پدر
میگن بچه اعتماد به نفسش رو از پدر میگیره
اونم البته تا سن 3 4 سالگی
گاهی اوقات نوشته هام رو برای علی میخونم اینم مینویسم که یه روزی براش بخونم
رفتارهای من با علی داره نمود خودش رو نشون میده تو رفتارهای علی با دخترک
همونجوری که با من رفتار میکنه با اونم رفتار میکنه در قالب کوچیکتر
هرکاری میخواد دخترک بکنه همش نه میشنوه ازش نکن می افتی نکن میریزی نکن خرابش میکنی. من مطمینم می افتی من مطمینم نمیتونی من مطمینم الان لیز میخوری
و هرچی ام من تلاش میکنم میگم من مطمینم تو میتونی من میدونم تو نمی افتی اگر هم افتادی اشکالی نداره من میدونم ظرف از دستت نمی افته اما اگرم افتاد اشکال نداره فدای سرت
ولی بازهم حرفای من تاثیر انچنانی نداره
امروز علی بعد از مدتها دوباره زدش سه تا زد تو گوشش اروم زد ولی بلاخره زده بود
دویدم دستش گرفتم از پشت نذاشتم ادامه بده. و دخترک با بغض و گریه میگفت ببخشید ببخشید
این ببخشید گفتناش دل آدمو آتیش میزنه
چندساعتی ک گذشت و دخترک هم مثل همیشه مثل همه بچه ها بخشید
علی گفت بازی کنیم با دخترک شروع کرد بازی کردن و دخترک در قالب بازی میزد گاز میگرفت مشت میزد با تمام زورش میزد میخاست انگار انتقام بگیره میزد و میزد علی دستش نشون داد جای گاز دخترک
و من فکر میکنم چرا باید اصلن جوری رفتار کنه که کار به اینجا بکشه
چرا اصلا باید جوری رفتار کنه که دخترک بهش فحش بده
آره فحش دادن خیلی زشته ولی وقتی ادم گنده نمیتونه جلوی خودشو بگیره چه توقعی از بچه 6 ساله اس
...........................................................................................................
منم مقصرم
منم جلوی دخترک پدر رو بزرگ جلوه نمیدم منم با دخترک همراه میشم و این اشتباهه
ولی یواشکی بگم
اینجا بگم که مال منه
من راستش یه جورایی توی دلم خوشم میاد از این چیزا
یعنی یه جورایی خوشم میاد که دعواشون بشه خوشم میاد دخترک از پدرش بدش بیاد خوشم میاد که حسابش نکنه خوشم میاد که رابطه اشون خوب نباشه خوشم میاد که دخترک ازش دور بشه
چرا خب راستش دقیق نمیدونم چرا یه جورایی دلیلش انگار زیر یه عالمه لایه پنهانه
شاید ذهنت و ضمیر ناخودآگاهت خیلی مشغول یه سری افکار باشه و نتونی این توجه رو متمرکز کنی که اون فکر رو حل کنی و ذهنت شلوغه که باعث این اتفاق شده. اگر که دوست داشتی، با یه آدم حاذق صحبت کن، حالا مشاور یا یه فرد قابل اعتماد و کسی که قبولش داشته باشی، و از حرف زدن باهاش هم آرامش بگیری هم واقعا بتونه کمکت کنه، میتونه خیلی کمک کننده باشه. بعدا برای دخترت خدای نکرده مشکلی پیش بیاد که بگه من همه این سالها از پدرم دور بودم و این کاستی که الان تو شخصیتم پیدا کردم برای اون دوریه خیلی بده.