روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۷۱ مطلب با موضوع «دخترک» ثبت شده است

تو‌ کار خونه کمک می‌کنه ، آشپزی میکنه، بهش میگم، ممنون

میگه اخه من باید بکنم این کارا رو‌ چون میخام  بزرگ شم شوهر کنم زن خونه بشم ازدواج‌ کردم زن خونه بشم، این چیزا رو‌بلد باشم 🥰🥰

قربون این شیرین زبونی هات دختر کوچولو

.......................................

میخواهیم‌خدا رو شکر کنیم، میگم خدایا شکرت که به ما فلان چیزو دادی

میگع: ممنون هرچی دادی و ندادی شکر خدایا ،

و‌ ادامه میده
: ممنون واسه اینکه علی اقا به ما دادی شکر ولی پس بگیر دیگه نده

کلی از دستش‌خندیدم

...........................

باهام گاهی میاد کلاس زبان، ی جلسه ک اومد استادمون هم پسرش رو‌اورده بود و وسط‌جلسه داشت با پسرش مهربانانه حرف میزد که سر و‌صدا نکنه 

دخترک میگه: چ  بابای مهربونی داره 

...........................

از دسته سوالات علمیش: 

برای بار چندم بحث چرخش ماه ب دور‌ زمین مگر‌ ماه پا داره ک بچرخه

چرا ما هرجا میریم ماه همراهمون میاد
ما چرا پس نمیفهمیم کره زمین میچرخه. یعنی باد ک میاد میچرخه. مگه فرفره است

..........................

 

تو کیفم نگاه کرده اسپری خوشبو کننده دید
میگه ماماان اونجایی ک میری درس میدی بوی بد میده؟؟

میگم چطور مگه

میگه اخه اسپری خوش بو کننده گذاشتی تو کیفت
مردم از خنده 
از حرفش و دقت بالاش

..............................

براش حرف دال رو‌بزرگ وسط دفترش نوشتم ک یاد بگیره

میگه عه مامان این شبیه نوچ میمونه اگر از این طرف ‌نگاش کنیم (نوچ یعنی تیک✅)

بعد میگه مامان شبیه دهن باز هم میمونه

شبیه فلان 

خلاصه با یه حرف دال با خلاقیت خودش کلی  شکل های مختلف ساخت

من یادمه بچه ک بودم با تسبیح شکل مو می ساختم ولی دخترک با تسبیح انواع شکل های مختلف میسازه و‌درست هم انجامش میده

بهش میگم تو خیلی خلاقی 

میگه تو ‌مثل من خلاقون نیستی من از تو ‌بیشتر خلاقونم

خلاقون😃😃

...................

میگم وای بغل تو آرامش دهنده است و‌میخام هزارتا بوست کنم

میگه: بغل و نوازش و بوس مثل قرص میمونه ک هنوز دانشمندا و‌‌ دکترا نتوستن درستش کنن و دکترا

....................

میگم: وای من نمیتونم وای سخته من چقدر خنگم هیچی بلد نیستم

با اخم و قیافه ناراحت میاد میگه : عههههه ، از خودت بد نگو، تو همه کار میتونی بکنی ی بار دیگه اگر از خودت بد بگی دیگه باهات بازی نمیکنما

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۰۰ ، ۱۱:۵۳
مریم بانو

- ولی دماغ خودت قشنگ‌بودا، رفتی الکی عمل کردی

- میخام برم لیزر

- لیزر چیه؟

- با لیزر موهای بدنم میره دیگه در نمیاد

- ولی تو با مو هم قشنگی، چرا این کارا رو با خودت میکنی دماغت خوب بود عمل کردی حالا موهات چ ‌بدی داره، تو ‌با موهای بدنتم قشنگی

 

این حرفا رو‌ فقط کسی که عاشقته میتونه بزنه بهت. دخترک به من میگه، 

خوبه که هست

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۰۰ ، ۱۱:۳۳
مریم بانو

من یه آشغال ترسو ام یه عوضی بی جرئتم یه آشغالم ای خدا لعنت کنه منو

مامان ترسو به چه کار میاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۷:۱۸
مریم بانو

اشغالی عوضی اشغالی عوضی

من خر احمق چرا دخترک اوردم اینجا دندونپزشکی پیش این اشغالا

خدایا دارم دیوونه میشم لعنت ب من خدا منو لعنت کنه الهی من بمیرم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۷:۰۰
مریم بانو

میگن بچه اعتماد به نفسش رو از پدر میگیره

اونم البته تا سن 3  4 سالگی

گاهی اوقات نوشته هام رو برای علی میخونم اینم مینویسم که یه روزی براش بخونم

رفتارهای من با علی داره نمود خودش رو نشون میده تو رفتارهای علی با دخترک

همونجوری که با من رفتار میکنه با اونم رفتار میکنه در قالب کوچیکتر

هرکاری میخواد دخترک بکنه همش نه میشنوه ازش نکن می افتی نکن میریزی نکن خرابش میکنی. من مطمینم می افتی من مطمینم نمیتونی من مطمینم الان لیز میخوری 

و هرچی ام من تلاش میکنم میگم من مطمینم تو میتونی من میدونم تو نمی افتی اگر هم افتادی اشکالی نداره من میدونم ظرف از دستت نمی افته اما اگرم افتاد اشکال نداره فدای سرت

ولی بازهم حرفای من تاثیر انچنانی نداره

امروز علی بعد از مدتها دوباره زدش سه تا زد تو گوشش اروم زد ولی بلاخره زده بود

دویدم دستش گرفتم از پشت نذاشتم ادامه بده.  و دخترک با بغض و گریه میگفت ببخشید ببخشید

این ببخشید گفتناش دل آدمو آتیش میزنه

چندساعتی ک گذشت و دخترک هم مثل همیشه مثل همه بچه ها بخشید

علی گفت بازی کنیم با دخترک شروع کرد بازی کردن و دخترک در قالب بازی میزد گاز میگرفت مشت میزد با تمام زورش میزد میخاست انگار انتقام بگیره میزد و میزد علی دستش نشون داد جای گاز دخترک

و من فکر میکنم چرا باید اصلن جوری رفتار کنه که کار به اینجا بکشه

چرا اصلا باید جوری رفتار کنه که دخترک بهش فحش بده

آره فحش دادن خیلی زشته ولی وقتی ادم گنده نمیتونه جلوی خودشو بگیره چه توقعی از بچه 6 ساله اس

...........................................................................................................

منم مقصرم

منم جلوی دخترک پدر رو بزرگ جلوه نمیدم منم با دخترک همراه میشم و این اشتباهه

ولی یواشکی بگم 

اینجا بگم که مال منه

من راستش یه جورایی توی دلم خوشم میاد از این چیزا

یعنی یه جورایی خوشم میاد که دعواشون بشه خوشم میاد دخترک از پدرش بدش بیاد خوشم میاد که حسابش نکنه خوشم میاد که رابطه اشون خوب نباشه خوشم میاد که دخترک ازش دور بشه

چرا خب راستش دقیق نمیدونم چرا یه جورایی دلیلش انگار زیر یه عالمه لایه پنهانه

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۰۰ ، ۰۲:۰۹
مریم بانو

نمیدونم با چی شروع کنم

پریشب به فیلم دیدیم با دخترک یه فیلم رده سنی نوجوان که یه پسری بود که پدرومادر میخواستند از هم جدا بشن بعد یکی یه راه حل میده

میگه برو دفترخاطرات مامانت پیدا کن چون آدما تو دفترخاطراتشون از حسشون مینویسند از اینکه چی خوشحال یا ناراحتشون میکنه. پایان به خوبی و خوشی تمام شد

روز بعدش دخترک اومده بهم میگه مامان تو از بابا طلاق عاطفی گرفتی؟

چشمام گرد شده میگم نه ینی چی این حرفا

شب شد میگه مامان تو هم دفتر خاطرات داری؟ براش توضیح دادم که قبلا داشتم و چون دوست نداشتم کسی بخونه دیگه حالا وبلاگ مینویسم و برای خودشم یه وبلاگ دارم که البته اینو میدونست از قبل.

گفت خب دفتر خاطراتت بیار بخونم

اصرار و اصرار تا بلاخره آوردم و به جای قصه شب از خاطرات سال ۸۲ ام براش خوندم از اون موقع که عاشق یکی از دخترای کلاس شده بودم اسمش معصومه بود صداش میکردن مصی

برای دخترک خیلی جالب بود خاطراتم . میگفت : مامان اگر من اون موقع بودم میرفتم مصی رو دعوا میکردم که بیاد باهات دوست بشه

دوست داشتن بچه ها پاگه پاک بی آلایش. به من میگه مامان ناراحتی؟ میگم نه میگه چرا ناراحتی میگم چرا میگی

میگه از چشمات پیداست از دهنت پیداست

میگمم از دهنم دیگه چجور

میگه دهنت این شکلیه: sad

کلی از دستش میخندم

شبا به من نگاه میکنه ببینه خوابیدم یا نه اگر بیدار باشم میگه : مامان داری به چی فکر میکنی

میگم آینده

میگه باشه به منم پس بگو مامان خواهش میکنم به منم فکراتو بگو یواش بگو کسی نشنوه من به کسی نمیگم

و انقدر اصرار میکنه که مجبور میشم یه چیزی از خودم بسازم بهش بگم

یه شب بهش گفتم دارم فکر میکنم برای نهار فردا

صبح که بیدار شده بود هنوز تو رخت خواب بود میگفت مامان نگران نباش خودم برای نهار کمکت میکنم باهم درست میکنیم نگرانش باش

فقط بودن همچین آدمی کنارته که باعث میشه زشتی های این دنیا رو دووم بیاری

 

نقاشی میکشه برای من گلسر زرد میکشه میگه چون تو زرد دوست داری. کیک تولد میکشه برام زرد . و خیلی چیزهای دیگه مربوط به من زرد میکشه .

حواسش خیلی جمعه

حتی موقع خرید یا انتخاب چیزی میره طرف زرد میگه چون تو زرد دوست داری

درحالیکه من نه اصراری روی زرد داشتم هیچ وقت نه تاکیدی روی انتخاب زرد

ولی حواسش به منه

 

این که حواس یکی به آدم باشه لذت بخشه

میدونه من بادمجون دوست دارم و بهش اهمیت میده

وقتی میبینه از خستگی یه گوشه افتادم برام بالشت میاره و با سختی زیاد پتو میاره

میدونه من از سرما بیزارم و متنفرممممممممممممممم از زمستون. همیشه مراقبه تا سردم نشه تا میگم سرده میره شومینه روشن میکنه

شبا موقع خواب منو چک میکنه که قشنگ پتو روم باشه تا سردم نشه. پتو رو قشنگ میکشه روم روی دستام بلند میشه پاهامو چک میکنه که زیر پتو باشه

 

منو همینجوری که هستم دوست داره

با اینکه خودش از گرما فراریه اما نمیخاد من تغییر کنم منو همینجور دوست داره

 

دوست داشتن زمانی ارزشمنده که طرفتو همینجوری که هست دوسش داشته باشی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۰۰ ، ۱۷:۲۳
مریم بانو

خالم گفت بیاید بریم شمال

خیلی دو دل بودم همش سبک سنگین میکردم ببینم بریم بهتره یا نریم . واسه وقتم که گرفته میشد واسه پولش واسه جامون ک خونه کسی بود و بلاخره محدودیت هایی داشت.

هرچی فکر میکردم نمیفهمیدم بلاخره با رفتن موافقم یا نرفتن

یاد ایستگاه مترو و  سکه افتادم

سکه رو  بنداز بالا اون موقع است که خواسته قلبیت خودشو نشون میده.

سکه رو انداختم بالا. دوست نداشتم برم شمال

تردید تموم شد حالا فهمیدم که دوست ندارم برم شمال

ساعتی گذشت دخترک اومد پیشم با ناز و ادا از شمال حرف میزد لباساش حاضر کرد ذوق رده بود بالا پایین میپرید از این طرف خونه اون طرف میدوید.

اینجا بودم که تصمیم گرفتم برخلاف خواسته قلبیم بریم شمال

میبینی دخترک تو اینجوری تصمیمات منو تغییر میدی . راضی شدم به رفتن با اینکه دلم نبود فقط و فقط به خاطر تو

...................

البته ما این سفر رو نرفتیم به دلایلی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۰۰ ، ۱۹:۴۰
مریم بانو

امروز که بیدار شدیم من تو آشپقسونه مشغول صبحانه خوردن بودم. که دیدم صدای آب میاد از پشت سرم

برگشتم نگاه کردم دیدم دخترک یه قاشق برداشته و با سر قاشق زده زیر اهرم شیر آب اونو به بالا هل داده و اینجوری تونسته شیر آب رو باز کنه و بعد یه استکان برداشت از جاظرفی و برای خودش اب پر کرد و خورد و بعد هم با همون سر قاشق اهرم شیر را هل داد به پایین و شیر رو بست

دخترک قدش نمیرسه که شیر آب را با دست باز کنه و طی یک تفکر عالی که واقعا به ذهن ما نرسیده بود خودش یه ابتکاری کرده بود و روشی برای مستقل باز کردن شیر آب پیدا کرده بود. فکر کنم خسته شد بود از اینکه به همه میگفت شیر آب را برام باز کنید و فکر کرده چکار کنه که وابسته نباشه به بقیه. واقعا اگر فکرمون تو همه زمینه ها انقدر کار کنه موفق ترین آدم رو زمین میشی

آخ که من فداش بشم

............................................................................................

دیروز من خیلی کار داشتم و نصف روز خونه نبودم که این باعث شده بود دختر کوچولو خیلی ناراحت و عصبانی  و غمگین بشه از من

وقتی برگشتم خیلی ناراحت بود از این دوری.

کلا رسم دوری همینه دلتنگش میشی بی طاقت میشی بی طاقتی عصبانت میاره و  از همون کسی بیشتر از همه عصبانی میشی که بیشتر از همه دوسش داری

میگفت تو خونه نبودی کلی غصه خوردم

شب که شد موقع خواب دیگع اون ناراحتی رو از دلش درآورده بودم میگفت: کاش انقدر قدرت داشتم که میتونستم از تو دوتا بسازم یکی بره آرایشگاه مشتری و شاگرد خصوصی و درس بخونه و مقاله بنویسه مثل دستیار باشه و بعد این خودت هیشه با من باشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۳۳
مریم بانو

صبح از خواب بیدار میشیم. دخترک میگه مامان من تو خواب حرف زدم میگم آره میگه آخه میدونی یه خواب خوب داشتم میدیدم با شادی تعریف میکنه که خواب دیدم رفتیم دریا لب دریا نشستیم من دارم با ماسه ها بازی میکنم و صدف جمع میکنم بعد یهو یه خرچنگ میاد من میترسم تو میگی نترس عزیزم.

ذوق کرده بود از دیدن خواب دریا

تو رخت خواب غلت میزدیم که پاشد رفت دستشویی و اومد. وقتی اومد یهو سر جنگ آغاز کرد شروع کرد با مشت زدن به بازوهام پاهام. بهش میگم چیشده چرا میزنی

میگه تو کیو بیشتر دوست داری من یا علی آقا میگم باید فکر کنم میگه باشه فکر کن یه کم میگذره میگه فکرات کردی (با عصبانیت) میگم آره آره تو. میگه نههههههههه منو دوست نداری چرا خوابیدی کنار علی آقا و لبخند میزنی پس اونو بیشتر دوست داری

همه حرفها با داد و دعوا

راست میگه تو فاصله ای که رفت دستشویی و اومد من یه لحظه فکرم پرواز کرد توی دنیای دیگه ای سیر میکردم و ناخودآگاه میخندیدم و همون خنده منو دیده بود. می‌گفت چرا کنارش خوابیدی میخندی و مشت بود که میزد با دستای کوچولوش و می‌گفت دورررر شو ازم فاصله بگیرررررر

دور شدم کمی که یهو عصبانیتش شدت گرفت پتو را برداشت و لگد بود که روی پتو میزد محکم و داد میزد تو پتو رو دوست داری تو گرما رو دوست داری

و همینطور که روی پتو لگد میزد انداختش سمت من و می‌گفت بیا بیا این پتوی عزیزت که دوستش داری بیا بیا تو عاشق گرمایی عاشق پتویی بیا پتوی عزیزت بگیر تو عاشق پتویی عاشق گرمایی و با صدای بلند همش اینو تکرار میکرد.

خندم گرفته بود. بهش گفتم تو به پتو حسودی میکنی به گرما حسودی میکنی. می‌گفت نههههههه ولی بیا بیا اینم پتویی که عاشقشی و گرمایی که دوسش داری و همچنان روی پتو لگد میزد.

هیچی نگفتم تا یه کم آروم بشه. که یهو فریاد کشید بادمجووووووووووووووووووووووووون.

بهش میگم چیشده میگه تو بادمجون هم خیلی دوست داری. و فریاد میکشید بادمجووووون بادمجووووووون. تو فقط فرنی دوست داشته باش که منم دوست دارممممممممم دیگه نباید بادمجون دوست داشته باشیییییییییی.

یکساعتی این قضیه ادامه داشت. چرا خوابیدم کنار علی آقا و لبخند میزنم پس حتماً بیشتر دوسش دارم. چرا پتو و گرما دوست دارم و چرا بادمجون دوست دارم. و حق ندارم هیچکدوم از اینا رو دوست داشته باشم

 

یعنی کچلم کرد.

دیگه آخر به هوای درست کردن فرنی که خودش دوست داره از اتاق اومدیم بیرون یه کم گذشت یه چیزی گفت یادم نیست بهش نگاه کردم لبخند زدم. ذوق کرده بود می‌گفت وای وای بهم لبخند زده وای وای بهم لبخند زده.

 

این بازتاب اعمال و رفتار به این سرعت نوبره والا.

این دختر چجور دیالوگ های منو کپی کرده بعد به خودم برمیگردونه؟؟

این دختر به من رفته یا همه دخترا همینجورن ؟؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۰۸
مریم بانو

مکالمه من و دخترک :

 

ابتدای مکالمه رو بیخیال میشیم و سانسورش میکنیم. ادامه:

گفتم دلم تنهاست

اومد سرش چسبوند روی دلم

گفت خب دلت دیگه تنها نیست یه کله ی گنده پیششه

بعد گفت می خوای جوک هم برات بگم بخندی

گفتم آره بگو

گفت یه پلنگه یه بار خواب میبینه که داره پرواز می کنه بعد بقیه پرنده ها میبیننش و تعجب می کنن میگن چه سنگینی چجور پرواز میکنی . پلنگه میگه عه من که پرواز نمی کنم . بعد میگه آهان فهمیدم من در یک آسمان هستم که یکی نقاشی کرده اینجور منم تو آسمون نقاشی کرده انگار دارم پرواز می کنم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۵۵
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید