like
نمیدونم با چی شروع کنم
پریشب به فیلم دیدیم با دخترک یه فیلم رده سنی نوجوان که یه پسری بود که پدرومادر میخواستند از هم جدا بشن بعد یکی یه راه حل میده
میگه برو دفترخاطرات مامانت پیدا کن چون آدما تو دفترخاطراتشون از حسشون مینویسند از اینکه چی خوشحال یا ناراحتشون میکنه. پایان به خوبی و خوشی تمام شد
روز بعدش دخترک اومده بهم میگه مامان تو از بابا طلاق عاطفی گرفتی؟
چشمام گرد شده میگم نه ینی چی این حرفا
شب شد میگه مامان تو هم دفتر خاطرات داری؟ براش توضیح دادم که قبلا داشتم و چون دوست نداشتم کسی بخونه دیگه حالا وبلاگ مینویسم و برای خودشم یه وبلاگ دارم که البته اینو میدونست از قبل.
گفت خب دفتر خاطراتت بیار بخونم
اصرار و اصرار تا بلاخره آوردم و به جای قصه شب از خاطرات سال ۸۲ ام براش خوندم از اون موقع که عاشق یکی از دخترای کلاس شده بودم اسمش معصومه بود صداش میکردن مصی
برای دخترک خیلی جالب بود خاطراتم . میگفت : مامان اگر من اون موقع بودم میرفتم مصی رو دعوا میکردم که بیاد باهات دوست بشه
دوست داشتن بچه ها پاگه پاک بی آلایش. به من میگه مامان ناراحتی؟ میگم نه میگه چرا ناراحتی میگم چرا میگی
میگه از چشمات پیداست از دهنت پیداست
میگمم از دهنم دیگه چجور
میگه دهنت این شکلیه:
کلی از دستش میخندم
شبا به من نگاه میکنه ببینه خوابیدم یا نه اگر بیدار باشم میگه : مامان داری به چی فکر میکنی
میگم آینده
میگه باشه به منم پس بگو مامان خواهش میکنم به منم فکراتو بگو یواش بگو کسی نشنوه من به کسی نمیگم
و انقدر اصرار میکنه که مجبور میشم یه چیزی از خودم بسازم بهش بگم
یه شب بهش گفتم دارم فکر میکنم برای نهار فردا
صبح که بیدار شده بود هنوز تو رخت خواب بود میگفت مامان نگران نباش خودم برای نهار کمکت میکنم باهم درست میکنیم نگرانش باش
فقط بودن همچین آدمی کنارته که باعث میشه زشتی های این دنیا رو دووم بیاری
نقاشی میکشه برای من گلسر زرد میکشه میگه چون تو زرد دوست داری. کیک تولد میکشه برام زرد . و خیلی چیزهای دیگه مربوط به من زرد میکشه .
حواسش خیلی جمعه
حتی موقع خرید یا انتخاب چیزی میره طرف زرد میگه چون تو زرد دوست داری
درحالیکه من نه اصراری روی زرد داشتم هیچ وقت نه تاکیدی روی انتخاب زرد
ولی حواسش به منه
این که حواس یکی به آدم باشه لذت بخشه
میدونه من بادمجون دوست دارم و بهش اهمیت میده
وقتی میبینه از خستگی یه گوشه افتادم برام بالشت میاره و با سختی زیاد پتو میاره
میدونه من از سرما بیزارم و متنفرممممممممممممممم از زمستون. همیشه مراقبه تا سردم نشه تا میگم سرده میره شومینه روشن میکنه
شبا موقع خواب منو چک میکنه که قشنگ پتو روم باشه تا سردم نشه. پتو رو قشنگ میکشه روم روی دستام بلند میشه پاهامو چک میکنه که زیر پتو باشه
منو همینجوری که هستم دوست داره
با اینکه خودش از گرما فراریه اما نمیخاد من تغییر کنم منو همینجور دوست داره
دوست داشتن زمانی ارزشمنده که طرفتو همینجوری که هست دوسش داشته باشی
غش میکنم براشاااا😍😍😍😍😍😍