روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۷۱ مطلب با موضوع «دخترک» ثبت شده است


میگم دخترک برام دعا کن
میگه دعا کن برا چکار؟
- دعا کن عاقبت بخیر بشیم
- یعنی دعا کنم پلیس بشی
- خخخخ اره همون
- چرا آتش نشان نمیشی. من آتش نشان بیشتر دوس دارم
- خب باشه اونم میشم
- پس دعا کنم چی
- عاقبتمان به خیر شود.

دوشب بعد
میگه : من تورو خیلی دوست دارم ببین انقدر (انگشت هاش را میاره بشماره) یکی دوتا چهارتا نههههه تا.
بعد میگه: تورو قد دنیای چاق دوست دارم
خودش میخنده خخخخخخ. یعنی میخاست بگه بیشتر از دنیا دوست دارم. میگه اندازه دنیای چاق. خخخخخخ

گرگ شدم بابا علی شکمش تپل و نرمه میشه روش خوابید


میگه ب نظرت من با کی ازدواج میکنم
میگم خودت چی فکر میکنی میگه با اهورا
میگم بداخلاقه
میگه پس با کسری
میگه کسایی ک ازدواج میکنن لبای همدیگه رو بوس میکنن
تو و بابا لبای همو بوس میکنید

ما چجور درست شدیم ماهی چجور درست شده با کف درست شده
خانم و اقا ازدواج  اها یعنی ی نی نی میپزن میزارن تو دل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۸ ، ۰۰:۵۱
مریم بانو

اساعه داغ همین الان از تنور اومده بیردن:

زیرپتوام خودمو میزنم ب خواب

صداش میاد میگه : من دخترشم ولی نمیزاره بیام زیر پتو یخ کردم

میکشمش زیرپتو یواش درگوشش میگم چرا زودتر نگفتی بهم ک داری یخ میکنی

تازه صبحانه خورده بود گرسنم بود بهش گفتم برو از لای سفره برام نون بیار

رفت صداش میامد

دید نون نیست گفت بابا نون میدی

باباش گفت: تو ک تازه صبحانه خوردی نون برا خودت میخای

گفت نه برا مامانم

اون فکر کرد خوابم بهش گفت مامانت نون نمیخاد صبحانه بعدا میخوره

کمی مکث کرد گفت: نون برا خودم میخام

بابا ی تیکه نون بهش داد جلوش ی گاز زد ک بابا رو مطمئن کنه نون برا خودش میخاد

بدو اومد زیرپتو نون رو بهم داد گفت حواسم هست نبینه بخور تندی...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۸ ، ۰۶:۵۶
مریم بانو

کنار هم خوابیدیم
میگه - دوووست دارم
بهش میگم - بزرگم بشی همینجوری دوسم داری؟
- (فکر میکنه چند لحظه) نه فکر نکنم
میخنده خودش
اضافه میکنه - آخه من بزرگ بشم نق نقو میشم برای همین.
بهش میگم - بزرگ بشی نق نقو بشی من بازم دوستت دارم
فکر میکنه
میگع: چرا دوست نداشته باشم ؟؟!!! دوووست دارم
و تیر خلاصو میزنه و پیشونیم رو میبوسه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۸ ، ۰۳:۲۵
مریم بانو

دیروز نوشت



عاشق کارتون کارگاه گجت هست. حتی چندبار گشته اسباب بازی یا مثلا دفترنقاشی با عکس گجت پیدا کنه ولی پیدا نکردیم
امروز داشت نگاه میکرد منم تو آشپزخانه بودم یهو وسط کارتون با صدای بلند زد زیر خنده و بعد اومد پیشم گفت بپرس براچی خندیدی
پرسیدم
گفت کارگاه گجت این کارو کرد و رفت بالا.....
ی چیزایی تعریف کرد ک نفهمیدم
ولی چشماش چنان با ذوق و شوق تعریف میکرد ک چشماش برق میزد. با حرکات دست و تکون دادن بدنش میخاست بهم بفهمونه گجت چکار کرده و وسط تعریف کردنش خودش هم میخندید. منم سرم رو ب نشونه فهمیدن حرفاش تکون دادم و باهاش میخندیدم. حرفاش تموم شد فقط دوست داشتم بهش بگم "دوستت دارم" و گفتم
ب این فکر میکردم وقتی بزرگ بشی اگر از چیزی انقدر لذت ببری و بیای برام تعریف کنی با همون ذوقی ک گجت رو تعریف کردی، چقدر برام ارزشمنده و منو میبره  ب آسمون. چقدر منه مادر کیف میکنم از این ذوقت عزیزکم
...
الان داره از باباش میپرسه: زمین چرا میلرزه؟؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۱۹
مریم بانو

امروز 5 خرداد

امروز برا اولین بار گفت میخاد خودش از عرض کوچه عبور کنه. بهش گفتم باید مراقب باشه و دو طرفش رو نگاه کنه. همین کارو کرد و کلی خوشحال شد ک تونسته

نزدیک پله برقی اسمش یادش رفته بود میگفت مامان اونیکه مارو بالا میبره و پایین میبره
- پله برقی
- آره آره همین. من میتونم خودم تنهایی ازش برم
-آره
- واقعا من میتونم میتونم؟؟؟؟ (خیلی براش مهم بود این موضوع ک بهش بگم اره تو میتونی حتما)
- آره حتما ک میتونی
بالا رو راحت رفت اما سمت پایین رو میترسید گفت تو بیا هرچی صبر کردم نرفت بلاخره باهم رفتیم ولی یهو پشیمون شد گفت: من میتونم میتونم
پله برقی ای ک ب سمت پایین میرفت بدوبدو رفتیم بالا
و ازش رد شدیم( ترسناک بوداااا😅) گفتم خب حالا برو
- کمکم کن
-باشه ببین دستت اینجا بگیر برو
بلاخره رفت کلی خوشحال شد و وقتی رسیدیم پایین شروع کرد رقصیدن 😆

رفتیم یونی. تو سالن بودیم ک آقای فلان داشت رد میشد سلام کردیم بهم
دخترک: این کی بود
- دوستم
- یعنی میخاید باهم ازدواج کنید
زدم زیر خنده
- نه. من قبلا ازدواج کردم
- آها با بابا
- اره
- منم اونجا بودم
- وقتی ازدواج کردیم دوست داشتیم تو بیای پیشمون تورو آوردیم تو دلم
ذوق میکند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۸ ، ۰۱:۰۸
مریم بانو

یعنی ی کاری کرد کارستون
من خواب بودم دخترک ساعت ده و نیم بیدارشد. منم بیدار کرد پاشدم براش پویا زدم و بهش گفتم خوابم میاد توی همون سالن خوابیدم. خوابم برد و دیگه نفهمیدم چی شد
فقط ساعت 12 با صداش از خواب بیدارشدم. با آرامش ایستاده بود کنارم و گفت مامان ی مارمولک داره روت راه میره. و با انگشتش نشون روی کتفم رو نشون داد  نگاه کردم دیدم راست میگه 😨😨 فقط اینکه مارمولکه مرده بود خشک شده بود، ی تکون دادم مارمولکه از تنم افتاد پایین. با سعی در حفظ آرامش بدون جیغ ولی با صدای بلند گفتم برشششش دااااار
دخترک ترسید و گفت باشه باشه الان برمیدارم ولی ب علی آقا نگی ااا
مارمولکه رو با دستش برداشت و گفت ببین ببین مرده
منم ترسیدم یهو ولش کنه باز روی من دستش رو گرفتم ک از دستش ول نشه گفتم بروبرو
اونم زود رفت مارمولک انداخت تو حیاط
بعد اومد گفت این همونه ک تو حیاط مرده بود از تو حیاط آورده بودم
منم برا اینکه نگم ترسیدم گفتم عزیزم مارمولک سمی هست نباید برش داشت اصلن. برای چی برش داشتی
گفت آخه تو خواب بودی من هرکار کردم بیدارنشدی. اینجوری خواستم بترسی بیدار بشی😨😦😧
توضیحات تکمیلی: تو خونه ی ما سوسک و مارمولک بمیره همینجور جسدش میمونه رو زمین چون من خیلی بدم میاد بردارم آقامون هم تنبله
این مارمولکه هم یه هفته است آقامون کشته بود جلوی در ورودی و منتظر بودیم مورچه ها ببرنش. و هر وقت از در میامدیم تو با دخترک میدیدمش. ازش میپرسم یک ساعت و نیم من خواب بودن تو چکار میکردی؟ میگه نیدونم😅



بعدا نوشت:

اواین گفتگوی ما درمورد خدا:

میگع من یه چیزی رو اندازه خدا دوس دارم (یادم نیست چیو میگفت)

گفتم خدا مگه بزرگه

گفت اره تو شبکه پویا دیدم صورتشم زرده 

گفتم مهربونه؟

-آره

-دوسش داری

- اره . خدا مارو ساخته. ببین بابا و آقاجون این خونه رو ساختن. خدا هم منو تو دل ساخته وقتی کوچیک بودم


نمیدونم اینارو کی بهش گفته. حدس میزنم تو مهدکودک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۱۷
مریم بانو

اول اردیبهشت:
میگفت موبایل میخام
به موبایل اسباب بازی و حتی انواع پیشرفته اش هم راضی نشد
میگفت یه موبایلی میخام که بتونم باهاش زنگ بزنم و پیام بدم
یکی از موبایل های قدیمی رو اوردیم شارژش کردیم و یه سیم کارت انداختیم
و برای خوشحالیش هراز گاهی بهش زنگ میزنیم
شماره افراد خانواده رو با شکل هایی ک خودش انتخاب کرد سیو کردیم تا بتونه زنگ بزنه و یادش دادیم چجور میتونه زنگ بزنه و پیام بده
هرکسی هم بهش زنگ میزنه از روی شکل میفهمه کیه ولی باز میپرسه
مثلا من زنگ میزنم گوشی رو برمیداره میگه
سلام مریم اسمت کیه؟؟؟
یعنی اسمت چیه؟ همون شما؟؟ ی خودمون😆😆😂😁😀

5 اردیبهشت:
کوچولوی من
خیلی وقته میخام یه چیزایی بهت بگم و برات بنویسم که وقت نشد
الان نشستم اینجا تمام و کامل در اختیارتو
نشستم که بگیرمت تو بغلم و ببوسمت و بوت کنم و حظ ببرم از بودنت کنارم
فکر می کنم به تک تک حرفهای قشنگت
فکر میکنم به حافظه ی فوق العاده بالات نه اینکه مامانتم بخام تعریف کنم که من اصلا از این مامانیی نیستم که بخام الکی تعریف کنم از بچم
ولی گاهی حرفهایی میزنی که مات و مبهوت میمونم
مثلا تو آمادای میرسیم به یه فلکه میگی مامان چرا اینجا پیاده نمیشیم قبلا همیشه اینجا از تاکسی پیاده میشدیم
یا اگر بریم خیابون فلان میگی من یادمه مهدکودکم قبلا اینجا بود
یا چیزهایی رو مربوط به یکسال پیش افراد بهشون میگی حتی به کسایی که خیلی ندیدی مثلا به دوست خاله که کلا شاید 4 بار دیده باشیش گفتی: یادته اون روز اونجور شد تو هم بودی
چیزی که مربوط به یکسال قبله
یا سوار تاکسی هستیم میرسیم به یه خیابونی یهو میگی عه مامان اینجا همینجاست که وقتی از آمادای میایم بابا میاد دنبالمون
و جالبه ک هیچی رو اشتباه نمیگی یعنی حتی با وجود شباهت خیابانها به هم بازم درست تشخیص میدی

10 اردیبهشت:
ناراحتم که پریشب هرکاری کردم نمیخابیدی اخر با عصبانیت بهت گفتم میرم بخاب تا برگردم باید خواب باشی
رفتم تو آشپزخونه و صدای آروم گریه های الکی ات برا جلب توجهم میامد و اعتنا نکردم وقتی برگشتم واقعا خواب بودی
اما همون شب تو خواب جیش کردی
و این یعنی چقدر بدون من بی آرامش خوابیدی



مامانم: به اون دوچرخه اب نریز دوچرخه زنگ میزنه
دخترک: به کی زنگ میزنه😆

10 اردیبهشت:
دخترکوچولوی من
چقدر رفتم مشاوره برای بهتر شدن حالت برای کمک کردن بهت
و امروز خانومی بهم گفت که آسیب هایی که خوردی دیگه هیچ وقت قابل جبران نیست
فقط میشه کنترل کرد
ناراحتم
ناراحتم که گفت داشتن اعتمادبه نفس در بزرگسالی یعنی داشتن یک رابطه خوب و سالم با پدر در 18 ماهگی تا 3 سالگی
ناراحتم که رابطه خوبی با پدرت نداری
دروغ چرا قبلا ناراحت نبودم حتی شاید یواشکی ته دلم یه کم خوشحال بودم که رابطه ات با پدرت خوب نیست. میگفتم خب خوب نباشه
ولی حالا میفهمم کسی که آسیب میبینه این تویی
حالا ناراحتم
گفت من به عنوان یه غریبه از صمیم قلبم برا دخترت خیلی ناراحت شدم
درحالیکه خونه باید محل امنیت روانی باشه درواقع خشونت خانگی در جریانه
گفت تقریبا تمام مشکلات جنسی تو سکس در بزرگسالی برمیگرده به تربیت جنسی اشتباه بچه ها در خردسالی
یه عالمه دعوام کرد
واسه تنبیه لفظی ات سر ور رفتن به خودت
واسه داغون بودن رابطه ات با پدرت

ببخشید
دوستت دارم

تنها یک انسان آگاهه که تلاش میکنه برای بهبود
آگاه باش به خودت
خودت رو بشناس تا بتونی کنترل کنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۲۸
مریم بانو

یهو هیجان زده و با خوشحالی گفت ماماااان
گفتم بله
گفت پام رو ببین یه کمی مو درآورده 😍 حالا منم میتونم اپلاسیون کنم😆
و کلی خوشحال بود


رفتیم پارک آبی

تو یه قسمت رودخانه یهو فهمید پاهاش به زمین میرسه با خوشحالی گفت: عهههه پام زمینو گرفته😂😂

موقع برگشت هم میگفت:بازم بریم تو حوض خونه ی ما (به رودخانه ک خیلی خوشش اومده بود میگفت حوض خونه ی ما)


هرکسی ازش میپرسه دوست داری پسر بشی
با قاطعیت بهش میگه نههههه دوست دارم دختر باشم همیشه
دخترکم بسیااار خوشحالم که کیف میکنی و حظ میبری از دختر بودنت


کلماتی که تلفظ درستش رو بلده ولی همچنان مثل قبل میگه:

فوتبال توت وال
اشپزخونه اشپقسونه
یخچال یچقال
نمیدونم نیدونم
مریم  mayam میم
عزیزم عه ای زم aiizam
سیب زمینی سیبزنمی


دختر کوچولوی من
تورو میبینم که چقدر هوای من رو داری حتی کار کردن من توی خونه غذا شستن یا ظرف شستن رو میگی بابا بکن4ه و من کار نکنم اصلا
وقتی نگاهت میکنم میبینم که میدویی و خوشحالی و میخندی و با ذوق وسط خیابون میرقصی کیف میکنم
همیشه گفتم ک هیچ وقت مادر کاملی نبودم و نخواهم بود چ بسا ک مادر کامل جزو همان تعاریف مقدس انگاری مادری باشد
ولی تلاش میکنم برای خوشحال کردنت. برای ذوق کردنت از خرید یه تل چراق دار. خوشحال میشی ک بریم پارک خوشحال میشی ک دستای همو بگیریم و تو خیابون بدوییم. خوشحال میشی که هر شب برات قصه بگم خوشحال میشی که باهات بازی کنم. آفریدن این خوشحالی های کوچیک برات میدونم که پیوندمون رو قوی تر میکنه

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۳:۰۱
مریم بانو

دخترک رویای پرواز داره
همش میگه میخام پرواز کنم برم تو آسمون بالا برم
دیروز اومده با صدای ناراحت و بغضی ک اجبارا میده تو صداش و قیافه ی ناراحت مظلوم میگه: دارم به علاقه مندی هام فکر میکنم
میگم علاقه مندی هات؟؟ یعنی چی
میگه: یعنی یاد اون روزی افتادم ک دستم در رفت و خیلی درد میگرفت😢😢؛ یاد اون روزی افتادم ک ساعت از بالای شومینه افتاد پایین خورد تو سرم😢😢
بعد همینجوری قیافه اش مظلومه
میگم آها اینا یعنی علاقه مندی هات میگه آره و منتظره بغلش کنم و ببوسمش😀😁

دو روز پیش بهش میگم تو تا حالا پینس پسرا رو دیدی
میگه نههههه
میگم میدونی فرق داره با تو
میگه یعنی مثل من شکل قلب خوشگل نیست
من:😂😂
پرس و جو کردم کی اینجوری بهش گفته. هیچ کس نگفته بود خودش ب این نتیجه رسیده مال خودش قلبیه
اخرشم گفت ی بار ی خرده مال آراد رو تو مهدکودک دیده دایره ایه😂 ولی مهبل من خوشگل شبیه قلبه😐😆😅

امروز رفتیم بیرون افتادیم تو خیابونهای مسکن مهر. دخترک یهو گفت اااا مامان کجا میریم

- میریم بیرون گردش

- میشه بریم .... (اسم منطقه) بریم خونه مون جارو کنیم و توش زندگی کنیم و بعدش بریم بیرون

ما دقیقا یکسال و دوماه پیش اون خونه مسکن مهر رو فروختیم. و فقط یکبار همون موقع با دخترک رفتیم اون خونه رو جارو کردیم ک بفروشیم و دخترک حتی اسم اون منطقه یادش بود و دقیقا به همون منطقه ک رسیدیم گفت و من جدا بهت زده شدم


دیشب هم قبل خواب گفت برقصم. گفتم پس بزار ازت فیلم بگیرم گفت نههه نگیر. گفتم اگر فیلم بزاری بگیرم میفرستم برا آراد ببینه ها. و قبول کرد

امروز میگفت فرستادی آراد رقصمو ببینه😃😂😄

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۱۷
مریم بانو
امروز چادرمو نمیده نماز بخونم. بهش میگم بده عزیزم بعدش بازی میکنیم باهم
میگه نه نمیدم نمازت قضا میشه دیر میشه خب باشه بعدش گرسنه مون میشه غذا میخوریم دیگههه😂😂
شبا موقع خواب گیر میده که مامان بابا فرار از زندان میزاری، آخه من اون پسره که مایکله دوسش دارم😐😍😚
منم دوست دارم مایکل😄😊😍
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۲۷
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید