روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

صحنه های مختلف یک مَن

دوشنبه, ۲۵ مهر ۱۴۰۱، ۰۸:۲۳ ب.ظ

اپیزود اول

تو این زندگی با همه پستی و بلندی هاش، به اینجا نرسیده بود که کنده بشم از زندگی متاهلی، 
کنده شدم از این زندگی متاهلی

دلم میخاد همه آدمها رو از زندگیم حذف کنم
و دلم میخاد بمیرم
قدیما وقتی ب مرگ فکر میکردم، دخترک میامد جلو‌  نظرم و فکر میکردم مگه میشه آدم با داشت بچه بازهم به مردن فکر کنه،
و حالا میفهمم ک میشه، اون‌خدایی داره
دوست دارم خودمو بکشم
............
اپیزود دوم
حرفمون شد با علی ، از خونه زد بیرون گفت اعصابم خورد میشه
دارم‌ کارایی ک دوست نداره انجام میدم، همه برق های خونه رو روشن میکنم، زیر غذا رو زیاد میکنم، اصلن خونه رو مرتب نمیکنم، ب معنای واقعی از خونمون داره گه میریزه، حتی سبد کوچیک توی سینک ک مخصوص اشغال هاست انقدر پر شد و‌ خالی‌ نکردم که حالا یک سمت سینک‌ ظرفشویی کلن پر آشغال‌ شده ، پوست میوه، سیب زمینی، دستمال کاغذی.....
بهم‌ گفت داری لج میکنی، گفتم آره مثل تو ک لج میکنی با من ، مثل تو ک ب من گوش نمیدی
خیلی سخته واسم آره سخته خب چرا شعار بدم، آره سخته که بفهمم برای هیچ کس مهم نیستم و اهمیتی ندارم، و یاد گرفتم باید خودم برا خودم مهم باشم و هیچکس ب تخمدونم نباشه
...........
اپیزود سوم
بی هدف دراز میکشم روی مبل، چشمامو میبندم
دخترک دوروبرم پرسه میزنه فکر میکنه خوابم و سعی میکنه آروم و بی سروصدا بازی کنه
ساعت ۴ میشه یهو‌ ب ذهنم میرسه پاشم برم آرایشگاه،
دخترخالم برای بچه اش جشن دندونی و تولد گرفته و مارو‌ دعوت کرده, یهو می افته تو ذهنم برم سالن
زنگ میزنم فرزانه: سلام سرت خلوته؟ من بیام‌ موهامو ی سشوار بکشی و‌ دخترک‌ باهم
میریم‌ سریع دوش میگیرم و با دخترک میریم سالن، داریم آمده میشیم
دخترک: مامان چرا همش انقدر‌ تندی‌ داد میزنی
جوابی‌ براش‌ ندارم
میریم خونه نرگس فقط واسه اینکه مشغول بشم
چقدر خوشگل شدم، چقدر موهام قشنگ شده، بهش گفتم اگر لازمه کوتاه کن، گفت نه
..................
اپیژود چهارم
بهش پیام میدم:
اینحانب مریم .... همسر علی ..... رضایت خود را مبنی بر ازدواج مجدد ایشان اعلام میدارم،
به چند جمله ای اضاقه تر ک در صحت سلامت کاملم و‌ حق هرگونه شکایتی در این‌ رابطه ندارم و‌ این چیزا
براش ارسال میکنم و‌ بهش میگم پرینت گرفته اش هم در اسرع وقت میدم
زنگ میزنه میگه این حرفا چیه میزنی.........
..................
اپیزود صفرم درواقع
چند روزی‌ رفتیم سفر تو‌ تعطیلات ، با خاله ملیحه و‌ خاله فاطی و نفیسه و‌ زهرا، مامی و‌ الی و‌ بابام
خوش‌گذشت، واقعن چقدر بدون مردا همه چیز بهتره

همه چیز عالیه در حقیقت


فکر میکردم کاش‌ زندگی‌ به لذت بخشی همین سفر بود

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۰۷/۲۵
مریم بانو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دانلود آهنگ جدید