روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

باید بگم که به مسیله جالبی پی بردم. مغزم داره خودکفا میشه از خودم

مغز خود کفا است ولی منظورم اینکه مثلا وقتی تو دستت بسوزه این مغزه که دستور میده و تو دستت رو از شعله آتیش میکشی کنار.

اما اگز دستت رو از شعله آتیش نکشی کنار اون مغز بیچاره تو آمپاس شدیدی قرار میگیره و کلا گیج میشه که عاقا چی به چیه؟؟ مگه این آتیش نیست مگه دستور ندادم بکش کنار پس چی شد و فلان و....

قضیه مغز منم داره همین میشه. مثلا من دوست دارم حال یه آدمی رو بگیرم. بعد شب که می خابم مغزم لطف و مرحمت میکنه حالشو میگیره تو خواب.

خیلی باحاله ها

یا مثلا دوست دارم تو دنیای زامبی ها زندگی میکردم و یه قهرمان باشم و بازهم مغزم لطف و مرحمت میکنه شب توی خواب منو قهرمان داستان خودم میکنه.

مغز اینجور با نشون دادن صحنه ها مورد علاقه به نظر می خواد فشار روی من رو کم کنه. میگه بزار این بدبخت حداقل تو خواب به چیزایی که نیاز داره برسه. حتی اگر خودش ندونه نیاز داره

اما بعضی چیزا اصلا نیاز من نیست یا مثلا دلم نمیخاد و فلان اصل کلن من اون چیزو فراموش کردم. مغزم وقتی میبینه من فراموش کردم خودش دست به کار میشه و وقتی می خابم میره حساب طرفو میرسه. این نیاز من نیست نیاز مغزمه وقی میبینه من به نیازهاش بی تفاوتم خودش وارد عمل میشه

قسمت اوج داستان اونجاییکه مغزم به سمت سکس میره. این نیازه مغزمه نه من . برای همین خودکفا عمل میکنه . میره سراغ یه سکس بی دردسر و تا ارگاسم هم میره.

و از خواب که بیدار میشم هیچ علامت جسمی ای ندارم که نشون دهده ارگاسم باشه. اما حس می کنم مغزم خوشحاله خخخخخخخخخخخ. هرچی جستجو میکنم که بابا شده ولی میبینم نشده.

درواقع در اینجا مغز محترم بدون اینکه نظر منو بخاد خودش پیش میره و تا حدیه که من فکر میکنم واقعیه تا ارگاسم هم رفته. ولی هیچ نشانه جسمی ای نمیبینم . یعنی مغزم ارگاسم میشه ؛ من نه؛ بامزست ها

 

همین خواب زیاد؛ وقتی که خوابم زیاد میشه. من نشستم خودمو یه بررسی کردم دیدم عه وقتی افسرده ام خوابم به شدت کم میشه و وقتی استرس دارم خوابم زیاد

وقتی افسرده ام مغزم خیلی فعال میشه میخاد بزنه اون باعث و بانی اش له کنه برا همین میشینه انواع نقشه های مختلف میکشه و به همین دلیل نمیزاره من بخابم. من از همین تریبون ازش تشکر میکنم انقدر به فکر منه. دمش گرم

 

وقتی افسرده ام مغزم با فکر کردن به اینکه چرا این حال رو دارم میخاد کمکم کنه و با کشیدن نقشه های مختلف میزنه ملت رو له میکنه. بنابراین نمیزاره من بخابم. و وقتی نقشه ای میکشم تا وقتی همه چیزش معلوم و روشن نباشه مغزم فعال و روشنه و نمیزاره بخوابم

 

اما وقتی استرس دارم برای درس و دانشگاه مغزم میگه دختر جون دنیا دو روزه ول کن و سخت نگیر بعد منو به طرز ماهرانه ای می خوابونه خخخخخخخ

مثلا من بیدارم دارم کارم انجام میدم پشت لب تاب بعد یهو از خواب می پرم خخخخخ

یعنی پشت لب تاب خوابم برده بودم مغزم خوابم کرده من نفهمیدم خخخخخ

از همین تریبون از مغز عزیزم خواهش میکنم دست از نقشه کشیدن برداره و فعلا به همین نقشه هایی که کشیده قانع باشه

و ازش می خام که آخه قربون شکل ماهت برم من که شبیه گردویی ببین وقتی منو خواب کنی من به کارام نمیرسم و استرسم بیشتر میشه. پس منو بیدار نگه دار نه اینکه خوابم کنی

و مغز جوووونم من به سکس نه نیاز دارم نه میخام؛  منو وارد بازی های کثیفت نکن خخخخخخ

الانم بنده خدا مغزم گیر کرده نمیدونه بخابه یا بیدار بمونه. و چون قدرت استرس از افسردگی بیشتره؛ پس می خوابه :)laugh

 

جالبه ها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۰۰ ، ۰۷:۲۵
مریم بانو

چه دل آشوبه ی بی رحمی ؛ می تازد بر من عه بدون هیچ سپری... بدون دفاع

 

- آخ جان مامان سوپ درست کرده. مامان برام بیار بخورم. سوپ های مامانی خوشمزه است

- نه اینبار خوشمزه نشده.

خورده بودم واقعن خوشمزه نبود مزه عن میداد ۳ تا قاشق بیشتر نتونستم بخورم

 

- بیار بخورم سوپ های مامانی همیشه خوشمزه است

- بفرما بخور ولی متاسفم این باز خوشمزه نیست

- حلوای تن تنانی تا نخوری ندانی......... مامان خیلی خوشمزه شده. اصلن انقدر خوشمزه شده که من دو بار می خام بخورم

 

تو نبودی؛ من مرده بودم به یقین...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۰۰ ، ۲۳:۵۵
مریم بانو
نه دل مفتون دلبندی، نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی، نه بر لبهای من آهی
نه جان بی نصیبم را، پیامی از دلارامی
نه شام بی فروغم را، نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی، نه از شمعی نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت، نه با مهری نه با ماهی
بدیدار اجل باشد، اگر شادی کنم روزی
به بخت واژگون باشد، اگر خندان شوم گاهی
کیم من؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
نه آرامی، نه امیدی، نه همدردی، نه همراهی
گهی افتان و خیزان، چون غباری در بیابانی
گهی خاموش و حیران، چون نگاهی بر نظرگاهی
رهی، تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها
به اقبال شرر نازم، که دارد عمر کوتاهی
#رهی_معیری
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۰۰ ، ۰۲:۳۶
مریم بانو

بعضی وقتا حس میکنم دلم داره میترکه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۴۶
مریم بانو

سفر در زمان امکان پذیر نیست، چراکه اگر امکانش بود ما می‌توانستیم عده ای رو ببینیم که از آینده به الان اومدم یعنی از آینده به گذشته خودشون.
از نظر علمی اما در واقع در کیهان این امر امکان پذیره، با نگاه کردن به آسمان. وقتی شما به یه ستاره مثلن در فاصله ۵ هزار سال نوری نگاه کنید، اگر دارید در زمان به ۵ هزار سال گذشته بر میگردید، البته نه گذشته خودتون بلکه گذشته اون ستاره رو دارید نگاه می‌کنید, 
به جای دیگه ای هم هست که میشه به گذشته سفر کرد، وقتی دراز میکشی تو رخت خوابت چشمات میبندی و میری سراغ خاطراتت، وقتی خاطرات جلوی چشمات جولان میدن، تو در زمان به گذشته سفر کردی، 
اما فقط میتونی توی این خاطرات بچرخی، چیزیو نمیتونی عوض کنی، قدرت دخل و‌ تصرف نداری
گاهی در حد چند ثانیه کوتاه چشمامو که میبندم پرت میشم به گذشته، یه شیرینی دلچسبی میپیچه تو‌ وجودم مثل یه شیرینی خامه ای خوشمزه،cheekycheekycheekyheart

 

اما دوام چندانی نمی یابد،

 

وقتی خوده قبلیمو میبینم حس میکنم با خود الانم چقدر فرق داشته، البته نه کامل که برخی صفات و‌ ویژگی ها هرگز عوض نمیشن،
منه الان ساخته شده از همون تصمیمات گذشته ام هستم، 
کاش میشد ادم وقتی تو خاطراتش به گذشته برگرده امکان تغیر گذشته رو‌هم داشته باشه،
من اگر این امکان رو داشتم، 
هرگز همه قلبمو به کسی نمی دادم که بعد بخام مچاله، زخمی و‌ پژمرده تحویل بگیرم
هرگز اجازه نمیدادم کودک درونم‌ دستشو به کسی بده
هرگز روابطم‌ رو بر اصل اعتماد به آدمها نمی ساختم
هرگز بیشتر از ظرفیت آدمها بهشون بها نمی دادم
هرگز بیش از اندازه روی آدمها حساب نمی کردم
هرگز همه ی خودم رو برای کسی رو نمی کردم
هرگز همه ی آنچه در دلم بود بازگو نمی کردم
هرگز به طور مطلق مطیع کسی نمی شدم
هرگز همه دلمو پیش کسی رو‌ نمی کردم
هرگز کسیو فقط با قلبم نمی سنجیدم
هرگز به کسی تکیه نمی کردم

 

 

اشکالی نداره هنوز دیر نشده ، من درس های خوبی گرفتم که از این ب بعد می تونم ازشون استفاده کنم، و حواسم به همه ی هرگز ها باشد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۰۰ ، ۰۱:۱۰
مریم بانو

رفتیم خونه نرگس
بچه اش تازه به دنیا اومده
دوتا ماسک زدم روی هم ، به دستام و همه لباسام و روسری و‌چادر الکل زدم، انقدر که تو‌ ماشین خواهری نفسش گرفته بود پنجره ها رو‌ باز کردن
گفت الکل به خودت زدی بچه رو بغل کنی، گفتم اره
رسیدیم خونه ی نرگس
خالم، بچه رو‌گذاشته بود تو کریر و کریر رو میبرد جلو و بچه رو نشون همه میداد و گفت کسی بچه رو بغل نکنه، کسی به غیر از خاله ملیح ک میخاست ببرتش حمام بچه رو بغل نکرد
من فقط تونستم‌ به انگشتای دستش دست بزنم،
چقدر دلم میخاست یه نوزاد داشتم، اصلن یکی نوزادش میداد من بزرگ کنم
چقدر دلم داشتنش رو می خواد،
اون دست و پای کوچیکش ، بوی بهشتی که میده، گریه های ریز ریز بکنه و هی قربونش برم هی بوسش کنم ...
نوزاد تازه متولد شده فامیل رو، با شوق بغل کردنش رفتم و با حسرت بغل کردنش برگشتم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۰۰ ، ۰۱:۲۸
مریم بانو

رفته بودیم حمام. من یک چهارپایه با ارتفاع نیم متر دارم که توی حمام روی اون می شینم. با دخترک رفته بودیم حمام من نشسته بودم روی چهارپایه و بعد خواستم برای تنظیم آب یه لحظه روی چهار پایه بلند بشم بعد که دوباره نشستم خوردم زمین بعد نگاه کردم دیدم دخترک خودش ترسیده اومد تندی پیشم: مامانم خوبی خوبی؟
خدا رو‌ شکر من اروم‌ خوردم‌ زمین
بهش‌گفتم‌ تو‌ صندلی منو کشیدی عقب
غش غش خندید گفت اره
فکر میکردم فقط تو کارتونا از این حوادث رخ میده‌، نمیدونستم خودم طعمه میشم توسط فسقل بچه خخخخخ
.........
از مدرسه اومدم خونه دراز کشیدم رو مبل و داشت خوابم میبرد که به دخترک گفتم کاش تو می‌تونستی غذا درست کنی من خسته ام نهار هم درست نکردم. گفت باشه من درست میکنم
من خوابم برد. مدتی گذشت اومد اروم بیدارم کرد و گفت: من نمیتونم گاز رو روشن کنم، میای روشن کنی
خوابالو با چشمای نیمه باز رفتم گاز روشن کردم و دوباره برگشتم خوابیدم،
مدتی گذشت اومد اروم صدام زد گفت: پاشو غذا برات درست کردم بخور
تو این مدت خودش یه سیب زمینی برداشته بود پوست کنده بود، با خورد کن خورد کرده بود، تو ماهیتابه روغن ریخته بود، سیب زمینی ها رو سرخ کرده بود و بهشون ادویه زده بود، و جالب اینکه رب گوجه هم زده بود، فقط ربش سوخته بود ، و سیب زمینی ها کامل سرخ نشده بود
خخخخخخخ
ولی خوشمزه ک نه laugh، ولی بامزه ترین سیب زمینی سرخ کرده تاریخ بشریت بود،  با عشق درست شده بود

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۰۰ ، ۰۱:۳۰
مریم بانو

مادربزرگم حالش بده

رفتیم خونه شون

چند ماه پیش گفتن سرطانش دیگه قابل درمان نیست

و الان به نظر دیگه بدنش تسلیم شده

هیچی نمیتونه بخوره . در طول روز فقط چند قاشق سوپ گوشت بسیار رقیق فقط چد قاشق

امشب گفت هندونه میخام اگر تو یخچال هست برام بیارید

همه گفتن نه برات ضرر داره هندوانه ضعف رو بیشتر میکنه

گفتم ولش کنید بزارید بخوره بابا به اندازه ۵ سانتی متر یک برش هندوانه خورد

 

دخترکم اگر روزی رسید که فهمیدی من تا مدتی بیشتر دیگه زنده نیستم. توی اون مدت دیگه تلاش بیهوده نکن برای زنده موندنم. توی اون مدت بهم کمک کن زندگی کنم. غذاهایی که دوست دارم بخورم حتی اگر برام ضرر داشت؛ به جاهایی که دوست دارم منو ببر؛ به افرادی که دوست دارم بگو بیان ملاقاتم؛ فیلم ها و کارتون های مورد علاقه ام رو برام پخش کن و موسیقی شاد برام بزار و برقص تا زندگی رو ببینم و تا این روزهای آخر شاد باشم. خلاصه که به حرف دکترا گوش نده که چی بخورم چی نخورم و استراحت کنم واسه یک هفته بیشتر زنده موندن. ارزش نداره. تو این مدت بزار از زندگیم فقط لذت ببرم حتی اگر به کوتاه شدن مدت زنده بودنم بی انجامد؛

و دخترکم اگر در این مسیربه نقطه ای رسیدم که دیگر چیزی برایم لذت بخش نبود؛ طعم هیچ خوراکی و غذا و پاستیل و حتی بستنی زمستانی را هم دیگر دوست نداشتم. اگر دیدن مکان های مورد علاقه ام دیگر برایم لذت بخش نبود؛ و دیگر دیدن هیچ فردی را نمی خواستم؛ اگر دیگر از چیزی لذت نمی بردم؛ بدان که دیگر به آخر خط رسیده ام. و این چند روز باقی مانده کنارم بنشین دست هایم را بگیر و گونه ام را هزار بار ببوس و مرا در آغوشت بگیر. شب برایم قصه و لالایی بخوان. و همین برایم کافیست

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۰۰ ، ۰۷:۳۷
مریم بانو

دیگه از سکس متنفر شدم، 

چندشم میشه، زجر میکشم


هدف از سکس‌ تولید مثله همیشه همین بود در طول تاریخ، بنابراین هرزمانی نیاز به تولید مثل باشه فقط باید انجام بشه، در غیر این صورت یک عمل شنیع است و دلیلی برای انجامش نیست.
تنها ارتباط‌جسمی ای که بهش علاقه دارم، بغل کردنه،‌ بغل کردن سکس نیست، تزریق احساس امنیته
من از سکس بی اندازه متنفرم.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۰۰ ، ۱۵:۱۴
مریم بانو

۳ بامدادان ...

 


دریافت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۰ ، ۰۳:۰۱
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید