روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۲۶۷ مطلب با موضوع «من» ثبت شده است

با 50 تومن
میتونستم یه شال بخرم تازه 35 هم اضافه میامد
میتونستم 10 تومن روش بزارم از اون مغازهه پالتو بخرم
میتونستم اون کفش زرشکی ای که خوشم اومد بخرم
میتونستم اون کیف را بخرم تازه 20 تومنم اضافه میامد

ولی خب هیچ کدوم از اینا را نخریدم به جاش کلی مضطرب شدم و فکر و خیال و..... اخرش 50 تومن خرج کردم تا خیالم راحت بشه
و خب شد

ولی آخه 50 تومن پول بی زبون رفت

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۲۴
مریم بانو

جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرم

سنگ خارا را گواه این دل شیدا بگیرم

مو به مو دارم سخن ها نکته ها از انجمن ها

بشنو از سنگ بیابان

بشنوید ای باد و باران

با شما همرازم اکنون

با شما دمسازم اکنون

شمع خود سوزی چو من در میان انجمن

 گاهی اگر آهی کشد دل ها بسوزد 

یک چنین آتش به جان مصلحت باشد همان

با عشق خود تنها شود تنها بسوزد

من یکی مجنون دیگر در پی لیلای خویشم

 عاشق این شور و حال عشق بی پروای خویشم

تا بسویش رهسپارم سر زمستی برندارم

من پریشان حال و دلخوش با همین دنیای خویشم

جای آن دارد که چندی هم ره صحره بگیرم

سنگ خارا را گواه این دل شیدا بگیرم

.............



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۰۴
مریم بانو

خوابم نمیبرد...حساب قهوه های تلخی که نوشیده ام را ندارم.
بازهم مینوشم شاید این بار فال ته فنجانم حرف هایی شیرین برایم بگویید
.....
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد

همه اندیشه ام اندیشه فرداست

وجودم از تمنای تو سرشار است

زمان در بستر شب خواب وبیدار است

هوا آرام ، شب خاموش ، راه آسمان باز

خیالم چون کبوتری وحشی می کند پرواز

رود آنجا که می بافند کولی های جادو ، گیسوی شب را

همان جاها، که شب در رواق کهکشان ها عود می سوزند

همان جاها، که اخترها ، به بام قصرها ، مشعل می افروزند

همان جاها، که راهبانان معبدهای ظلمت نیل می سایند

همان جاها، که پشت پرده شب ، دختر خورشید فردا را می آرایند

همین فردای افسون ریز رویائی

همین فردا که راه خواب من بسته است

همین فردا که روی پرده پندار من بیدار است

   همین فردا ، همین فردا.......

.....من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد

زمان ، دربستر شب ، خواب و بیدار است

سیاهی تار می بندد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۳۵
مریم بانو

همیشه فکر میکردم من باید بلاخره یه روزی یه جای یه آدمی مهمی باشم. کوچیک بودم خیلی کوچیک شاید 14 سال یا کمی کمتر یا بیشتر. خواب دیدم به یه مهمونی دعوت شدم ک به خاطر من ترتیب دیده بود. وقتی وارد شدم دیوار ها پر بود از کاغذ و پوستر هایی ک روی تمامشون 1 جمله تکرار میشد:

"بدان که تا ما در این جهان هستیم، تو را و لطف تو را فراموش نخواهیم کرد"

هیچ وقت این خواب یادم نرفت. دقیق دقیق هنوز یادمه بعد از قریب 15 سال.

یادمه ک بعد از دیدنش و روزهای بعد چه خوشحال بودم.

و هیچ وقت یادم نرفت. بدان که تا ما ......

همیشه فکر میکردم کی کجا چکار یعنی راستشو بخوای همیشه فکر میکردم تا قبل از 7 میلیمتری. 

فکر میکردم من کی ام من کی ام که برای یکی انقدر مهم ام من کی ام که یه کاری باید بکنم ک کار خاص باشه که ال باشه و بل باشه و ..... هیچ وقت نفهمیدم.... نفهمیدم که برای چی انقدر مهم بودم تو خواب.... فقط تو خواب.فقط

ما را همه شب نمی برد خواب....



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۵۳
مریم بانو

گاهی فکر میکنم دخترک چه قدر ب من نیاز داره. و تا کی؟؟؟

وقتی منو میبوسه روزی 100 بار و میاد میگه مامان دوستت دارم مامان میدونی من عاشقتم....

کاش دخترک نبود.....

دیگه کسی نبود به من نیاز داشته باشه دیگه کسی نبود پاگیرم کنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۶ ، ۰۰:۰۲
مریم بانو

سوالی ک جواب ندادم ولی میدم

همش یه حسی نکنه اینکار نکنه این حرف نکنه این نکنه اون ....

من چه زنی ام اخه شاید بلد نیستم از اینا ک ملت میگن زنانگی ها

بلد نیستم زنانگی کنم کاش منم بلد بودم مث خیلی ها دیگه.

همش بدو ام

هیچ کس منو نمیخواد


خدا میداند

گاهی دلم میخواهد

دست خودم را بگیرم

فقط بروم

یک جای دور

خیلی دور

دورتر از دورها


مثل هواپیمایی ک سقوط میکنه تو یه جزیره پنهان مثل لاست. هواپیمایی ک تنها سرنشینش من باشم


خوابم میاد

________________

بعدا نوشت: خوابم نمیبرد . 2 بامداد


بعدا نوشت: خوابم نمیبرد 4 بامداد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۴۴
مریم بانو

یخ زده ام
مثل کسی که در برف و بوران دامنه یک کوه باشه
مثل کسی که از سرما خونی تو رگ هاش در جریان نیست
هیچ حسی درونم جریان نداره. نه از چیزی خوشحالم نه ناراحت یخ یخم. بی هیچ حسی
سرد سرد

سرد مثل موهای بلوند
دیمن 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۶ ، ۱۲:۵۲
مریم بانو

سانچی غرق شد میان آب و آتش
و این از ذهنم بیرون نمیره. چقدر زن هاشون عاشق بودند. از اون زنهایی بودند که از چشماشون میشد فهمید چقدر عاشقند. مثل مدیر مهد دخترک. چشماشون یه جور عجیبی جذبت میکنه میتونی ساعت ها بشینی تو چشماشون نگاه کنی بی اینکه خسته بشی. یه جور برق خاصی داره . چه عاشقانه گفتند از شوهراشون....

سرنشین قایق کوچکی ام میان دریا که تلاشی نمیکنم برای رفتن ب سمت خاصی. دراز کشیده ام کف قایق و چشم دوخته ام به آسمان ، موج مرا میبرد. خود را سپردم ب دست موج بی هیچ تصمیمی بی هیچ انتخابی پیش میرم. هیچ تصمیمی دوست ندارم بگیرم دوست دارم فقط پیش برم به هر سمتی ک این موج ببره. و البته که تصمیم نگرفتن هم خودش یه نوع تصمیمه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۶ ، ۱۰:۰۰
مریم بانو

توی کلاسام همیشه یه چیزی را به بچه ها میگم:

ما عجب انسان های مغروری هستیم روی زمینی زندگی می کنیم ک یکی از میلیاردها سیاره در این عالمه و خورشیدی داریم ک یک ستاره کاملا معمولی و متوسط از بین صدها میلیارد ستارگان عالمه. در منظومه شمسی ای ک جرم زمین درش هیچه و زمین در این عالم مثل ذره ای غبار کوچکه و ما انسان ها چه قدر کوچک. و ما انسان ها روی این زمین کوچکمان میجنگیم و کینه میبافیم در دلهامان و نفرت میورزیم و هزار نامردی ها بر سر هم آوار می کنیم که چه؟؟

که کجای این زمین کوچک را بگیریم...؟؟!!!

بچه ها میبینید ک ما چقدر کوچکیم حتی عمر ما در مقایسه با عمر این عالم یا عمر یک ستاره هیچ ب حساب میاد پس چرا تمام این فرصت ناچیز را به جنگ دروغ و دورویی و تهمت و دعوا و کینه میگذرانیم . میبینید ما در مقابل این عظمت بیکران واقعا هیچی نیستیم هیچی

ما خودمون را زیادی بزرگ کردیم 

اما شاید هم واقعا بزرگیم انسان هایی کوچک اما در عین حال بزرگ چرا که در وجود هرکدام از ما دنیایی ب بزرگی تمام عالم جریان داره.


در وجود زنی ک مدام لبخند میزند و بعدتر میفهمم چه قدر تنهاست. زنی ک حتی فکر میکردم چه قدر شاد یا چه قدر خوشبخت است ولی میفهمم چه قدر غمگین است

در وجود خودم

در وجود تمام ما عالمی در جریان است .....

ما موجودات کوچکی هستیم در این عالم و در عین حال موجودات بزرگ و منحصر ب فرد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۶ ، ۰۱:۰۶
مریم بانو

تو دو راهی های زندگی گاهی تصمیم خیلی سخت میشه مخصوصا وقتی که هر دو راه غمی درش باشه
من تقسیم شدم تو این زندگی نکبت باری ک خواهم داشت
من همیشه فکر میکردم ک درسته زندگی سخته اما فرصت زندگی کردن یه موهبته
همیشه فکر میکردم من تو این دنیا ماموریت های زیادی برای انجام دادن دارم فکر میکردم بلاخره به ی دلیلی ب این دنیا اومدم و باید کارهای خاصی انجام بدم
ولی کاش من هرگز متولد نمیشدم
کاش هرگز متولد نمیشدم ک حالا بخوام این موهبت را از کس دیگه ای بگیرم
هر خبر بچه دار شدن هر بار دیدن و بغل کردن دخترک و این زجر میشه تاوان برای باقی عمر پر نکبتم 
مطمئنم ک دیگه زندگی خوبی نخواهم داشت و تاوان خواهم داد
و دگر هرگز از ته دل نخواهم خندید
بچه قورباغه ی کوچولو من متاسفم . متاسفم با تمام سلول های وجود بی ارزشم ب خاطر همه چیز . حق داری ک از من متنفر باشی من آشغال ترین موجود روی زمینم. منو هرگز نبخش من حتی لایق بخشش هم نیستم 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۶ ، ۰۷:۰۰
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید