دست میبرم ب نوشتن
جملات را مرور میکنم ک مبادا چیزی از قلم نیفتد. دوست دارم بنویسم که در سال جدید چ میخواهم ؛؛ جملات پی در پی را میپرورانم. در نهایت هیچی چیزی نمینویسم شاید بشود زندگی را ساده تر بگیرم. راحت تر خو بگیرم. شاید نوشتن و تکرار کردن مرا بیشتر اسیر دلمشغولی هایم و خواسته هایم کند شاید......... حتی جملاتی که اکنون مینویسم باز پاک میکنم. پس نمینویسم از خودم. از تو مینویسم:
کوچولوی من
چند ساعتی از سال جدید میگذرد که دارم برایت مینویسم
چقدر هرسال بزرگتر میشوی و روز ب روز از شنیدن حرفهایت متعجب میشوم
همین 3 ماه پیش بود که دستت رو گرفته بودیم و میپریدی توی خیابون انقدر تکون خوردی و پریدی ک دستت در رفت. اون شب تا صبح درست نخوابیدی و همش گریه میکردی. اما اون شب خوش گذروندی و ب نظرم ارزشش رو داشت. اون هیجان پریدنت. ارزش تجربه کردن رو داشت در مقابل دردی ک کشیدی. چون خوش گذرونده بودی
همین دو هفته بود که رفتیم آمادای و هوا سرد بود و برف بود و بازی کردیم. و تو سرماخوردی و دارو مصرف کردی. اما ب نظرم ارزشش رو داشت چون خوش گذرونده بودی
همین چند روز پیش بود که کف آشپزخانه رو با آرد یکی کردی چون میخواستی کیک درست کنی و ب نظرم ارزش دوساعت تایم منو برای شستن اشپزخانه داشت. چون خوش گذرونده بودی
شیرینی درست کردی با ارد و پودر قند و اب در کف اشپزخانه روی سرامیک و ب من اصرار کردی دوتا قاشق از معجونت بخورم و میگفتی بخور دلتو آروم میکنه. اگر مریض بشی با میکروبهای بدنت میجنگه و مقالبه میکنه(حرفای خودمو وقتی مریض میشی بهت میگم خودم میزدی) و کلی از دستت خندیدم و قاشق های کیکت رو خوردم بعدش یواشکی تف کردم. و تو کلی کیف کردی ک شیرینتو خوردم
خوش گذروندن ها یه موقع هایی ی بهایی داره؛ با این وجود بازم خوش بگذرون چون یکبار بیشتر زندگی نمیکنی و امروز رو یکبار بیشتر تجربه نمیکنی پس برای لذت بردن از تجربه های تازه نترس . ارتش تک نفره ی قدرتمندی باش که همیشه چشمانت بدرخشد. امیدوارم دوستان خوبی داشته باشی در کنارت دوستانی که با پیروزی هایت شاد شوند و در سختی ها یاری ات دهند
زندگی همیشه شگفت زده ات خواهد کرد
..................................
دارم حیاطو میشورم میای نگاه میکنی چند بار بهم سر میزنی اخر شاید دلت میسوزه با ناراحتی میگی مامااان ، علی بهت گفته حیاط رو بشوری؟؟
(لحنت جوری بود ک اگر میگفتم اره بعید نبود بری باباتو بزنی😂😂)
گفتم نه عزیزم
گفتی کی گفته پس بهت
گفتم هیچ کس خودم میخام تمیز کنم
ی کمی فکر کردی و گفتی خب پس ب علی بگو بیاد بشوره تمیز کنه
و ما کلی خندیدیم از حرفت
خیلی ب بابات توصیه میکنی که کاراشو بکنه و لباساشو جمع کنه و میخای من کار نکنم