روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۲۵ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

عقده مدونا

عقده مدونا یکی از اختلال های روانی و مخفیانه است که غالبا در مردان شکل می گیرد و میتواند زمینه ساز پیچیده‌گی و مشکلات جدّی در رابطه شود. این مردان، زنان را به دو گروه تقسیم می کنند؛ زنان را به مانند مادر پاک دامن و خالی از اشتباه یا یک روسپی می بینند. به همین لحاظ عشق را با باکرگی، لذت و هم‌خوابگی را با فاحشگی یادآوری می کنند.

پسرانی که در زمان نوزادی خود مورد عشق زیاد مادر واقع شده و به محض اینکه سن آن ها بالا می رود از اغوش مادر دور شده و مادران آرام آرام از آن ها فاصله می گیرند، به علت شکل گیری این خلأ عاطفی تلاش می کنند که انتقام این فاصله ی ایجاد شده با مادر را از زنان دیگر بگیرند و در ذهن آن ها هم زنان بر دو گونه ی فرشته یا فاحشه هستند. 

فروید میگوید: این نوع مردان اگر به زنان تمایل جنسی دارند نمیتوانند عاشقشان شوند و اگر عاشقشان باشند تمایلی به آنها ندارند.

...............................................................

هر نوع رفتار انسانی را باید از ابعاد مختلف بنگریم چرا که انسان موجودی است که هم فرایند های شیمیایی در رفتار اوتاثیر می گذارند ، هم نگرش ها (attitudes) ، هم تعاملات و روابط بین فردی(inter personal ) و هم روابط فرا فردی (transpersonal) . بنابر این نگرش جامع به انسان ، نیاز به طرح مسئله در همه این قالب ها دارد .

سندرم شکارچی !

در نظریه بازی های زندگی (لیبیدو در مسیر زندگی – کتاب یادداشتهای یک روانپزشک) توضیح داده ام که یکی از مراحل رشدی انسان بطور طبیعی در دوران نوجوانی آن را طی می کند مرحله “اثبات خود” است . در این مرحله هسته اولویت های زندگی فرد ، غلبه بر احساس حقارت (inferiority feeling) است . بنابر این فرد مکررا وارد “بازی های رقابتی” می شود و اشتغال ذهنی عمده وی برنده بودن بیشتر و بازنده بودن کمتر است .
گروهی از افراد در این مرحله جا می مانند (libido fixation) بنابر این در سر تا سر زندگی در حال رقابت با دیگران برای “اثبات برتری” خود هستند .
یکی از شکل های این بازی “سندرم شکارچی” است . در این سندرم فرد با “شکار کردن” زن یا مردی که جذاب ، موفق ، قدرتمند یا مشهور است احساس برنده بودن پیدا می کند . مردان با شکار زنان متعدد ، خود را صاحب حرمسرای بزرگی می بینند و زنان با شکار مردان متعدد به خود اطمینان می دهند که جذاب و زیبا هستند .بنابر این هیچ همسر یا پارتنری نخواهد توانست این افراد را اشباع کند . زیرا این افراد “کلکسیونر” هستند و برای آنها هیچ شیئی به تنهایی ارضا کننده نیست بلکه فهرست اشیاء موجود در موزه است که برایشان ارضا کننده تلقی می شود .
از دیدگاه آرکی تایپال مردان “زئوس تایپ” و زنان “آفرودیت تایپ” چنین تمایلاتی دارند . 

 

سندم سوپاپ
رابطه با شریک جنسی یا عاطفی جدید هیجان و برانگیختگی عصبی یا حالتی شبیه نشئه(euphoria) ایجاد می کند . بنابراین همانطور که افراد تحت فشار شرایط پر استرس به الکل ، مواد و داروها پناه میبرند ، ممکن است در چنین شرایطی به روابط دیگر پناه ببرند . این که فرد کدام الگوی رفتاری را در مواجهه با استرس اتخاذ می کند احتمال دارد بنا به تصادف انتخاب گردد یعنی فرد در حالی که تحت فشار عوامل استرس زا قرار دارد به شور تصادفی با یک نوع دارو یا مواد یا یک رابطه با غیر همجنس مواجه شود و دریابد که “حالش به طور دراماتیک بهتر شده ” . در این صورت بر اساس اصل رفتاری “پاداش مثبت” (positive reinforcement) تا زمان ادامه شرایط استرس زا از این “درب خروجی” برای کاهش فشار درونی استفاده می کند . در این شرایط رابطه با فرد دیگر به عنوان یک سوپاپ عمل می کند !
برخی دیگر از صاحبنظران اعتقاد دارند تعیین کننده راهکار استرس زدا صرفا تصادفی و بر اساس “بازخوردمثبت” نمی باشد بلکه هر فرد دارای یک drug of choice است . بنابر این به طور فعال در شرایط استرس شروع به تجربه رفتارها و انتخاب های جدید می کند تا از شرایط پر فشار رهایی یابد و بین انواع بازخورد مثبت ، موثرترین آنها را انتخاب می کند . 

 

لازم به ذکر است که ؛ گرچه شکل گیری این رفتارها در شرایط پر استرس واقع می گردد ، رفع شرایط استرس زا “لزوما” منجر به “ترک اعتیاد” نمی گردد. در درسنامه جامع روانپزشکی کاپلان و سادوک 1995 ذکر شده بود که اغلب سربازان امریکایی که در شرایط پر استرس جنگ ویتنام دچار وابستگی به هروئین شده بودند پس از پایان جنگ و بازگشت به خانه “خود به خود” هروئین را کنار گذاشتند . این کتاب عنوان “spontaneous remission” را برای این رویداد به کار می برد . با این حال بخشی نیز از وابسته شدگان با وجود پایان جنگ و بازگشت به خانه های امنشان وابسته به هروئین باقی ماندند .
گویی در بخشی افراد که از نظر ژنی مستعد اعتیاد هستند (addiction prone) مدار جدیدی در مغز شکل می گیرد که مستقل از استرس زدایی (stress release) از طریق مکانیسم شرطی شدگی (conditioning) در شرایط معمول هم روش استرس زدا ایجاد آرامش و لذت می نماید . مولانا این مکانیزم گریز از شرایط پرفشار را در این ابیات اینگونه بیان کرده است :
می گریزد از خودی در بیخودی / یا به خمری یا به زمر ای مهتدی
تا دمی از هوشیاری وارهند / ننگ خمر و زمر بر خود می نهند

 

زِئوس تایپ ها:

رابطه با زنان

مردان زئوسی بسیار زن دوست هستند. و چون افراد مهمی هستند، به صورت طبیعی برای زنها جذابیت دارند. آنها از قدرت، شهرت و ثروت خود برای جذب زن ها استفاده می کنند. خشونت دارند، خیلی احساساتی نیستند، با زنان از موضع قدرت برخورد کرده و در مقایسه با مردان معمولی بیشتر درگیر روابط جنسی هستند. معمولا در روابط خود با زنها خیلی متعهد نیستند. آنها از زنها توقع فرمانبرداری دارند.
مرد زئوسی برای این که عاشق شود، باید حتما کهن الگوهای دیگری هم در او وجود داشته باشد.

 

................................................................

 

خخخخخخخخخخخخ چقدر اختلال پیدا کردم 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۰۰ ، ۱۱:۵۷
مریم بانو

چه شب بدی بود

پر از خشم و عصبانیت

خوابهای پریشان

یادمه ی روز بعد از ماجراهایی ک‌براش تعریف کردم بهم گفت ناراحته

ناراحته که هیچ مرد محکم و تکیه گاهی تو زندگیم نبوده

 

و حالا خودشم تبدیل شده ب یکی از همون مردا

 

یه زمانی میگفت رابطه ام با بقیه یه سربالاییه و ادامه دادنی نیست و رابطه ام‌با تو‌سرازیریه

اما زمان چه بی رحمانه خلاف ادعاهای ادمی‌ را ثابت میکند

وای 

ساعت ۶ونیم بیدار شدم و‌دیگه خوابم نمیبره تمام صورت و‌سرم به طور عجیبی میخاره همونجاهایی ک سبوره زده

چرا انقدر فکرم مشوشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۰۰ ، ۰۷:۲۵
مریم بانو

قدیما یه داستانی ی بار خوندم درمورد دختر ی پادشاه بود ک میخاست ازدواج کنه و گفته بود هرکسی بگه مهمترین ملاک من برای ازدواج چیه با اون ازدواج میکنم
مثل همه داستانها پسرها از اقصی نقاط دنیا میامدند و درمورد ملاکهای ازدواج اون دختر حرف میزدند
تا اینکه جزییاتش یادم نیست ولی یکی میاد میگه ملاک فقط یک کلمه است : قدرت


و درست هم میگفت. زنها به سمت مردهای قدرتمند میرن . مثل من ک رفتم سراغ فیض ابادی که اون زمان و شرایط من ک برا کنکور درس میخوندم منبع قدرت بود.
جالب اینجاست ک من حتی تو دوران مدرسه هم عاشق معلمهایی میشدم که از بقیه ی سرو گردن بالاتر باشن یا حتی بچه های کلاس


ولی تعریف قدرت برای آدمهای مختلف فرق داره


قدرت برای من الزاما موفقیت نیست . قدرت یعنی تلاش یعنی جا نزدن یعنی محکم بودن


قدرت واسه من ب پول داشتن نیست بلکه به تلاش جهت پول درآوردنه
قدرت تیپ و لباس و برند نیست واسم هیکل ورزشکاری و سیکس پک نیست. بلکه اهمیت دادن به سلامت جسم و گام برداشتن در این راه قدرته


قبلن فکر میکردم اینا ی تعریف مشخص داره اما حالا میفهمم این تعریف از قدرت بستگی ب آدمش داره


مثلا عرفان معتقده هرچی بتونه دختر بیشتریو به خودش علاقه مند کنه یا مجبورشون کنه از خودشون ویدیو و عکس بدن پس قدرتمند تره


جالبه ک حامد هم همین دیدگاه داشت اینکه بتونه دختر بیشتری جذب خودش بکنه پس قدرتمنده وقتی حرف از ی دختر جدید میشد همچین بادی ب غبغب مینداخت ک هرکس نمیدونست فکر میکرد اپولو هوا کرده. و از طرفی هم میگفت تنها عشق من سارا ست. و در عین حال برای قدرتمند بودن هر روز زنهای بیشتری جذب خودش میکرد

اما اینا ی چیزیو‌ نمیدونستند و اون این بود ک این گزاره یک طرفه درسته یعنی:


قدرت داشتن باعث جذب شدن زنان میشه
اما
جمع کردن زنان باعث قدرت داشتن نمیشه

 

البته فکر میکنم فهمیدنش خیلی سخت باشه برای شما مردا خخخخخخ


قدرت داشتن یعنی قدم برداشتن به سوی موفقیت
حالا موفقیت در همه چیز میتونه باشه موفقیت در درس پول کار اعتبار فرهنگ ادب موقعیت اجتماعی و‌خانوادگی و ...

بعضی از بازیگرا هستن انقدر قوی ان که آدم روشون حساب باز میکنه
مثلا آقا یا خانم ایکس ک بازگیر قهاری هست و تو‌ کارش عالیع
یه روزی یهو‌ میره یه فیلم خیلی زرد سخیف بازی میکنه
اینجور‌ مواقع چی میگیم
میگیم اقای ایکس فوق العادستا عالیع اما با این کارش خودشو خراب کرد

واسه دلیلی الکی تن داد ب بازی تو یه فیلم زرد سخیف
مثلا به ته حساب بانکیش خورده بعد واسه دو قرون پول بیشتر این نقش رو قبول میکنه
درحالیکه این باعث میشه اعتبارشو از دست بده باعث میشه بقیه بگن : خودشو خراب کرد

این همون عرفانه دقیقا. واسه  به دست اوردن توهمی از قدرت ک اونم از این راه اصلن ب دست نمیامد زد خودشو خراب کرد. نقش یه مرد دم دستیو بازی کرد. و قدرتی هم ک میخاست شاید فکر کنه ب دست آورده اما بعدا میفهمه ک فقط توهمع داشتنش رو داشته.

یه وقتهایی یه جمله هایی کلیشه ستا اما قشنگه و درسته درست:

The real power of a man is in the size of the smile of the woman sitting next to him.



 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۰۰ ، ۲۲:۵۷
مریم بانو

انقدر از رابطه داشتن با مردها بیزار شدم

ک خواب هم ک میبینم دیگه هیچ‌مردی تو‌خواب هام نیست

یا خودم تنها فیلم بازی میکنم با دخترک

یا خواب جنسی باشه لز میکنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۰۰ ، ۰۱:۵۸
مریم بانو

نمیدونم با چی شروع کنم

پریشب به فیلم دیدیم با دخترک یه فیلم رده سنی نوجوان که یه پسری بود که پدرومادر میخواستند از هم جدا بشن بعد یکی یه راه حل میده

میگه برو دفترخاطرات مامانت پیدا کن چون آدما تو دفترخاطراتشون از حسشون مینویسند از اینکه چی خوشحال یا ناراحتشون میکنه. پایان به خوبی و خوشی تمام شد

روز بعدش دخترک اومده بهم میگه مامان تو از بابا طلاق عاطفی گرفتی؟

چشمام گرد شده میگم نه ینی چی این حرفا

شب شد میگه مامان تو هم دفتر خاطرات داری؟ براش توضیح دادم که قبلا داشتم و چون دوست نداشتم کسی بخونه دیگه حالا وبلاگ مینویسم و برای خودشم یه وبلاگ دارم که البته اینو میدونست از قبل.

گفت خب دفتر خاطراتت بیار بخونم

اصرار و اصرار تا بلاخره آوردم و به جای قصه شب از خاطرات سال ۸۲ ام براش خوندم از اون موقع که عاشق یکی از دخترای کلاس شده بودم اسمش معصومه بود صداش میکردن مصی

برای دخترک خیلی جالب بود خاطراتم . میگفت : مامان اگر من اون موقع بودم میرفتم مصی رو دعوا میکردم که بیاد باهات دوست بشه

دوست داشتن بچه ها پاگه پاک بی آلایش. به من میگه مامان ناراحتی؟ میگم نه میگه چرا ناراحتی میگم چرا میگی

میگه از چشمات پیداست از دهنت پیداست

میگمم از دهنم دیگه چجور

میگه دهنت این شکلیه: sad

کلی از دستش میخندم

شبا به من نگاه میکنه ببینه خوابیدم یا نه اگر بیدار باشم میگه : مامان داری به چی فکر میکنی

میگم آینده

میگه باشه به منم پس بگو مامان خواهش میکنم به منم فکراتو بگو یواش بگو کسی نشنوه من به کسی نمیگم

و انقدر اصرار میکنه که مجبور میشم یه چیزی از خودم بسازم بهش بگم

یه شب بهش گفتم دارم فکر میکنم برای نهار فردا

صبح که بیدار شده بود هنوز تو رخت خواب بود میگفت مامان نگران نباش خودم برای نهار کمکت میکنم باهم درست میکنیم نگرانش باش

فقط بودن همچین آدمی کنارته که باعث میشه زشتی های این دنیا رو دووم بیاری

 

نقاشی میکشه برای من گلسر زرد میکشه میگه چون تو زرد دوست داری. کیک تولد میکشه برام زرد . و خیلی چیزهای دیگه مربوط به من زرد میکشه .

حواسش خیلی جمعه

حتی موقع خرید یا انتخاب چیزی میره طرف زرد میگه چون تو زرد دوست داری

درحالیکه من نه اصراری روی زرد داشتم هیچ وقت نه تاکیدی روی انتخاب زرد

ولی حواسش به منه

 

این که حواس یکی به آدم باشه لذت بخشه

میدونه من بادمجون دوست دارم و بهش اهمیت میده

وقتی میبینه از خستگی یه گوشه افتادم برام بالشت میاره و با سختی زیاد پتو میاره

میدونه من از سرما بیزارم و متنفرممممممممممممممم از زمستون. همیشه مراقبه تا سردم نشه تا میگم سرده میره شومینه روشن میکنه

شبا موقع خواب منو چک میکنه که قشنگ پتو روم باشه تا سردم نشه. پتو رو قشنگ میکشه روم روی دستام بلند میشه پاهامو چک میکنه که زیر پتو باشه

 

منو همینجوری که هستم دوست داره

با اینکه خودش از گرما فراریه اما نمیخاد من تغییر کنم منو همینجور دوست داره

 

دوست داشتن زمانی ارزشمنده که طرفتو همینجوری که هست دوسش داشته باشی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۰۰ ، ۱۷:۲۳
مریم بانو

ماهی لیز خوردی آخرش از میون دستام

حس می کنم قلبم مچاله شد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۰ ، ۱۱:۱۹
مریم بانو

تلفن خونه زنگ‌ زد گوشیو برداشتم یه صدای آشنا بود احوالپرسی کرد گفت مریم خانم شمایید؟ گفتم بله.  گفت من علی عمه هستم شناختی. گفتم بله. 

از تهران اومده بود اینجا سر بزنه ب اقوام

شناختمش کراش بچگی هام بود .

یه دوست خانوادگی داشتیم و هم فامیل پدربزرگم پاتوق ما وقتی میرفتیم تهران. بهش میگفتیم عمه یه خانم خیلی مهربون پسر اخریش کراش من بود خخخخخخ. البته بعد من ازدواج کرد و دوقلودار شد.

یکی دو روز پیش ک زنگ‌ زد خنده ام گرفته بود . پیش خودم میگفتم ببینمش ببینم چ فرقی کرده. دوس داشتم زنش و بچه هاشم ببینم

امروز ظهر ک از خواب بیدار شدم دیدم صدا از طبقه بالا میاد. فهمیدم اومده خونمون

پاشدم اماده شدم و رفتم بالا . در ر‌و ک باز کردم خخخخخخخ

دیدم اون نیست بلکه داداش بزرگشه

بعد کلی خندم گرفته بود ک حتی اسمشم یادم رفته بود

درواقع کراش من حسن بود برادر کوچیک

و میهمان ما علی بود برادر بزرگ ک همسن پدرم بود خخخخخ

من اسمشم یادم رفته بود خخخخخ وقتی برادرش دیدم کلی فکر کردم ک یادم اومد کراشم اسمش حسن بود خخخخخخخخخ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۵۰
مریم بانو
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۲ فروردين ۰۰ ، ۱۳:۱۹
مریم بانو

دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
                         از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم


        غمم این است که چون ماه نو انگشت نمایی
                     ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم


        دم به دم حلقه این دام شود تنگتر و من
                              دست و پایی نزنم خود ز کمندت نرهانم


        سر پرشور مرا نه شبی ای دوست بدامان
                                    تا شوی فتنه ساز دلم و سوز نهانم 


       ساز بشکسته ام و طائر پربسته نگارا
                         عجبی نیست که اینگونه غم افزاست فغانم


       نکته عشق ز من پرس به یک بوسه که دانی
                            پیر این دیر جهان مست کنم گر چه جوانم 


       سرو بودم سر زلف تو بپیچید سرم را
                                      یاد باد آنهمه آزادگی و تاب و توانم


        آن لئیم است که چیزی دهد و باز ستاند
                              جان اگر نیز ستانی ز تو من دل نستانم


       گر ببینی تو هم آن چهره به روزم بنشینی
                          نیمشب مست چو بر تخت خیالت بنشانم


       که تو را دید که در حسرت دیدار دگر نیست
                         آری آنجا که عیان است چه حاجت به بیانم


      بار ده بار دگر ای شه خوبان که مبادا
                                 تا قیامت به غم و حسرت دیدار بمانم


      مرغکان چمنی راست بهاریّ و خزانی
                              منکه در دام اسیرم چه بهارم چه خزانم


       گریه از مردم هشیار خلایق نپسندند
                          شده ام مست که تا قطره اشکی بفشانم


        ترسم اندر بر اغیار برم نام عزیزت
                         چه کنم بی تو چه سازم شده ای ورد زبانم


      آید آنروز عمادا که به بینم تو گوئی
                             شادمان از دل و دلدارم و راضی ز جهانم

 

                                                                            عماد خراسانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۲۹
مریم بانو

خب من میشه گفت از اول عید هیچ کار مفیدی در زمینه درسم نکردم.

و برنامه داشتم امروز دیگه جدی ادامه بدم بعد از انجام کارهایی که قرار بود بکنم

و دلم میخاست رفرش بشم پس اول خوابید یکساعتی بعدش بیدار شدم میوه خوردم و حالا نشستم  پای لب تاب

اما انگار چون خیلی دور بودم سخت هم نزدیک میشم هرچی میکنم نمیتونم تمرکز کنم روی این کد فکرم همش میپره

خب خواستم بنویسم این پرش فکری کمتر بشه

من خوبم و کارایی که قرار بود رو انجام دادم اما الان دیگه باید نمودارم رو بکشم و بقیه مقاله ام کامل کنم. پس استوپ لطفا

آها یه کار قدیمی خخخخخ یه کاغذ میزارم کنار دستم هروقت وسط کاری چیزی به ذهنم رسید که باعث میشد فکرم بپره توی اون کاغذ مینویسمش و به خودم میگم الان فقط درس. درس که تموم شد کاغذو بردار و بشین تا صبح به چیزهایی که نوشتی فکر کن انقدر فکر کن فکردونت بترکه خخخخخخخ

........................................................................................

نیم ساعت بعد نوشت:

 

دمت گرم انصافا نوشتن معجزه میکنه و ایضا توضیح درسی بلند بلند برای خودم و نوشتن نکات کدها

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۰۰ ، ۱۹:۵۸
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید