روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۲۶۷ مطلب با موضوع «من» ثبت شده است


چند شب پیش خواب دیدم ی دونه از خودمه داره برای خودم ی شعری میخونه این بود :
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق ان شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود
گفت یا رب ازچه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای
نیشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق،دل خونم نکن من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو... من نیستم
شعری ک من تقریبا کامل حفظم

از خواب ک بیدار شدم هنوز هوا روشن نشده بود

و دیشب خواب دیدم ی زن مو بلوند خارجی شده بودم با ی شوهر خارجی باکلاس با ی بچه ای مثل کارلوس (بچه ی سیرا تو شیملس) . ک با ی گروه مثل خودمون بودیم همه ی شرایط مشابهی داشتیم و اون این بود ک در سالیان خیلی دور بچه ای رو سقط کرده بودیم فقط ب این دلیل ک شرایطش رو نداشتیم تا بچه دار بشیم . و بعد از چند سال ک خودمون میخواهیم بچه دار میشیم  و بچمون بزرگ میشه. اما هرسال تو همون تاریخی ک اون بچه رو سقط کردیم ی اتفاق بد می افته انگار ک روح اون جنین سقط شده ب اعضای خانواده نفوذ کنه و بخاد اذیتشون کنه
تا اینکه ما تصمیم میگیریم بریم پیش ی کسی ک تو این زمینه کار کرده یعنی تو ارتباط با ارواح. و اون بهمون میگه: ""وقتی اون بچه رو سقط کردید بعدش همش ابراز ندامت نسبت ب همون میکردید و از اون جنین سقط شده همش طلب بخشش میکردید. و هیچ وقت هم واقعا پشیمون نبودید از کارتون و مورد دوم اینکه وقتی اون جنین ب وجود اومد همش خودتون خواستید این مشکل رو حل کنید و هیچ وقت از خدا نخواستید کمکتون کنه
در حالیکه اولا باید از خدا طلب بخشش میکردید. و دوما اینکه تو مشکلات از خدا بخواهید کمکتون کنه ن اینکه خودتون ی سره بخواهید همه کارها رو مطابق میلتون درست کنید درحالیکه شاید اشتباه باشه.""
ما از پیش اون آدم برگشتیم خونه. در حالیکه حرفاش رو قلبا باور نکردیم
و همون شب ک همون تاریخ سقط اون بچه بود. روحش اومد در تمام اعضای خانواده نفوذ کرد . مثل فیلمای هالیوودی چشمامون سفید شد صورتمون سفید
و هممون افتادیم ب جون هم با قصد کشت همو میزدیم. و این کار انقدر ادامه داره تا همه کشته بشند و نفر اخر هم خودشو بکشه. تو همین کتک کاری با چاشنی روح خبیث بود ک با ترس از خواب پریدم. هنوز ساعت 6 نشده بود. هنوز آسمون تاریک بود


نتیجه گیری از این دوتا خواب:
فکر کنم خدا داره مستقیما بهم میگه: تا الان مهربون بودم کاریت نداشتم هرچی هیچی نگفتم بدتر کرد ولی صبرم داره تموم میشه . آدم شو تا اون روی سگمو ندیدیا😡😡😡😡

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۷ ، ۲۰:۴۵
مریم بانو

دو سر باخت ام

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۷ ، ۰۰:۱۹
مریم بانو

ابر زن
مینویسم برای سالها بعد وقتی این روزها تموم شد یادم بیاد که چ روزهایی گذشت. یاد دخترک بیارم
اصلا نمیدونم اینا ک میگم درسته یا نه یعنی از مصادیق ابر زن بودنه
من زیاد آدم تمیز و کدبانویی نیستم ولی خب ی حداق هایی رو انجام میدم
وقتی قبل اومدن ب آمادای خونه را حداقل کمی مرتب میکنم
میایم
سر راه چیزهای لازم رو میخرم
شیر بسکوییت شلغم خوراکی برای مهد دخترک ، ی خرده شکلات برای خونه، داروی چرک خشک کنم و .....
میترسم گردو بخرم و سرم کلاه بزارن پس از خیرش میگذرم، سیب زمینی و پیاز هم یادم میره و باید فردا بخرم
دست پر میرسم خونه تازه شروعشه
تا وسایل رو جابجا کنم و شام رو درست کنم همراه با سروکله زدن با دخترک یه دوساعتی میشه
بعدش اعصابم خورد میشه وقتی میبینم سرامیک های کنار گاز و یخچال به شدت چسبناک شده
یخچال رو جابجا میکنم؛ آروم بلندش میکنم تا مقوایی که زیرپایه اش گذاشته بودیم رو بردارم چون الان نمدار و چسبناک شده، با سیم ظرفشویی و دستمال انقدر ب سرامیک ها میکشم که تمیز بشن
ناخن هام میره
دستام خسته میشه
تخم مرغ میپزم برای فردای دخترک
و با اصرارش آهنگ میزارم که ی کم برقصیم که مال من بیشتر از 5 مین نمیشه. خستم. و اون تنها ادامه میده و فقط راضی میشه ب نگاه کردن و تمجید کردن من
میرم با دخترک یه دوش سریع میگیریم، حمام و دستشویی رو میشورم. چشم میدوزم به شیرین زبونی های دخترک تو حمام و نهایتا برمیگردیم
شام رو میخوریم.
شلغم رو که پخته شده توی بشقاب میزارم میشینم با دخترک بخوریم
لباس هایی که فردا باید بپوشه اماده میکنم و مدادرنگی هاش رو باهم جمع میکنیم
ساعت الان نزدیک 11 شب
رخت خواب میندازیم برای دخترک قصه میگم و در حالیکه 3 تا مقاله دارم و باید نیم نگاهی بهشون بندازم از هوش میرم از فرط خستگی از حال میرم درحالیکه انگار دخترک هنوز بیداره
ساعت 3:30 از خواب بیدار میشم دخترک کاملا خوابه
مقاله ها مونده
ظرف های شام نشسته مونده و ناراحتم که چرا یادم رفت تو قابلمه غذا بخورم تا ظرف کثیف نشه
لباس دخترک ک فردا باید مهد بپوشه ی گوشه اش پارست و بهش قول دادم بدوزم
در نهایت باید این کارهارو بکنم بعد بخوابم
و فردا صبح ساعت 7 بیدارشم دخترک رو آماده کنم تا مهد بغلش کنم چون خوابالوه تا 4 سر کلاس باشم
برم دنبال دخترک تا خونه بغلش کنم چون اون ساعتم خوابالوه. همین طور ک بغلمه موقع برگشت از عابر بانک پول بگیرم، سیب زمینی و پیاز بخرم. بیام خونه ظرفها رو بشورم نمازمو بخونم رخت خوابا رو جم کنم، خونه رو ی جارو کنم چون خیلی آشغال ریخته، گاز رو پاک کنم و ب فکر شام و نهار روز بعد دخترک هم باشم
کاش یه قانونی بود که هر خانوم متاهلی دکترا بخونه دولت یکی را براش بفرسته تو کمک کردن در کارهای خونه.
فقط چقدر بده که قوری چینی رو نمیشه روی گاز گذاشت. پس نمیتونم توش قهوه درست کنم. اخه قهوه ترک رو باید در اب سرد حل کرد و نزدیک حرارت گذاشت تا آروم آروم گرم بشه و شروع کنه به جوشیدن
تاحالا نشنیدم تو قوری چینی قهوه درست کنن. فکر کنم نمیشه
دیشب با تی وی روشن بود یه خانوم موفق رو نشون میداد
یه خانوم متاهل با دوتا بچه پزشک بود نویسنده بود و ب عنوان یه خانوم موفق آورده بودنش
به الی میگم این خانومی که این همه کار میکنه مطمئنا در هیچکدوم موفق نیست نه مادر خوبیه نه زن خوبیه نه پزشک خوبیه نه داستان نویس خوبیه
مثل من که نه مادر خوبی ام نه زن خوبی ام نه دانشجوی خوبی ام. ریدم به همه نقش های زندگیم و هرچی میدوم از پس این همه کار برنمیام. همه اینا درحالیکه امشب یکی از بهترین شبهای دخترک بود و اصلا اذیت نکرد منو یعنی اصلا
به خدا ابر زن نیستیم
خسته ام و نگران. خسته از کارهای خونه که تمومی نداره. نگران دانشگاه

.......

یکشنبه :

4 از دانشگاه اومدم

گاوم دوقلو زایییییییید😭😭😭😭😭😭 و تا یکشنبه دیگه کلی کار دارم ک هیچکدومم بلد نیستم. ولی یاد میگیرم

انقدر خسته شدم تا شب که 10 شب تا 10 صبح مثل خرس خوابیدم😆😆

الانم که دوشنبه 11 صبح دانشگاه اومدم

ساعت 12 قراره فیلم متولد 65 رو پخش کنن برم ببینم 😛😛😆😆😆
..........................................

مارو آسفالت کرد دخترک امروز(شنبه)
موقع رسیدن به آمادای سوار اتوبوس واحد از کنار تپه رد میشیم
- اااا مامان مامان یادته رفتیم یه جا مثل این کوه  سوار هلیکوپتر شدیم
- نه یادم نمیاد چی میگی
- اون روزه یادت نیست بود از اونجا سوار هلیکوپتر نگاه کن مثل اون . ببین اونو اونو میگم. عکس هم گرفتیما
- نه میگم یادم نیست......
درنهایت مشخصه کسی که کم میاره منم
- اره اره بابا یادمه
خیالش راحت میشه.

میرسیم خونه
- خببب رسیدیم همدان زنگ دوستت بیاد
- چی
- زنگ بزن ما رسیدیم همدان
- ن دیگه
- ااا چرا
حالا باید برا خانوم توضیحم داد و خب باید بگم تا توضیح ندادم قانع نشد

شب میشه لب تاب روشن میکنم پوشه ای که موزیک توشه باز میکنیم تصویر موزیک ها و خواننده ها هست
احسان خواجه امیری
- اااا این عکسه
- نهههههه  ( ااااا گاییدی مارو بس کن دیگه)
پنجره موزیک سریع بسته میشه چون گیر میده دیگهههه😡😡😡

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۷ ، ۱۱:۰۹
مریم بانو

خواب از این بدترم داریم آخه
خواب ببینم برا چکاب رفتم سونوگرافی
بعد خانومه میگه جنین هست هنوز

واای رفتم نوبت گرفتم نشستم همون استرس ها همون لحظات بد

خوابیدم رو تخت خانومه به آرومی حرف میزد

گفت فقط از حالت عادی اندازه اش کوچکتره وگرنه هست و خوبه
چقدر استرس میگیرم تو خواب که از شدت دل درد ناگهانی از خواب میپرم

به شدت دلم درد میگیره خیلی زیاد
قسمت های مختلف شکمم ب شدت منقبض میشه. دقیقا مثل زمان سقط

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۷ ، ۱۲:۰۰
مریم بانو

لاتاری

چرا اینطور میشه
 یه موقع هایی یه چیزی تو ذهن آدم هست اما تو اون موقعیت آدم نمیتونه واکنش درست رو نشون بده. چرا مثل تو فیلما نمیشه ؟؟!!
اگر بخوام به یه تایم خاصی در گذشته برگردم فقط و فقط برگشتن به اون شبه. بعد میدونم چکار کنم

لاتاری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۷ ، ۱۵:۳۹
مریم بانو

یهو دیوونه میشم چرا

چرا

چرا من ......

چجور....

چرا نمیشه نمیتونم

وای

😢😢

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۷ ، ۰۰:۱۱
مریم بانو

بیم و امید...

................

9 شب:

تو شب سیاه تو شب تاریک...... تنهام

توی آسمون ماه و دق میده درد بی دردی...

.............

بعدا نوشت: یکی از جاهایی ک صدای قلبمو میشنوم. توی مطب روی تخت موقع سونوگرافیه.

فکر میکنم حتی دکتره هم صدا قلبمو میشنوه... تاپ تاپ تاپ تاپ تاپ تاپ تاپ تاپ تاپ تاپ تاپ ......


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۷ ، ۱۲:۰۵
مریم بانو

چند روز قبل بود دیوان حافظ آقا را برداشتم

به جرئت تمام میگم که بهترین کتابی از آقا به من رسید همین دیوان حافظش بود و بس. یک ماه پیش بود که تفال زدم :

 

حسن تو همیشه در فزون باد

رویت همه ساله لاله گون باد

اندر سر ما خیال عشقت

هر روز که باد در فزون باد

هر سرو که در چمن درآید

در خدمت قامتت نگون باد

چشمی که نه فتنه تو باشد

چون گوهر اشک غرق خون باد

چشم تو ز بهر دلربایی

در کردن سحر ذوفنون باد

هر جا که دلیست در غم تو

بی صبر و قرار و بی سکون باد

قد همه دلبران عالم

پیش الف قدت چو نون باد

هر دل که ز عشق توست خالی

از حلقه وصل تو برون باد

لعل تو که هست جان حافظ

دور از لب مردمان دون باد

 

امشب تفال میزنم، یه چیزی میاد که خندم میگیره. یعنی غزلی معروف تر از اینم هست:

 

یوسف گم‌گشته بازآید بکنعان غم مخور
کلبهٔ احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید بسامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نَه‌ٔ از سرّ غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون ترا نوحست کشتی‌بان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر بشوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کانرا نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال‌گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور

 

از این غزل های حافظ هرکس برداشت شخصی خودشو داره.

فقط نمیدونم چرا حافظ همش میگه خوبه و موفقیت و خوشی و ال و بل ولی هیچ وقت اینطور نمیشه 😆😆😂😂

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۷ ، ۰۰:۱۸
مریم بانو

یه مرضی هست به اسم نوشتن

یه موقع کاغذ و قلم برمیداری شروع میکنی

یه موقع با وسواس یه دفتر با یه جلد خاص انتخاب میکنی میشه دفترخاطرات و مینویسی

یه موقع زمان درس خوندن گوشه کنار کتاب ها و دفترها مینویسی

یه موقع تکنولوژی میاد به کمکت تو وبلاگ مینویسی

یه موقع باید تند بنویسی دلت پره طاقت نداری حتی بری وبلاگ را باز کنی و در دسترسه تو نوت بوک موبایلت مینویسی

یه موقع تو حاشیه ی کوچیک یه روزنامه مینویسی و اونو جدا میکنی میزاری تو کیفت

یه موقع در ب در دنبال ی تیکه کاغذ قد کف دست میگردی تا ریز ریز بنویسی

حتی سابقه داریم که یه موقع رو کاغذهای رسید خرید مینویسیم ک نوشتن روشون سخته و خیلی کوچیک اند


یه موقع هایی هم از نوشتن میتونی استفاده جالبی کنی مثلا بنویسی برای اینکه یه سری چیزا رو پنهان کنی و از دید خارج کنی. 

و یه موقع ای هم هست که مینویسی که دید کسی را جلب کنی

آره خلاصه یه مرضیه این نوشتن که تا نداشته باشی نمیفهمی چی میگم

حتی یه موقع دلت فقط میخاد انگشتات تایپ کنن و هیچ کلمه ای نیست که حس و حالتو بیان کنه و اینجور میشه:

یتیتیتیتتیتییتتیایتیتوزتیخیحیننینیزکتزنزنینینیتیتطکطکطتزتطتزویوتززتتزتیسکتطننطکططکتیخزطکوطتطتططتتیتزکزتزتحیتیتیتزنتزنزنزنزنزطنطکزنزنینینزنزنزنزنیننیتیتزتزکزنزتزتزتزنزنزنزتتزتزتزتزتزتزنینیتزنزنیتزتزتبتزتبتیتنینطنطنطنطنطنزنینیننینطنطنطکزنیننینییکتینینیتتزیننقننتزویتیکیوبویتیتیتیویتیتیتیتیتطتیتیتیوطتیتیتیتیتی

بعد از انگشتات تشکر میکنی که انقدر باهات راه میان.

خوبه که حداقل انگشتام باهام راه میان هه 

ممنون انگشت جونام😚😚

یک بامداده دوست دارم جیغ بکشم فقط جایی رو ندارم😢😢 دوست دارم یه جایی برم بتونم جیغ بزنم 

همین

مرضیست این نوشتن. بد مرضی. نه خوب مرضی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۷ ، ۰۱:۱۲
مریم بانو
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۳ مهر ۹۷ ، ۱۲:۴۶
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید