مرا بی خودت مگذار؛
حتی در خواب هایم...
منو میشناسی به علایقم توجه میکنی و احترام میگذاری
میدونی من چه غذایی دوست دارم و هیچ وقتم یادت نمیره
حتی آهنگ های مورد علاقه منو میشناسی و گاهی برام تیکه هایی ازشون رو میخونی
میدونی من سرمایی هستم و همیشه روم پتو میندازی
میدونی من رنگ زرد رو دوست دارم و وقتی بابا ازت میپرسه دلستر با چه طعمی بخرم تو جواب میدی گلابی (با اینکه خودت انگور دوست داری) میگی مامان رنگ زرد رو دوست داره و گلابی زرده. اگر موز بخوری برای من نگه میداری چون میگی موز زرده و من رنگ زرد دوست دارم
وقتی درمورد لباسم ازت نظر میخام لباس رنگ زرده رو انتخاب میکنی برام
خیلی مراقبمی ک مثلا زیاد کار خونه نکنم خسته بشم
خیلی خوشحالم ک مثل من با همه غریبه نیستی
کافیه بریم ی پارک یا حتی یه دستشویی تو خیابون. سریع با همه مشغول حرف زدن میشی اسمشون میپرسی و گاهی نصیحت میکنی مثلا بچه ات رو نزن یا اذیت نکن خواهرتو. با بچه ها خیلی زود دوست میشی. میری جلو میگی میای باهم دوست بشیم اسم من .... اسم تو چیه؟
اما درعین حال درمقابل زورگویی خیلی مظلوم میشی و نمیتونی از خودت دفاع کنی متاسفانه اصلن نمیتونی دفاع کنی
اما خیلی خوبه که خواسته هات راحت بیان میکنی . مثلا اگر تشنه ات باشه راحت میری به فردی ک نزدیکه با ادب میگی ک میشه به من کمی اب بدید. (مثلا تو یه مغازه ب فروشنده یا تو پارک به خانواده ای ک نزدیک ما هستند)
پول مشخصی بهت میدم خودم می ایستم دم در مغازه و ازت میخام ی چیز خاص بری بخری و خیلی راحت و بدون خجالت این کارو میکنی
من خیلی دوستت دارم دختر کوچولو
................................................
سوار تاکسی هستیم شروع میکنی ب حرف زدن:
- مامان چرا ما سوار ماشینیم هرجا میریم ماه دنبالمون راه میاد
- تو این طور فکر میکنی چون ماه از ما دوره اینطور بنظر میرسه...
- ماه از کجا میدونه ما کجا داریم میریم ک بیاد دنبالمون.
- توضیحات من........
- عه مامان حتی وقتی ماشین می ایسته ماه هم وایمیسه و دیگه راه نمیاد
- توضیحات دوباره درمورد فاصله ی ماه..........
- پس ماه حرکت نمیکنه؟
- چرا خودش برا خودش حرکت میکنه دور زمین میچرخه ولی دنبال ما راه نمیاد . چشمات این جور میبینه
- آها
چند ثانیه سکوت
- مامااان کرونا میتونه با ما بیاد تو خونه
- نه مگر اینکه ب لباسامون چسبیده باشه
- پس مامان چکار کنیم
- لباسامونو باید ی گوشه بزاریم
- پس لباسای منو تو کمد کنار بقیه لباسام نزار
- باشه خیالت راحت
چند ثانیه سکوت
- ماماااان عه چرا ماه بعضی وقتا مثلثیه بعضی وقتا گرده و ی شکل دیگه؟
- واسه اینکه نور خورشید انقدر بهش میخوره
دیگه همینجا بود ک راننده تاکسی زد زیر خنده و گفت ماشالا ماشالا چ شیرین زبونه
دخترک هم تا اینو شنید شروع کرد ب حرف زدن باهاش و گفتن اسمش و پرسیدن اینکه بچه داره یا نه پدر مادر و خواهر برادر داره یا نه
اخرش مرده گفت دختر من میشی
دخترک گفت برام اسباب بازی میخری
مرده گفت ارههههه همه چی
کلی فکر کرد و جواب داد نه اما مهمونی میام خونت و بهت سر میزنم
بهترین زمانی ک میخام همیشه همینجور ببینمت وقتیکه میخندی و شادی میکنی وقتی آزادانه میرقصی. و بیشتر از پیش دوستت می دارم
ولی دختر من نمیدونم دوست داشتن زیادی خوبه یا بد ولی اینو مطمئنم ک دوست داشتن زیادی ترسناکه
میترسم نکنه زیادی دوست داشتن خودخواهم کنه حق تملک بگیره و بشه دستور و فرمان برات
دوست داشتن زیادی میتونه آسیب هم به همراه داشته باشه
محافظت زیاد؛ تحت مالکیت؛ دلخوری های بیشتر؛ دخالت های بیشتر
صرفا به واسطه دوست داشتنم بخام بهت دستور بدم چکاری درسته چه کاری غلطه چون دوستت دارم و نمیخام راه اشتباه بری بخام تورو مجبور کنم به کارهایی ک دوسشون نداری. (مجبور کردن نه مشورت دادن)
بخام مجبورت کنم مطابق میلم رفتار کنی صرفا چون دوستت دارم.
اینا آسیبه دوست داشتن زیادی و بیمارگونه است.
کاش یادم باشه همیشه که وقتی بزرگ شدی وقتی نوجون شدی و جلوم وایسادی وقتی قدت از من بلندتر شد و جوونی کردی و اشتباه یادم باشه تو ملک من نیستی و زندگی خودت رو داری کاملا جدا از من و تصمیمات خودت. یادم باشه پشت هر تصمیمت بایستم درست بود ک هیچ غلط هم بود کنارت باشم بهتر از اینکه ازت دور باشم. شاید راه برگشتی بخای و شاید مشورتی بخای. و شاید فردی قابل اطمینان
یادم باشه همقدم باشم باهات و دوست نه رئیس.
یادم باشه جوری دوستت داشته باشم ک لبخند بیاره رو لبات و اشک شادی تو چشمات
خوابم میاد. دمی آسودن...
وقتی کع راهی نداری برای فرار از چیزی بهش چی میگن؟
آهان. میگن گریز ناپذیر...
این تعداد شاگرد خب طبیعتا واسه دوران امتحانه و علی اصول با شروع رسمی تابستان کم میشن
و من نتونستم تو این مدت تقریبا یک ماهه تعادلی بین کار درس و دخترک پیدا کنم
از درس ب شدت عقبم و این منو کاملا افسرده میکنه
وقت کمتری پیش دخترکم و باعث میشه اون عصبی و تندخو و بهانه جو بشه
گاهی اوقات هست ک آدم (من) بیشتر دوست داره تو تنهاییش بنویسه تا اینکه تنهاییش با کسی قسمت کنه. چرا ... نمیدونم. شاید چون بیشتر تنهاست
شاید چون چیزهایی رو میخاد ک نداره یا شاید خواسته هایی داره ک نمیتونه بگه.
من هستم. تو هستی و همه چیز خوبه. من راضی ام تو هم راضی هستی احتمالا و اینطوری ک خودت میگی
من میام میرم تو میای میری
زندگی در جریانه و رضایت برقرار
و میخام همه چیز همینجور ادامه داشته باشه و باشیم
تنها چیزی ک من نمیخام هر تماس با درون مایه ی جنسیه.
خوبه دیگه هستیم. چه کاریه حالا بزار همینجور آروم و بی دردسر پیش هم باشیم. هرتماسی با ذات رابطه جنسی رو نمیخااام. نمیخام
............
چقدر کلافه و درگیر و ناراحتم و هنوز نتونستم تعادلی برقرار کنم بین کار و درس و این منو پریشان میکنه
27 اردیبهشت 99
سه: فیلم زامبی نبینی وقتی شب دخترت میخابه
دو : فیلم ازدواجی ببینی
یک: فیلم عاشقانه حاوی رقص و آواز و شعر و بوس داشته باشه میتونی ببینی
بهش گفتم خواب بد دیدم. راه حل های بالا رو داد ک دیگه خواب بد نبینم.
خواب بد بود یا نه. نه بد نبود
تکرار زندگی بود
داشتم با علی ازدواج می کردم. حتی تاریخش رو خودم تعیین کردم 20 اسفند 99 و به خانومی ک ازم امضاها رو میگرفت گفتم این تاریخ تولد حضرت معصومه است
مادر بزرگم رو سرم پول سکه ای میریخت و برام شیرینی نارگیلی خریده بود تا وقتی برگشتیم خونه به مهمونا بده. مامانم خوشش اومد و از شیرینی نارگیلی ها میخورد. همه خوشحال بودند. نمیتونستم خوشحالیشونو بهم بزنم
خیلی کم وقت داشتم. و قدرت گفتن نه رو نداشتم. میخاستم به علی بگم اینجا نیاد و برگه ها رو امضا نکنه. اما انگار تواناییشو نداشتم. انگار یه اجبار مطلق بود بدون هیچ اختیاری. نمیتونستم با هیچ کس حرف بزنم. و مستاصل شده بودم. فقط زنگ زدم. گفتم تقریبا تموم شد. فقط امضاهای علی مونده که عصر یا فردا میاد میزنه. دیگه تموم شد خدانگهدار.
20 اسفند تاریخ تولد دخترک است.
تو خواب وقتی یکی بهت حمله میکنه فرار میکنی وقتی یکیو ملاقات میکنی میتونی حرفهایی ک میخای بهش بزنی وقتی تو یه اتاق گیر میکنی میتونی بگردی راه فرار را قهرمانانه پیدا کنی. تو خواب حتی میتونی دستات باز کنی و پرواز کنی. میتونی با هرکسی بجنگی و پیروز بشی
وقتی در یک خواب قدرت اختیار ازت سلب بشه ....
پس جواب این سوال: - از کی ترسیدی؟ - از خودم
دو هفته پیش نوشته شده است :
میدونی کوچولو من فکر میکنم تو عاشق منی .
امروز من بردمت پارک دوچرخه سواری کردی و دنبالت راه می اومدم یک ساعت بازی کردی و من خسته شدم و بهت گفتم خونه کار داریم برگردیم. برگشتیم خونه مشغول کارتون دیدن شدی و منم رفتم اب هویج گرفتم و مشغول ظرف شستم و پیراشکی درست کردن. میامدی گاهی بهم سر میزدی و پیراشکی های درست شده رو میخوردی. من نگفتم بهت که خسته ام . ولی تو فهمیدی بعد از دو سه بار که اومدی و رفتی دیگه اومدی پیشم دستمو گرفتی گفتی : مامان دیگه خیلی خسته شدی برو استراحت کن. ول کن دیگه کار نکن باید استراحت کنی
و به شدت روی حرفت پافشاری کردی . دیدی من قبول نمیکنم و دارم کارا را انجام میدم. با دستای کوچولوت یکی از صندلی های میز نهار خوری رو کشون کشون اوردی نزدیکم خودت رفتی بالا روی صندلی ایستادی. دستات رو گذاشتی پشت کمرم و گفتی. بیا مامان بیا حالا روی دستای من کمرتو بزار و بخاب من مواظبتم نیفتی
من مطمینم که تو مواظبم میبودی که نمی افتادم.
من عاشق راه حل های بدیعتم عاشق راه حل هاتم وقتی دنبال مقصر نمیگردی در عوض راه حل های خلاقانه پیدا میکنی
مراقبمی . برام شعر میگی. یه روز که ناراحت بودم با تعجب گفتی : حتی شعر گفتن منم دیگه خوشحالش نمیکنه.
تو یک عاشقی دخترم
میدونی خیلی وقتا تو موقعیت های مختلف زندگی به بودن یا نبودنت فکر میکنم اگر نبودی زندگی چ شکلی بود. قبلن خیلی غر میزدم که چرا اصلن بچه ادم از کارو زندگی ی افته عقب میمونه پیشرفت نمیکنه مثلا شاید موفق تر بودم تو درس تو کار یا هر چیزی. و الان شاید کمتر از یک ماه میشه که به این نتیجه رسیدم : بودنت بهتره
حالا چرا الان: شاید واسه اینکه الان بیشتر رو من اثر میزاری و ارتباط آگاهانه تری باهم داریم. من عاشق خنده هاتم وقتی دندونات پیدا میشه که دوتاش افتاده. وقتی میبینم تلاش میکنی برا خوشحال کردنم وقتی به خونه شادی می بخشی. و اولین باری که حس کردم آخ کوچول چقدر خوبه که هستی؛ شاید دو سه هفته پیش بود که با یه آهنگ تو سالن میرقصیدی از این سو به آن سو شکلک درمیاوردی همزمان و من عشق میکردم از دیدن خوشحالیت
تکمیل خواهد شد...............