روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

وقت نبود بنویسم. بنویسم بماند.

توضیحات پست قبل : بامدادان:

texlive ubuntu

گاهی اوقات وقتی فکر میکنی از این همه راه رفتن خسته شدی و دیگه نا و رمقی برات نمونده دقیقا همون موقعست که اگر یه بیل دیگه بزنی به طلا میرسی. وقتی حس میکنی به تهش انگار رسیدی(هرچند ته نباشه) ولی وقتی حس شکست میکنی . اگر فقط یه کم دیگه تلاش کنی موفق میشی

نشسته بودم پای لب تاب و مثل دختر بچه های اول ابتدایی که نمره املاشون کم شده گریه میکردم. گریه می کردم و سرچ میکردم و دستورات میزدم و درست نمیشد که نمیشد. یه کم استراحت کردم نشستم یه گوشه سرم تکیه دادم به دیوار و فکر میکردم. ۶ صبح بود دیگه ۳   ۴ ساعتی میشد داشتم کار می کردم طی دو هفته اخیر همش روش کار کرده بودم و درست نشده بود. گفتم تلاش آخرمو میکنم و میرم میخوابم , و فردا صبح میرم یکیو پیدا میکنم. تو همین تلاش آخرم بود که لابلای اشکهام پیام سبز موفقیت رو توی برنامه دیدم. درواقع باورم نمیشد درست شده باشه حتی روز بعدش هم باورم نمیشد انقدر بهش ور رفتم هی بستم باز کردم دیدم آره واقعا درسته.

آره پس دست از تلاش برندارید. شاید لحظه آخر موفقیت جلو روتون باشه

.........................................................................

شادی:

ماجرای لباس و خاله

تلفن زد بهش گفتم من شادیم این چیزا نیست. گفت تو الان بچه ای هنوز نمیفهمی از بس سرت تو کتاب بوده این چیزا رو متوجه نمیشی

حرف زدیم و حرف زدیم و نتونستم قانعش گنم. عصر اومد خونمون بهش گفتم من تو دیوار یه سری لباس قشنگ دیدم قیمت هم مناسب ۲۰۰ ایناست بریم بخرم. نگاه کرد گفت بد نیست ولی اول بریم یه دور بزنیم.

بلاخره نتونستم راضیش کنم نمیخام و منو برد. تو همون مغازه های اول یه لباس آبی دیدیم که میگفت خیلی بهت یاد دیگه ۲   ۳ ساعتی گشتیم بازم و در نهایت گفتم بریم همون لباسهایی که تو دیوار دیدم بخریم. گفت بریم لباس آبی رو پرو کن و به زور رفتیم. پرو کردم تو اتاق پرو بودم و نفهمیدم خالم رفت لباس رو پولشو داد و حساب کرد. شوک زده شدم وقتی اومدم بیرون و گفت مریم بیا بریم خونه دیر شده دیگه و لباس هم دست گرفته بود. لباس آبیه شد ۲ میلیون و ۵۰۰ هزارتومن و لباس دخترک هم بود نزدیک ۳۰۰

اومدیم خونه باورم نمیشد یه لبای در حد ۲میلیون خریده باشم

همش فکر میکردم با ۲ میلیون چقدر کار میتونستم انجام بدم و این خاله جو گیر نذاشت

حالا ۲ میلیونی که حیف شد به یه طرف

یه طرفش منم که باید براش جبران کنم همش حس میکنم زیر دین هستم

 انقدر حالم بد شده بود فقط اومد نشستم کنار شومینه و سرم گذاشتم رو  زانوهام و به این خرید فکر میکردم.

حیف شد ۲۵۰۰ پول حیف شد

الانم بهش فکر میکنم حالم بد میشه لباسو نمیتونم توی کمد بزارم جاش نمیشه با کاور آویزونش کردم پشت در  که چشمم بهش نیفته

 

لطفا اگر برای اطرافیانتون هدیه میخرید یه هدیه معمولی بخرید چون اگر گرون باشه فقط باعث شرمندگی و زیر دین رفتن اونها میشید. لطفا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۹ ، ۱۵:۰۴
مریم بانو

خسته

نا امید

بن بست

گره

شکست

cryingcryingcrying

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۹ ، ۰۵:۴۲
مریم بانو

خیلی اوقات تعریف ادمها از یک مفهوم یکسان باهم فرق داره

دو چیز رو باید یادبگیریم یکی اینکه تعریف یه مفهوم از نظر همه نباید یکجور باشه و تفاوت رو بپذیریم

دو اینکه به دیدگاه طرف مقابل احترام بذاریم و تا جای ممکن در روابط باهاش اونو در نظر بگیریم

مثلا میگن وقتی میخای عشق رو ابراز کنی به شیوه خودت ابراز نکن بلکه ببین از دیدگاه طرف مقابل ابراز عشق به چه شیوه ایه و تو هم اونجوری رفتار کن. وگرنه اگر تو به شیوه خودت عشق رو ابراز کنی اون طرف نمیفهمه و همیشه هم از اینکه عشقی از سمت تو نمیبینه ناراضی و گله منده.

این تفاوت دیدگاه آدمها با همه که باید یادبگیریم بپذیریمش و بهش اهمیت بدیم.

در واقع : خودخواه نباشیم

این روزها از خاله ام پول میخام . و خالم بهم پیشنهاد داده به جای پولی که ازش میخام منو ببره بیرون و برام لباس مجلسی بخره چرا که عروسی هم نزدیکه.

و من هرچی میگن نه اون باز حرف خودشو میزنه

دیشب اومد اینجا و حرفهای جالبی زد میگفت مریم کیف جوونیت بکن لذت زندگیت ببر تو چقدر وقته لباس نخریدی بزار شاد باشی شاد زندگی کن شادی رو وارد زندگیت کن چقدر لباس تکراری میخای بپوشی

و از این دست حرفا

و من فقط میخندیدم

اون نمیفهمید که تعریف شادی و لذت و جوونی کردن از نظر من با اون فرق داره

و به شدت اصرار داشت که لباس نو برای مجلس خریدن یعنی شادی داشتن توی زندگی

و من هرچی میگم که من ترجیح میدم تو چیزهای که لازم دارم برام بخری

باز میگفت خب لباس مجلسی لازم داری دیگه

نشد بهش بگم شادی برای من لباس خریدن نیست بلکه تموم شدن مقاله ام هست و بعدش برم بالای کوه آهنگ بزارم با دخترک و دمنوشی که بوش مستم میکنه را بنوشم

این واقعا واقعا واقعا یه شادی خیلی خیلی خیلی بزرگ برامه. و عمیقا خوشحالم میکنه هرچند درواقع ادمی نیستم به ظاهر نشون بدم

جوونی کردن برام بوسه های وسط خیابونه نه نشون دادن و پز لباسام به بقیه خانم های فامیل

لذت بردن از زندگی برام . هیچی ولش اینو

چرا خالم فکر میکرد شادی و لذت بردن برام یعنی لباس نو خریدن و هرچی هم من میگفتم نه باز اصرار داشت :|

خب واسه اینکه خودش اینجوره شاید

 

وای خدایا ینی میشه این مقاله تموم بشه من برم رو کوه و  بشینم با خیال راحت در آرامش چاییمو بخورم. درحال حاضر رفتن به این سمت ته شادی منه واقعا

لطفا اصرار نکنید که مفاهیم فکری خودتون رو به دیگران تحمیل کنید. اگر کسی رو دوست دارید از دیدگاه اون سعی کنید نگاه کنید. خودخواه نباشید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۳۹
مریم بانو

امشب یعنی درواقع الان میشه دیشب

رفتم خونه مادر و عمو برا تبریک روز عید

عموم از مسایلی گفت که تو زندگی ناراضیش کرده. دوست دارم بنویسم:

خیلی خلاصه محض اینکه یادم نره

۱- اهمیت بیشتر زن به بچه ها به جای شوهر. یعنی همه چیزهای خوب مثل خوراکی ها اول مال بچه ها باشه. اهمیت به نظر اول نظر بچه . شوهر همیشه در نقش دوم بعد از بچه ها. اولویت خوابیدن کنار بچه ها. نباید بچه ها رو به شوهر ترجیح داد

۲- اصرار بیش از حد روی موضوعی مثل خریدن وسیله خاصی.  اگر شرایط مناسب باشه و پولش باشه و اون وسیله هم لازم باشه خریداری میشه اما اگر پولش نباشه زن نباید هی غرغر کنه که یالا بخر بخر . این غرغر کردن مردو دیوانه میکنه.

۳- انجام کاری مخصوصا خرید بدون اطلاع به همسر. مرد میگه هروقت خواستی چیزی بخری اول به من بگو اگر پول داشتم بخر نه اینکه بری بخری بگی پولشو بعدا میارم بعد بیای پول بگیری.

۴- تکرار کردن ناکامی ها اختلاف ها  و مشکلات گذشته مخصوصا مادی

۵- نپذیرفتن اشتباهاتش.

 و این چیزا یهو سبب دوری نمیشه بلکه به تدریج و سالها طول میکشه که دوتا ادم رو هزاران هزار کیلومتر از هم دور کنه که با وجود کلی خاطره خوب و خوشی بازهم لقای هم رو به عطای هم ترجیح بدن

 

و چقدر من میترسم که سالها بعد زن عموم بشم یا خاله ام بشم یا اون یکی خاله یا اون یکی یا اون یکی......

خیلی میترسم

حالا به خودم فکر میکنم. من مورد اول رو دارم به دخترک خیلی اهمیت میدم. موردهای بعدی رو ندارم. فقط گاهی شاید سالی یکبار یا حتی دو سال یکبار ک دعوای مفصل بکنیم مورد ۴ رو دارم وسط دعوا که البته اصلا مسایل مادی نیست

 

حالا من چکار کنم؟

۱- جلوی دخترک به بابا بیشتر احترام بذارم

۲- وقتی بابا نیست خوبی هاش رو به دخترک بگم

۳- از زحمت هایی که برای ما میکشه تشکر کنم

 

نمیدونم چرا این مورد ۳ رو همش طولش میدم نمیفهمم خودمم. اصلن نمیتونم تشکر کنم درست حسابی

کادو میخره برام به هر مناسبتی حتی امسال ولنتاین یه تشکر معمولی میکنم و اصلا هیچ اثری روم نداره انگار

میره دو ساعت دنبال سی دی ای که میخام میگرده تو سرما کلی میگرده ولی یه تشکر ساده فقط میکنم و چیزی رو در من تکون نمیده

چکار کنم؟؟؟

 

فعلا برنامه میریزیم برای عمل به این سه مورد که همه بسیار مهمه و بسیار ناتوانم در مورد ۳ و نمیدونم چرا

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۲۴
مریم بانو

دارم دیوونه میشم حتی یه کار درست و حسابی بلد نیستم و نمی تونم انجام بدم

حس بدیه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۹ ، ۱۳:۴۲
مریم بانو

مکالمه من و دخترک :

 

ابتدای مکالمه رو بیخیال میشیم و سانسورش میکنیم. ادامه:

گفتم دلم تنهاست

اومد سرش چسبوند روی دلم

گفت خب دلت دیگه تنها نیست یه کله ی گنده پیششه

بعد گفت می خوای جوک هم برات بگم بخندی

گفتم آره بگو

گفت یه پلنگه یه بار خواب میبینه که داره پرواز می کنه بعد بقیه پرنده ها میبیننش و تعجب می کنن میگن چه سنگینی چجور پرواز میکنی . پلنگه میگه عه من که پرواز نمی کنم . بعد میگه آهان فهمیدم من در یک آسمان هستم که یکی نقاشی کرده اینجور منم تو آسمون نقاشی کرده انگار دارم پرواز می کنم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۵۵
مریم بانو

بیدار میشم بی حال و حوصله ام دلم گرفته

حوصله ندارم لباسهایی که دو روزه شستم هنوز تو سینی روی اپن هست هنوز نبردم تو حیاط رو طناب آویزون کنم گاز انقدر کثیفه سیاه شده

بهش زنگ میزنم

خواستم فقط یه سلامی کرده باشم ولی طول میکشه بیشتر از یه سلام. دلم میخاد

صبونه می خورم و این آهنگ تازه کشف شده ام رو گوش میدم

#مرجان فرساد_خونه ی ما

 

ریتم آرام آهنگش رو دوست داشتم. ولی فهمیدم تنها چیزی که توی این آهنگ دوست دارم فقط ریتم آرومش نیست. بلکه دنیاییه که منو میبره توش همه چیزش رو داره توصیف میکنه

شارژگوشیم کم میشه خاموش میکنم میزنم به شارژ

حوصله ندارم. میرم جلوی آینه آرایش میکنم رژ قرمز میزنم موهامو شونه میکنم دنبال عطر میگردم پیدا نمیکنم عطر علی رو میزنم.

پیش خودم میگم امروز خونه رو تمیز کنم

من فکر میکنم زنها دو موقع رژ قرمز میزنن یا زمانیکه خیلی خوشحالن یا غمگین

انگار میخوام یه چیزیو عوض کنم

شاید میخام خودمو عوض کنم

 دلم یه کم شادی می خواد

.............................................................................................

علی از سرکار میاد برا ولنتاین برام خرس قرمز خریده و یه استوانه گل هردو خوشگلن

انقدر امسال ولنتاین ولنتاین کردن که اینم رفت تو فازش

............................................................................................

از خودم بدم میاد حالم از خودم داره بهم میخوره

..............................................................................................

چقدر سست و پست شدم من اینجور نبودم چقدر کوچیک شدم.

هر ثانیه یه تصمیم میگیرم و هر دقیقه تغییرش میدم

خودمم نمیدونم چیکار کنم هردقیقه تصمیماتم عوض میشه

چقدر احساس ضعف و ناتوانی دارم

..........................................................................................

پ.ن: من چرا انقدر دست پختم بده؟؟؟؟؟؟ چرا من نمیتونم یه غذای خوب و خوشمزه درست کنم

چقدر من بی استعداد و خنگم حتی تو آشپزی کردن

چقدر احساس ضعیف بودن و ناتوانی دارم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۹ ، ۱۴:۴۵
مریم بانو

کشمکشی ست بین نوشتن و ننوشتن

ننوشتن که نه

درواقع حس اینکه هرچی ام بنویسی نمیتونه تورو توصیف کنه پس انگار نوشتن بی فایده میشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۱۳
مریم بانو

بی قرارم نتونستم که آرومت کنم

بی قرارم من و شهر و قدم بارون و ‌نم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۹ ، ۱۷:۴۷
مریم بانو

میاد آرومم

میره باز آشوبم

 

حالم خوب نیست و نمیدونم دقیقا چرا فلوکسیتینم تموم شده از یه نصفه سرترالین شروع میکنم .

سرترالین خوبه آدمو میخندونه بغض ها رو میپرونه

........

گفتم بیا باید بیای

اومد امروز اومد ۱۰ بهمن ۹۹  آدینه روز

رفتیم بر بیابون پارک کردیم پای یه کوه نگاش کردم بوش کردم دستاشو گرفتم بوسیدمش بغلش کردم

طعم لبهاش هنوز زیرزبونمه هنوز بوش رو حس میکنم انگار همین الان از اینجا رد شده باشه

بارون گرفت

میگفت از برکت اومدن منه همیشه بارون میگیره

موقع برگشت بود دل میخاست بازم بمونیم

دلم خیلی چیزها میخاد موندنش رو میخاد بودنش رو میخاد همه اش را با هم میخام نه نصف و نیمه

از نرگس و مایده گفت

و خدا میدونه از کسایی که نگفت...

بهش گفتم دنبال کسی برو که به خراب شدن رابطه مون بیارزه ارزش داشته باشه وقتی یه چیزیو خراب میکنی یه چیز بهتر بسازی

 

خواستم بیاد میدونی چرا چون می خواستم به خودم یه فرصت داده باشم میخاستم ببینم دیدنش چجوره و میخواستم بغلش کنم

 

تصمیمم پابرجاست من این رابطه را تموم میکنم

هنوز همون طورم بی اعتمادی مطلق .

بهش اعتماد ندارم و این مسیله دیر یا زود  رابطه ما رو از هم میپاچونه

فقط دیر بشه میترسم حرمت های بینمون احترام بینمون شکسته بشه

نمیخام دیر بشه

میخام همینجا که همه چیز قشنگ بود بزارم برم

میاد اون روز دیر نیست منتظرم یه کم اوضاع بهتر بشه یه کم خیالش آ رام بشه و من نشم نگرانی ای اضافه تر بر نگرانی هاش

.........................................

مفت خرابش کرد مفت مفت بود به خدا نمی ارزید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۰۴
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید