روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۲۶۷ مطلب با موضوع «من» ثبت شده است

انقدر با من بحث نکن کلنجار نرو ؛ من میدونم باید چکار کنم ؛ فقط نمیتونم انجامش بدم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۲:۳۵
مریم بانو

امروزه تو فیزیک خیلی از دانشمندا دارن روی نظریات گرانش اصلاح شده کار میکنن

و خیلی از ایده ها و تیوری ها هم برپایه ی نسبیت عام انیشتین بیان شده. که اگر نقصی داشته باشه پس میشه گفت اون تیوری ای ک روی یک سنگ بنای ناقص بیان شده یا رده یا خیلی کج. 

پس شاید صد سال پیش اصلن انیشتین اشتباه کرده باشه و همین اشتباه باعث شده علم صد سال تو گمراهی ادامه مسیر بده. شاید اگر اون اصلن نبود یا جلوی بقیه رو سد نمیکرد علم از همینی ک الان هست خیلی جلوتر بود.

 

انیشتین هیچ وقت برای من یه اسطوره یا یک قهرمان نبوده . یه ادمی بوده با هوشی بالا که به درستی مسیر براش روشن شده. و البته مورد تحسینم بوده و الان

حس میکنم ازش متنفرم. و کلی وقته دارم فکر میکنم چ لایقشه بگم بهش

عوضی پست آشغال .....

تا اینکه فهمیدم بی معرفت بهترین صفتیه که لایقشه یه بی معرفت ک بویی از انسانیت نبرده.

عصبی ام و نشستم گریه کردم و بهش کلی فحش دادم. کاملا متنفرم ازش و امیدوارم نظریات جدید نظریه گرانشش زیر سوال ببرن

#genius

....................

ازش متنفرم متنفر

.....................

حالا یکی نیست بگه اون صدسال پیش یه گوهی خورده یه غلطی کرده حالا تو چت شده 

و من بگم ب تو چ. نمیدونم . شاید چون انتظارشو نمیداشتم...

وقتی ادم انتظار چیزیو نداره و بعد میبینه رخ داده اگر چیز خوبی باشه خپبیش از حد خوشحال میشه و اگر چیز بدی باشه بیش از حد ناراحت

این درمورد ادمها هم صدق میکنه مثلا ادمی ک من توقع ندارم دروغ بگه اگر این کارو بکنه بیش از حد زشته

......................

5 شنبه: 

همچنان فحش میدم بهش

هنوز من خودمم نمیدونم چرا این فیلم انقدر میتونه منو بهم بریزه

چرا شبها خوابم رو بهم میریزع و هم بیداریمو

نمیدونم چرا

ساعت 3 شب شده و خوابیدم تو اتاق تاریک خوابم نمیره و همه افراد میان تو ذهنم میلواانیشتین بعد بقیه دانشمندا یا کسایی ک شاید ی روزی دانشمند میشدن مثل نخبه های هواپیما بعد به کسایی فکر میکنم به هردلیل اجازه رشد و پرورش ب افکارشون داده نشد یا ب سبب زن بودن یا امکانات یا عدم توجه یا یکی از 4 اصل : شانس. به کسایی فکر میکنم که ایده هاشون و فکروشن دزدیده شد مثل تسلا  کسایی ک خیل اثر گذار اما نامرئی بودن دراز کشیدم دارم به دانشمندایی فکر میکنم که هیچ وقت شناخته نشدن و واسه اینکه نمیشناسمشون دارم گریه میکنم

.........................

جمعه 

راستش باید بگم ک وقتی دختر السا از سل مرد من خوشحال شدم واسه اینکه السا ناراحت شد

و وقتی اون مرد من بازم گفتم اخ جان نه واسه مردنش واسه اینکه انیشتین تنها شد.

حالا این اخر عمری شده مثل نیگان توی واکینگ دد وقتی تو  زندان بود . و مگی بهش گفت اومدم ک بکشمت ولی دیدم تو حتی لایق این نیستی ک بمیری

حالا دیگه فحش نمیدم بهش.

فقط دلم براش میسوزه. دلم میسوزه برای یه پیرمرد تنها که دیگه نمیتونه اشتباهاتش رو درست کنه و پشیمونه و هنوز پر از غرور. اما از پا افتاده. دلم براش سوخت فقط

 

"میراثت خیلی برات مهمه و اینکه جهان چطور تورو بخاطر میسپاره اما جهان در خانواده خودت شروع میشه و پایان میپذیره"

اینو خیلی دیر فهمید. برای فهمیدن بعضی چیزا زمان مهمه و اگر دیر بشه دیگه نمیشه جبرانش کرد. خیلی خیلی دیر

 

من چی؟؟؟.... برا منم دیر میشه برای فهمیدن چیزهای مهم در زندگیم در خانواده......

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۰:۵۵
مریم بانو

حتی اگر طرف مقابل خودش هم نخواد که این حسو منتقل کنه و حتی روحشم خبر نداشته باشه که داره این حسو منتقل میکنه. اما من

حس میکنم یک کالای جنسی ام sad

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۴۰
مریم بانو

 

۹۸ انقدرام بد نبود. فکر میکنم این خیلی شخصیه

اتفاقات بد زیادی افتاد که حوادث شخصی نبود

بدترین اتفاق برا من امسال ۲۲ دی ماه بود بزرگترین ترس زندگیم رو رقم زد که باعث شد از شهری که دوسش دارم دلم زده بشه. و هر لحظه‌اش ای کاش که فراموشم بشه

حالا خیلی فکر میکنم ب بقیه مردم به بقیه ادمهایی که شرایط منو به مراتب بدتر داشتن و فکر میکنم به شجاعتشون. و تو دلم تحسینشون میکنم. و میترسم بیشتر از این درموردش حرف بزنم اینجا

ولی ۹۸ سال خوبی بود برام. خیلی بهتر از سال خیلی بده ۹۷. کلی روزای خوب توش داشتم. ولی امسال فرق داره خیلی فرق داره با سالهای گذشته . بوی عید نمیاد

یادمه پارسال همین موقع‌ها بود که استوری کردم : عید خر است. نه عید مارمولک است

ولی حال ده روزه که از تو خونه بیرون نرفتم. و قراره این ادامه داشته باشه

راست میگن آدم وقتی یه چیزیو داره قدرشو نداره. من حالا دلم میخاد برم خونه فامیلا کلی میوه و آجیل بخورم فضولی هم بکنم ی کم خخخخخ بعدم بیایم با خانواده دورهم بشینیم درموردشون حرف بزنیم خخخخخخخ. همین رفت و آمد عید رو من چقدر بدم میامد. حالا هم زیاد خوشم نمیاد ولی برای سرگرمی خدایی چیز خوبی بود. این عید مبارک ها و از این خونه به اون خونه رفتن ها

اگر سال قبل یکی برامون می‌گفت سال بعد عید ندارید من یکی که باور نمیکردم میگفتم بازم از این پیشگویی های بیخوده خخخخخ

یادمه یه سال عید افتاده بود تو محرم و ما شب عید و سال تحویل تو مراسم روضه امام حسین بودیم. (به اصرار من رفتیم ورزشگاه که مراسم اونجا بود چون مداحی بود که عاشقش شده بودم خخخخ) امسال حتی از اون سال هم بدتره

چیزهای کوچیک رو نداریم امسال همین رفت و آمدی که اتفاقاً دوسش نداشتم. راحت دست دادن بوسیدن اصلاً این‌ها به کنار. راحت نزدیک شدن به افراد خانواده ات

و این باعث میشه آدم حس کنه چیزها رو مثلاً من واقعاً دوست دارم مامان بابام رو ببوسم و بغلشون کنم. و وقتی میرم پیششون می‌بینم که بابام طبق عادت همیشگی میخاد باهام دست بده. ولی من جلو نمیرم.

تنها کسی که میبوسشم دخترکه ک اونم اگه نبوسم که دیگه میمیرم. :)

 

همیشه میگم چیزهای کوچک عمیق اند. مثل گرفتن دست کسی.

مثل کلی کثیف کاری کردن و بدون دست شستن غذا خوردن . حالا یه ویروس کوچیک که حتی یه موجود زنده هم نیست یک ماهه که افسار زندگی همه رو دست گرفته

در‌واقع :

دست عضو مهمی در بدن است.

…….

و حالا که اینجا نشستیم و جایی هم نمیریم پس من به شمایی که این متن رو میخونی با قلبم میگم که : عیدت مبارک . امیدوارم در این سال جدید شمسی روزهات یکی بهتر از دیگری باشه و خاطرات خوبت بیشتر از خاطرات بدت رقم بخوره. و حس خوب الانم رو به سمتت میفرستم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۵۸
مریم بانو

وقتی که با وجود عشق. اما عاقلانه انتخاب میکنی.

این فیلم شروع چندان جذابی نداره. اما مسیر خوبی طی میکنه به تدریج.
همه چیز خوبه ولی همش نگرانی که الانه ک همه چیز بهم بخوره یا یه اتفاق بد بیفته

شاید برای اینکه اطمینان نداری چیزای خوب و خوشحال کننده همیشگی باشه.
چیزای خوب زندگی همیشه تموم میشه

همیشه منتظری یه جا یه روزی خراب بشه؛ تموم بشه.

میبینی که تموم میشه
.........................................

هرکدوم ی مسیرو میرن جاده ها در نهایت دوباره بهم میرسن
میبینی که بقیه ادما کوچیک و کوچیکتر میشن
این یه حقیقته
ما برای دیگری ساخته نشدیم
اون توی آخر راهه ، اما اخرش فقط یه اتفاق می افته
زمستون لعنتی از راه میرسه

هیچ راه برگشتی نیست
تو حسش کردی
و بعدش تو سعی میکنی یادت بیاد که به چه دلیلی همه اینا شروع شد
و تو میفهمی که قبل از اینکه فکرشو بکنی شروع شده (your name)... مدتها قبل
و این به خاطر اون لحظه ست
حالا فهمیدی که هرچیزی فقط یه بار اتفاق می افته
و هرقدرم که سخت تلاش کنی دیگه هیچ وقت دوباره همون حس رو پیدا نمیکنی
و تو دیگه هیچ وقت حس نمیکنی که سه متر بالاتر از بهشتی...

.....................

امشب : دوتا فیلم اماده کرده بودم ببینیم که دیروز یکیشو دیدیم . بد تموم شد. چیزای خوب نمیمونه

امروز خواستیم فیلم دوم رو ببینیم در کمال ناباوری دیدم عههه این قسمت دوم همون فیلم دیروزیه. درحالیکه من دان کرده بودم اما یادم رفته بود این فیلم دو قسمتی شایدم سه قسمتیه

یه کمی خوشحال شدم فکر میکردم شاید حوادث خوب قسمت دوم . غم انگیز بودن قسمت اول را جبران کنه

ولی نمیشه

بدتر از قبل میشه

خیلی خیلی بدتر از قبل خیلی

روزهای خوبی که شبیه رویا هستند پایدار نیستند

انگار انسان فقط واسه زجر کشیدن و رنج دیدن به این دنیا اومده😢😢

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۸ ، ۰۰:۱۷
مریم بانو

سلام وبلاگ جانم

میدونی با ریست گوشی همه چیز پاک شد

همه برنامه هام که مهم نبود ولی میدونی

هرچی دلنوشته و روزانه نوشت بود

آرزوهایی که تو دوسال نوشته شده بودند

خاطرات کوچیک از دخترک و حرفهاش.

ترس ها و امیدهام . غم و شادی هام

هرچیزی که نوشتنش منو آروم میکرد

حس میکنم قلبم فشرده شده.

 

حالا دوست دارم سوار یه کشتی بشم و برم چند صباحی کنار سینوهه بنشینم.

بگم سینوهه جان آمدم برایم از جوانی هایت بگویی. از آن دختر ثروتنمد بگو که برای دیدنش پول قبر پدرو مادرت را دادی. از بقیه دخترها بگو از آن که قربانی دریاها شد . از آنی که همیشه به او سر میزدی. از رفت و شد ها به دربار مصر بگو بازهم برایم.

انقدر بگویی که محو حرف هایت شوم

که همه چیز را فراموش کنم

 

دلم میخواهد بگویم سینوهه جان به سربازها بگو چنان که برای تو آوردند برای من هم قلم و کاغذی بیاورند. تا هر صبح با هم بیدار شویم به نوشتن و هر غروب بنشییم کنار دریا و نوشته هایمان را برای هم بخانیم

سینوهه جان تو هم حرفهایت زیاد بود که کتابی قطور نوشتی

چقدر می توانیم حرفهایمان را بزنیم و بنویسیم برای هم

 

سینوهه جان حسودی ام میشود به تو

به تبعیدت در جزیره ای دور افتاده

 

میدانی حس میکنم نیاز به برگزاری یک سوگواری دارم برای چیزهایی که از دست دادم.

 

سینوهه جان شرایط اواخر عمرت را خریدارم

 

کاش یک حاکم مصر هم اینجا بود که مرا تبعید می کرد.

.................................................................................................

پ.ن : تو پست قبل من به کسی التماس نکردم. نکته همین بود که بهم گفت کمکت کردم تا به التماس کردن جلوی قاضی نیفتی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۸ ، ۲۲:۵۴
مریم بانو

سه شنبه :

به خاطر نمی آورم روزگارم در گذشته ی نه چندان دور را.

حس میکنم دستام بسته است. چجور بود پس قدیما بدون نت بدون گوشی. بدون هیچ کنشی در امثال تلگرام و غیره

دلم می گیرد.

دل آدم که میگیرد : "چیزی باید باشد دل آدم را گرم کند، آدم را خوشحال کند از بودن خودِآدم. آدم را امیدوار کند به دلخوشی داشتن."

آدم دلش دست گرم می خواهد. فرقی هم نمیکند وسط گرمای ظهر یک روز تابستانی باشد.یا گرگ و میش یک روز زمستانی.

اینجاست که دیگر معضل نبودن هیچ امکاناتی برای ارتباط با بیرون آرام آرام محو می شود. آنکه باید باشد هست، دیگر چه نیازی به غیر.

و وقتی نباشد... انگار که چیزی گلوی آدم را بفشارد. از گلوی من دستاتو بردار...

.................................................................................

چهارشنبه:

نمیدونم چقدر طول کشید امروز صبح که از گوشیش استفاده کردم. ولی فهمید و دعوا کرد. شارژش رو چک کرد و بسته اش رو

باید حرف بزنم و راهی ندارم. خواهش می کنم.

کاش یادت باشه و اینجا بیای

……………………………………………………………………………………….

چهارشنبه:

یه سوال دارم اگر کسی ، کسی را دوست داشته باشد. مگر متعلقات به او را هم دوست ندارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میشه جواب بدید لطفا . ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مثلا آقای آ خانم ب را دوست دارد. و خانم ب فرد ج را دوست دارد (دوست یا خانواده یا حتی یک چیز مثل یه لباس) آیا آقای آ فرد ج را دوست دارد (چون حس میکنه اون کسیه که خانم ب دوسش داره.) ؟؟؟ آیا درسته؟؟ آیا اگر دوست داشت واقعی باشه این حلقه درسته؟ اگر دوست داشت واقعی نباشه پس آقای آ اصلا براش وجود فرد ج یا حتی یک چیز مثلا لباس براش اهمیتی نداره که خانم ب دوست داره یا نه؟؟؟؟؟

…………………………………………………………………………….

میگه: حتی اگر از زندگیم بری بیرون بری با هرکس خواستی زندگی کنی ، اما آه و نفرینم پشتت میمونه و زندگی خوبی نخواهی داشت. فکر میکنی من بیشعورم نفهمم. نخیر میفهمم. همش سرت تو اون موبایله

 

 

چجور توقع داره صبح دعوا کنه و شب ازم سکس بخاد. بدون هیچ معذرت خواهی بدون هیچ دلجویی واسه حرفاش. انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده. میگه پاشو بیا تو اتاق من میخوام. آروم زیر لب میگم به من چه. میگه چی؟؟ . هیچی نمیگم . ولی شنیده . میگه : گفتی به من چه؟

میگم: خب من نمیخام

توهم میره هیچی نمیگه . ی سر حیاط میرم و میام میبینم رفته تو اتاق. میرم ببینم خوابه یا بیداره. اگر بیداره و بگه باز برم.

میبینم خوابه. خیالم راحت میشه

یه کمی کارا و میکنم و میرم می خوابم . این سومین شبه که برگشتم .

شب خوابیدیم. یه خواب محشر دیدم . خواب یه سکس فوق العاده با جناب شوهر. عالی بود یه معاشقه تمام عیار بود. فقط معاشقه بود. فکر میکنم به آخرین باری که همچین چیزی بینمون اتفاق افتاد...

صبح شده داره بغلم میکنه. میگم : سه شب گذشت. سه شب منو بغل نکردی و الان داری بغل میکنی. میگه خب شب خوابم میبرد. میگم مگه بغل فقط واسه شبه؟ روز نمیشه بغل کرد. میگه: یادم رفت. میگم: خب این بغلو کردی بغل بعدی رفت تا چهار پنج روز دیگه. میگه: نهههه هیچی نمیگم. خودشو میماله بهم. و خیلی سریع لباساشو درمیاره. دیگه نمیپرسه.

میگه خیلی هیجانی ام. میگم: از رفتارت که هیچی مشخص نیست.

منم دلم میخواست سکس اول صبح بعد از خواب شیرین. هرچند حرفای زشتش هنوز یادم نرفته

من نمیگم میخام اما نشونه های ریز بهش میدم مثلا در مورد نوع پوزیشن نظر میدم یا وقتی میگم چه عجله ای داری آروم پیش برو. باید بگیره وقتی نظر میدم یعنی منم میخام. ولی نمیگیره. وقتهایی هم هست خودش فکر میکنه میخام میخاد یه کار خاص بکنه که نمیذارم. و این لوپ معیوب تکرار میشه : فکر میکنه میخام میخاد تلاش کنه من نمیزارم . فکر میکنه من نمیخام هیچ کاری نمیکنه درحالیکه من میخام. و هردو مقصریم

فکر کنم کلا به این نتیجه رسیده که من هیچ وقت نمیخام و باهاش کنار اومده .

حس میکنم یه وسیله ام . یه وسیله که به واسطه من میخاد پول دربیاره، به واسطه من میخاد امیال خودش رو ارضا کنه.....

 

عجیب چیز بدیست. دلخور که از علی می شوم. چشم دیدن بچه اش را هم ندارم. بدترین قسمت ماجراست. از اینکه این حس رو پیدا میکنم خودم از خودم ناراحت میشم. نمیدونم چجور با خودم کنار بیام.

 

………………………………………………………………………………………………...

جمعه:

آدمیزاد بنده ی عادت است.

یکی دو روز اول سخت بود بسیار سخت بود نداشتن یه تلفن. ولی الان که مدتی گذشته دیگه اون حس دست بسته بودن نیست. دیگه راحت ترم انگار. بدون مشغولیت فراوان . بدون گم شدن تو کانال ها و گروه ها بحث های بی فایده. بدون چرخ زدن تو اینستا. دیدی مریم میبینی هیچی فرق نمیکنه تو اینستا بری یا نری نه اطلاعاتی بهت اضافه میشه که مفید باشه برات نه کم میشه.

دوتا کار دارم فقط. چک کردن ایمیل و وبلاگ و نوشتن اینجا که سر فرصت بذارم وبلاگ.

چرا حالا نمیزارم؟ خب چون میخام ببینم چی میشه

میخام ببینم چقدر مردم دنبالم میگردن.

حالا آروم ترم

………………………………………………………………………………………….

جمعه :

فردا باید برم مرکز. نمیدونم اول زنگ بزنم یا نه نمیدونم اونجا چی در انتظارمه و امروز دلشوره بدی داشتم . و نیاز داشتم آرامش پیدا کنم. همش صلوات فرستادم.

و الان کاغذی ک نکات و حرفامو توش نوشتم چک میکنم

خدایا کمکم کن. ببخشید که فقط موقع گرفتاری یادت می کنم. و تو همیشه موقع گرفتاری های مهم بود که معجزه کردی.

راستش یه کمی هم میترسم. میترسم بیای بگی: خوبه قبول داری چقدر واست معجزه کردم

منم سرمو بندازم پایین و بگم: آره قبول دارم

و بگی: ولی قدرشناس نبودی هیچ وقت بنده خوبی نبودی . دیگه لیاقت معجزه هامو نداری

و دنیای من ویران بشه ...

کاش حرف میزدی...

امروز یه خانومی کنارم نشسته بود میگفت ماها به طمع بهشت دنیامونو جهنم میکنیم

و من به این فکر کردم که هم دنیامون جهنم میشه هم بهشتمون.

……………………………………………………………………………………..

امروز تو مرکز بهم گفت یه چیزی میخام بهت بگم که خیلی مهمه برا خودت و شخصیتت ارزش قایل باش شان خودتو بشناس و همیشه جوری زندگی کن که مجبوری نشی برای چیزی به کسی التماس کنی

گفت نخواستم التماس کردنتو ببینم.

فکر میکنم به حرفش . راست میگه. فکر میکنم به جاهایی که التماس کردم...

 

دکتر عتیق هم همیشه این حرفو میزد وقتی بچه‌ها برای نمره گرفتن میرفتن پیشش می‌گفت نمره میدم ولی التماس نکنید. شان یک انسان خیلی خیلی بالاتر از اینکه التماس کنه. می‌گفت در دنیا چیزی بالاتر از شان انسان وجود نداره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۸ ، ۱۱:۲۱
مریم بانو

فکر میکنم به اون لحظه اصابت موشک که خلبان چکار کرد؟

مات و مبهوت بوده چند ثانیه شوک زده

ولی خودشم میفهمه کاری دیگه ازش ساخته نیست

شاید پیج میکنه تو میکروفن هواپیما و میگه: مسافرین عزیز متاسفانه یک موشک به هواپیما اصابت کرده و تا کمتر از یک دقیقه دیگه از آسمان به زمین خواهیم افتاد

و فکر میکنم اون موقع یه مامان دستای بچه اش را محکم میگیره تو چشماش نگاه میکنه و تو تکان های سخت هواپیما با لبخندی تلخ شیرین ترین دروغ رو میگه که عزیزکم نگران نباش چیزی نیست الان تموم میشه نترسیا من کنارتم. قوی هستیم با هم

15 کودک

15 کودکی که بابا یا مامانشون دستاشونو میگیرن و میگن: نگران نباش ما هستیم همینجا کنارت هیچی نمیشه عزیزکم

مرد و زنهایی که بیخیال به اطراف  دست در دست برای بار اخر همو میبوسند در گوش هم زمزمه میکنند : دوستت دارم

و بمب برخورد

 

و شاید هم سناریو چیز دیگریست

فرصتی نیست اصلا در لحظه تمام می شود. 

تنها یک چیز یک لحظه و یک آن پرمعنی ترین نگاه دنیا به عزیزانی که کنارتند 

و 

بمب برخورد

 

نمیدونم کدومش درسته. نمیدونم برای نگاه کردن به هم چقدر وقت داشتن . نمیدونم لپای کوچیک دختر کوچولوها بوسه باران شد از طرف مادر یا نه. نمیدونم پسرک ، عزیزش رو بغل کرد تو بغل هم بودن که پرواز کردن یا نه...

..........................................................................

شاید من بودم

نه رو آسمون . هرجا رو همین زمین هرجا

خوبه که آدم فکر کنه فرصت زندگی کمه خیلی خوبه. آدمو مهربون میکنه خوش اخلاق میکنه. نهیب میزنه به آدم که هییییییی

تند نرو با اطرافیانت اونا همیشه کنارت نیستنا

باعث میشه آدم از فرصت زندگی کردنش استفاده بهتری کنه. از وقتش

مهربون ترم کرده 

شاید یه روزی تنها و تنها به اندازه یک نگاه وقت بود 

..........................................................

سه روزه نخوابیدم درست هرشب موقع خواب کلی عکس از جلو چشمام رد میشه عکس دختر پسرا زن و مردا بچه ها ......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۸ ، ۱۸:۱۷
مریم بانو

1-یه روز باید رفت
یه روز باید همه چیتو بزاری و بری...


2-یه روز باید چشماتو ببندی و فقط بدویی با چشمان بسته انقدر که از پابیفتی ودیگه نتونی راه برگشتو پیدا کنی...

 


3- تا میتوانیم دوست بداریم زمانه درنگ و تردید و اما و اگر نیست. وقت تنگ است و فاصله بین بودن و نبودن بسیار اندک. انگار باید دیوانه وار دوست داشت و عاشقی کرد از بس همه چیز ب آنی وابسته است

 

1،2،3 ایهام.

 

4- 3 به یاد کشته شدگان پرواز تهران-اوکراین. 😢😢😢 آروزها امیدها هدف های بر خاک نشسته و چشمان منتظر برای همیشه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۸ ، ۰۱:۰۱
مریم بانو

4 سال پیش بود تقریبا از تو یه جنگل کوچیک نزدیک شیرگاه. یکی از همراهانمون یه حلزون پیدا کرد. ی حلزون بزرگ بود.گنده ی حلزونا بود

به اندازه مشت بسته ام

با خودمون اوردیمش. 

باهامون غریبی میکرد. 

نزدیکش که میشدیم میرفت تو لاکش. احساس خطر میکرد سریع قایم میشد.

گفتیم ببریمش به یه محیط اشنا. حرفای خوب بهش بزنیم. گولش بزنیم فکر کنه هنوز تو جنگله. گذاشتیمش تو گلدون بزرگ وسط حیاط خاکش رو نمدار کردیم. براش برگ سبز انداختیم روی خاک.

دوست میشد باهامون کمتر غریبی میکرد. میامد از لاکش بیرون نگاهمون میکرد. دیگه قایم نمیشد تو لاک ولی غمگین بود انگار. بعضی روزا هم نمیدیدمش. حیاط رو میگشتیم کلی میدیدم رفته یه جایی دور از دسترس. زیر لبه ی گلدونها قایم شده. و جاهای دیگه

نمیدونم چرا اخه از اون خاک نمدار و گیاهای خوب درمیامد میرفت اروم اروم دور از دسترس قایم میشد. 

ما فکر میکردیم داریم بهش لطف میکنیم.

اخه چشه دیگه چ مرگشه چی میخاد بهتر از اینا ک ما بهش میدیم

اینجا پر از گلدونه مرتب اب میدیدم. غذا هست. ما هم ک میامدیم باهاش بازی میکردیم . دیگه چی میخای اخه. چ مرگته

روزها گذشت. همون قایم شدن ها بود اما از لاکش بیرون میامد .

بعد از مدت ها رویه اش فرق کرد دوباره هروقت مارو میدید میرفت تو لاک 

دیگه قایم نمیشد اما میرفت تو لاکش . همونجا وسط گلدون میرفت تو لاکش.

تکونم نمیخورد نه تکونی نه کاری نه حرفی . دیگه برگا رو هم نمیخورد. هرکار میکردیم از لاکش ییاد بیرون راه بره. ی نگاه میکرد تا مارو میدید دوباره میرفت تو لاک. 

یه روز دیدیم جای همیشگیش نیست. گفتم عه این باز رفته قایم شده مثل قبلنا.

همه حیاطو گشتیم همه جاهایی ک قبلا میرفت. چند روز میگشتیم

دیگه هیچ وقت پیداش نکردیم. نفهمیدیم کجا رفته. اینکه باهامون دوست شده بود. فکر کنم فهمیده بود ک ما واسه خودمون اوردیمش واسه خوادخواهی خودمون ازش استفاده میکنیم. فهمیده بود اینجا جنگل نیست. یه روز گذاشت رفت

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۸ ، ۱۵:۳۲
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید