اگر بازم میای میخونی:مرتیکه کون نشوری که میای کامنت میدی که بی ادبم و فلان. مگه دعوتت کرم بیای؟؟؟ جمع کن برو. کامنتتم حذف کردم :)))))
............................................................................................................................................................
تولدمه از چند روز قبل اعلام میکنم کسی تولد نگیره اعصاب حوصله ندارم. ساعت 9 شب شنبه دخترک رو از کلاس زبان میارم میام خونه میبینم مامان و بابام و الی و یکی از خاله هام هستن و کیک گرفتن. یه تولد ساده بود و البته سورپرایز بود چون فکرشو نمیکردم و میدونستم همه کار دارند
نمیدونم چی میشه یهو به فکر میاد تو این 15 سال زندگی با علی شد یه بار شوهرم برام تولد بگیره؟؟
شد ی بار اون تولد بگیره و بقیه رو دعوت کنه؟
شد ی بار اون کیک بخره به منظور تولد من؟
پاسخ: خیر. حتی یکبار شوهرم در طی این 15 سال زندگی برای من تولد نگرفت حتی برایم کیک هم نگرفت
نتیجه: تنها کسایی که منو خیلی دوست دارند مامان بابام و الی هستند
.....................................................................................................................................................
تولدی که تعریف کردم برای شنبه بود اما تولد من یکشنبه است یعنی امروز و من همیشه دوست دارم که تولد رو روزش گرفت نه شبش.
محمد بهم زنگ میزنه میگه سوال درسی دارم بیام میگم بیا.
میاد میشینه یه کم حرف میزنیم میگه مریم تولدته میگم آره کیک هم از دیشب هست برات میارم الان
کیک میخوره میگه حالا که کیک خوردم باید کادوتم بدم پس
میخندیم
یه پلاستیک دستشه از توی پلاستیک یه عروسک درمیاره
باورم نمیشه
عروسک سید هست
همون سید عصر یخبندان
همون عروسکی که عاشقشم
همون عروسکی که برام نماد خوشبینی و مثبت اندیشیه
همون عروسکی که برام نماد در لحظه زندگی کردن و لذت بردنه
همون عروسکی که برام نماد شادیه سرزندگی و امیدواریه
به شدت خوشحال میشم سید و بغل میگیرم
محمد میگه: فکر نمیکردم این همه خوشحال بشی
میگم: محمد سید واسه من عروسک نیست
میگه: آره منم یه عروسک مستربین دارم برام همینجوره
میگم: میدونی من از این دخترایی نیستم که عروسک باز باشم دورم پر از عروسک باشه مثل خیلی از دخترا ولی این فرق داره. ولی حالا از کجا فهمیدی سید دوست دارم
میگه: قدیما یه بار داشتیم درموردش حرف میزدی و تو گفتی خیلی دوست داری عروسکش داشته باشی و من یادم بود و هدیه تولدت رو سید گرفتم
میگم: وای پسر تو از کی یادته من گفتم سید میخام. این موضوع مال حداقل 10 ماه یا یکسال پیش هست
میگه: آره از همون موقع یادم بود
اصل عروسک رو گرفته برام عین خودش مو نمیزنه رنگش چشماش موهاش
و الان سید م نشسته جلوم و با چشمای پر از امیدش داره با یه خنده ی گنده نگام میکنه
حس میکنم باهام حرف میزنه
...........................
پ ن: دو سالی هست گفتم سید دوست دارم به علی گفتم به دخترک گفتم حتی به ماهی هم گفتم. هیچکدوم اعتنا نکردن. دخترک البته دمش گرم هرجا اسباب بازی فروشی میریم اول میپرسه آقا سید دارید. و تقریبا 90 درصد مغازه هایی که رفتیم نداشتند و یکی دو جا داشتند دخترک می گفت مامان مامان ببین دارن. اما من قصد خریدش رو نداشتم چون گرون بودند. اما هدیه گرفتن لذت عجیب بزرگی داشت. حس میکنم جرو بهترین هدیه هایی هست که برای تولد گرفتم. اینکه ی نفر یادش باشه بعد از ماه ها ک تو چی دوست داری بسیار ارزشمنده