من به اهدافی که تماما دست خودم بود خیلی نزدیک شدم. کلاس زبان رفتم. الان دانشجوی دکترا هستم. مربی نجوم هستم
ب بقیه اش نرسیدم. :( به خاطر مواردی که ذکر کردم. و اشتباه بود اصلا اینگونه نوشتنم.
دلم خواست نوشت: اشتباه نبود اونجور نوشتنم. فقط دوست داشتم اونجور رخ بده. خوشحال میشدم .