روز
نوشته شده در 19 دی
19 دی
نورایی نوشتن خیلی خوبه مختصر مفید ولی لامصب زیادی مختصره . گلی ای و بهاری نوشتنم نمیدونم چجوره کثافطا منو اکسپت نمیکنه بدرک. بهاری نوشتن البته فکر میکنم خیلی ناز و لطیفه 😊 به اسمش یعنی میخوره 😊 . ولی اینبار منم مائده میشم انشا مینویسم مثل انشای بلندش در پست اخیرش در مورد اینکه بیاید خودمونو همینجور که هستیم قبول داشته باشیم خودمون باشیم پیش همه و نقاب ها رو برداریم و بدون هیچ آرایشی و پیرایشی و افکت و از این خزعبلات که اتفاقا اینجور چیزها رو هروقت کسی زیاد داد و فریاد کنه یعنی خودش دقیقا همونجوره . کسی که انقدر خودش رو قبول نداره که یه لباس باز بپوشه از خودش عکس بگیره و انشا مینویسه و فریاد میزنه که آهای ایها الناس بیایید خودتون رو همینجور که هستید قبول داشته باشید و همینجور به همه نشون بدید . البته من خیلی قبل از اون انشا مینوشتم وبلاگ های قبلیم کلش انشاست خخخخخ. و الان خیلی کمتر به دلیل ذیق وقت. کلا انشاواره ها اتفاقا چیزای مهمی نیستا عموما (استثنا هم داره). و میشه فقط تو چند خط توضیحشون داد. مثلا مهم ترین جمله ای که میشه گفت درمورد این پستم اینکه : "امروز یه روز خیلی خسته کننده بود."
یعنی شما همین یه خط رو خوندی انگار کل پست رو خوندی و دیگه الکی وقت خودتو حروم نکن سر خوندنش.
و خیلی وقتها یه تک جمله اهمیتش در مقابل یه انشاواره خیلی خیلی بیشتره که اگر کسی فهمید که فهید اگرم کسی نفهمید بازم مهم نیست. کسی که بفهمه مهمه
خب انشاواره ی منم از الان به بعدش میشه توضیحات اضافه. پس لازم به خوندن نیست. من فقط مینویسم چون به شدت نیاز دارم بنویسم اعصابم خورده از درسم عقب افتادم و این نوشتن منو یه خرده آروم میکنه. چون خیلی خسته ام
صبح ساعت 12 بود که با دخترک رسیدیم آمادای و گذاشتمش مهد و اومدم یونی . هنوز گرد راه داشتم که از مهد زنگ زدن. که موهاش پر از شپش هست و با احترام ازم خواستن برم ببرمش. که گفتم الان نمیتونم دو ساعت دیگه میام . گفتن باشه پس تا شما میای ما میبریشم بهداشت که براش شامپو بگیریم و اگه شد همینجا میبریمش حمام و تشکر کردم. یه خرده به پایتون کوفتی ور رفتم و ساعت نزدیک 2 رفتم اتاق استادم که گفت داره میره سر جلسه ساعت 3 و نیم بیام.
منم رفتم مهد دخترک که تنهایی یه گوشه روی صندلی نشسته بود و اجازه رفتن پیش بچه های دیگه رو نداشت خیلی خوشحال شد از دیدنم و اومد جلو گفت مامی نگا موهامو شپشیه. (نخند عاقا نخند).
منم رفتم ی خرده حرف زدیم و برگشتن هم تا ساعت3 داشتم دنبال یه داروخانه ای که باز باشه میگشتم ک شامپو بخرم. 8 تا داروخانه رفتم بسته بودن. نهمی باز بود شامپو خریدم و بعدش سس مایونز و سرکه. و برگشتیم یونی با دخترک. براش بستنی خریدم و رفتیم سایت دکترا اونجا نشست به نقاشی کردن. ساعت سه و نیم شد که بهش گفتم من باید برم پیش استادم. اینجا بمون خیلی دلش میخاست باهام بیاد چون اونجا تنها بود. یکی از پسرای گروه دیگه اونجا بود که منو میشناسه و دخترک رو چندباری دیده و باهاش حرف زده (خخخخخخ با فورترن هم کار میکنه) به دخترک گفتم اون عموعه (اسمش یادم رفته بود خخخخخ) برو پیشش بشین براش نقاشی کن تا من بیام اما باهاش حرف نزن داره درس میخونه. گفت باشه یه نقاشی کشید رفت بهش داد . بعد بهش گفت حالا تو برام نقاشی بکش. و یک عالمه چوب شور به پسره داد خخخخخخخخخ (حالا بخند خخخخخخ)
منم رفتم پیش استادم. یک ساعت طول کشید وقتی برگشتم دخترک تنها نشسته بود و تند تند تعریف کرد که عمو براش نقاشی کشیده و این رنگ کرده .( انصافا قشنگ نقاشی کشیده بود) و تازه رفته بیرون و دخترک از رو صندلی افتاده زمین و یکی از خانم های تو سایت اومده کمکش و بلندش کرده و یه پسره بهش شکلات داده و به یه خانومه گفته از آبسرد کن بهش آب داده . خخخخخخخ
این دومین باره که دخترک رو میبرم یونی و تنها میشینه سایت تا من برم کارامو بکنم بیام. دفعه قبلم تنها بود اون موقع دیگه واقعا هیچ کدوم از بچه های آشنا تو سایت نبودن. وقتی برگشتم تعریف کرد که وسط سایت دویده گفته جیش دارم جیش دارم. وقتی تعجب منو اون موقع دید گفت: ماماااان بلند نگفتماااا یواش گفتم. و برای مسئول سایت نقاشی کرده بود
فکر کنم آخرش بچه های سایت از من شکایت کنن منو دیگه سایت راه ندن. من که چاره ای ندارم تا مجبور نشم نمیبرمش خب. نه آفیس داریم نه اتاق . کجا بزارمش؟!!
دیگه برگشتیم خونه به موهای خودم و خودش سرکه زدم نیم ساعت صبر کردیم رفتیم حمام تمام لباس هایی که تن خودش و خودم بود را ریختم تو حمام و ریختم توی لگن و آب جوش روشون گرفتم. و موهاش خودم و خودش رو با شامپوی مخصوص شستم. بعدش هم لباسا رو شستم.
اومدیم بیرون موهامونو خشک کردیم یک عالمه موهامونو شونه زدیم. بعد که موهاشو نگاه کردم بازم پر بود انگار نه انگار این شپش ها سفت چسبیده بودند. یه نیم ساعت که گذشت سس مایونز را باز کردیم و کل سس مایونز را زدیم به موهامون و روش پلاستیک کشیدیم که شپش ها خفه شن بمیرن.
آخه لامروتا الان موقع امتحانا بی انصافا . بعدم لباس ها رو تیکه تیکه از حمام آوردم روی بخاری خشک کنم. چون شپش با گرمای زیاد از بین میره و اگر لباسا با گرمای زیاد مثل اتو یا بخاری خشک بشه عالیه. ونیاز به گفتن هم نداره که تبحر خاصی دارم در سوزاندن لباس با بخاری. و تاب خودم پایینش سوخت و زیرپیرهنی دخترک که سفید بود هم یه گوشه اش زرد شد.
دو ساعت گذشت رفتیم با دخترک موهامونو شستیم . و الان یک عدد مادر دختری هستیم که به علت خالی کردن یک شیشه سس مایونز روی موهامون. بوی سالاد الویه گرفتیم. یعنی یکی میتونه بیاد راحت مارو با نان بخوره
الانم دخترک نشسته با موبایل بازی میکنه و منم مینویسم تا مغزم خالی بشه بتونم درس بخونم. انصافا تو 40 صفحه کتاب 320 تا فرمول که حداقل 150 تاش باید مستقیما درایو بشه وقت گیر نیست؟؟!!!! چرا خب هست حتی اگر راحت باشه که راحتم نیست . راحته یعنی ولی نکات ریز و جزئی زیاد داره
تا حالا ب عمرم تو این 20 سال تحصیلی این همه فرمول یه جا ندیدم. همشم از گور انیشتین میاد و یه چند نفر دیگه که مغزشون زیادی کار میکرد به این فکر افتادن همه این معادلات رو اختلالی هم حل کنند. خب دستشون درد نکنه. وگرنه الان ما تو همون دوره ی جهان ایستا هنوز دست و پا میزدیم. جاشونم بهشت برین ایشالااااااااه . یعنی اونجام دارن معادله حل میکنن؟؟؟؟!!!!!!!! فکرشو که میکنم چقدر جالبه خخخخخخخخخخخخ مثلا نیوتن زیر درختی که نهر آب جلوش جاریست داره درمورد گرانش نوین تحقیق میکنه. یعنی نیوتن اونجا هم زن نمیگیره؟؟؟؟؟!!!!!!!! یا مثلا انیشتین هنوز درگیره که تو دنیای جدید بلاخره لامبدا رو بزاره تو معادلتش یا نزاره.
یا مثلا یه معادله انیشیتن جدید احتمالا اونجا به دست میاره که باز یه عده پیدا میشن بیان اختلالی اش رو حل کنن. و نیز جوابهایی برای معادله انیشتین اون دنیایی پیدا کنن. مثلا شاید شوارتسشیلد جون جواب بدون تکینگی رو اونجا بتونه پیدا کنه. یا شاید انیشتین یه نسبیت خاص جدید اونجا پایه گذاری کنه. اووووف مثلا شاید شرودینگر عصابنیه معادله موجش جواب نمیده. میره به خدا شکایت میکنه فکر کنم عصبانیه خب. اووووووووووووف چه میکنه این دیراک خخخخخخخخخخخخ (نخند عاقا نخند).. شب به شب هم تلوزیون مناظره انیشتین و شرودینگر و بور و هایزنبرگ رو نشون میده ای جاااان خخخخخخخ . خخخخخخ هر شب دعوا داریم چه حالی بده وااااای . فکر کنم مثلا تیم فوتبالم تشکیل بدناااااااا خخخخخخخخخخخخخ چه جذابیتی؛ انیشتین دروازه وایمیسه چون تنبله حال دویدن نداره. خخخخخخخخخخخ. آلفرد نوبلم میزارن نوک حمله هروقت با تیم کیهان مسابقه دارن همش حمله میکنه گل بزنه تلافی زنشو دربیاره خخخخخخخخخخخخ . اونجا هم یعنی نوبل میدن ؟؟؟؟؟ آره احتمالا میدن 😊
آخ آخ بهشت اینجوری چه خوشلگه لامصب خخخخخخخ چه حالی بده واااای ☹. والا خدا بهشتو اینجور توصیف میکرد من یکی که تمایل بیشتری داشتم برم بهشت تا اینکه نهر آب و درخت و جنگل
خل و چلی نوشتم!!!
دوست داشتم
خیلی هم خوب نوشتم به کسی چه