روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۱۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

27 اردیبهشت 99

سه: فیلم زامبی نبینی وقتی شب دخترت میخابه
دو : فیلم ازدواجی ببینی
یک: فیلم عاشقانه حاوی رقص و آواز و شعر و بوس داشته باشه میتونی ببینی

بهش گفتم خواب بد دیدم. راه حل های بالا رو داد ک دیگه خواب بد نبینم.

خواب بد بود یا نه. نه بد نبود

تکرار زندگی بود

داشتم با علی ازدواج می کردم. حتی تاریخش رو خودم تعیین کردم 20 اسفند 99 و به خانومی ک ازم امضاها رو میگرفت گفتم این تاریخ تولد حضرت معصومه است
مادر بزرگم رو سرم پول سکه ای میریخت و برام شیرینی نارگیلی خریده بود تا وقتی برگشتیم خونه به مهمونا بده. مامانم خوشش اومد و از شیرینی نارگیلی ها میخورد. همه خوشحال بودند. نمیتونستم خوشحالیشونو بهم بزنم

خیلی کم وقت داشتم. و قدرت گفتن نه رو نداشتم. میخاستم به علی بگم اینجا نیاد و برگه ها رو امضا نکنه. اما انگار تواناییشو نداشتم. انگار یه اجبار مطلق بود بدون هیچ اختیاری. نمیتونستم با هیچ کس حرف بزنم. و مستاصل شده بودم. فقط زنگ زدم. گفتم تقریبا تموم شد. فقط امضاهای علی مونده که عصر یا فردا میاد میزنه. دیگه تموم شد خدانگهدار.

20 اسفند تاریخ تولد دخترک است.

تو خواب وقتی یکی بهت حمله میکنه فرار میکنی وقتی یکیو ملاقات میکنی میتونی حرفهایی ک میخای بهش بزنی وقتی تو یه اتاق گیر میکنی میتونی بگردی راه فرار را قهرمانانه پیدا کنی. تو خواب حتی میتونی دستات باز کنی و پرواز کنی. میتونی با هرکسی بجنگی و پیروز بشی
وقتی در یک خواب قدرت اختیار ازت سلب بشه ....

پس جواب این سوال:  - از کی ترسیدی؟  - از خودم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۳۶
مریم بانو

فکر میکنم کاش هیچ وقت اصرار نمیکردم و لینک گروهت از فیس بوک نمیگرفتم ازت

کاش هیچ وقت نمیشناختمت

cryingcrying

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۰۸
مریم بانو

دو هفته پیش نوشته شده است :

 

میدونی کوچولو من فکر میکنم تو عاشق منی .
امروز من بردمت پارک دوچرخه سواری کردی و دنبالت راه می اومدم یک ساعت بازی کردی و من خسته شدم و بهت گفتم خونه کار داریم برگردیم. برگشتیم خونه مشغول کارتون دیدن شدی و منم رفتم اب هویج گرفتم و مشغول ظرف شستم و پیراشکی درست کردن. میامدی گاهی بهم سر میزدی و پیراشکی های درست شده رو میخوردی. من نگفتم بهت که خسته ام . ولی تو فهمیدی بعد از دو سه بار که اومدی و رفتی دیگه اومدی پیشم دستمو گرفتی گفتی : مامان دیگه خیلی خسته شدی برو استراحت کن. ول کن دیگه کار نکن باید استراحت کنی
و به شدت روی حرفت پافشاری کردی . دیدی من قبول نمیکنم و دارم کارا را انجام میدم. با دستای کوچولوت یکی از صندلی های میز نهار خوری رو کشون کشون اوردی نزدیکم خودت رفتی بالا روی صندلی ایستادی. دستات رو گذاشتی پشت کمرم و گفتی. بیا مامان بیا حالا روی دستای من کمرتو بزار و بخاب من مواظبتم نیفتی
من مطمینم که تو مواظبم میبودی که نمی افتادم.
من عاشق راه حل های بدیعتم عاشق راه حل هاتم وقتی دنبال مقصر نمیگردی در عوض راه حل های خلاقانه پیدا میکنی
مراقبمی . برام شعر میگی. یه روز که ناراحت بودم با تعجب گفتی : حتی شعر گفتن منم دیگه خوشحالش نمیکنه.
تو یک عاشقی دخترم


میدونی خیلی وقتا تو موقعیت های مختلف زندگی به بودن یا نبودنت فکر میکنم اگر نبودی زندگی چ شکلی بود. قبلن خیلی غر میزدم که چرا اصلن بچه ادم از کارو زندگی ی افته عقب میمونه پیشرفت نمیکنه مثلا شاید موفق تر بودم تو درس تو کار یا هر چیزی. و الان شاید کمتر از یک ماه میشه که به این نتیجه رسیدم : بودنت بهتره

حالا چرا الان: شاید واسه اینکه الان بیشتر رو من اثر میزاری و ارتباط آگاهانه تری باهم داریم. من عاشق خنده هاتم وقتی دندونات پیدا میشه که دوتاش افتاده. وقتی میبینم تلاش میکنی برا خوشحال کردنم وقتی به خونه شادی می بخشی. و اولین باری که حس کردم آخ کوچول چقدر خوبه که هستی؛ شاید دو سه هفته پیش بود که با یه آهنگ تو سالن میرقصیدی از این سو به آن سو شکلک درمیاوردی همزمان و من عشق میکردم از دیدن خوشحالیت

 

تکمیل خواهد شد...............

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۰۱
مریم بانو

بدون هیچ انگیزه و تصمیمی میشینم جلوی لب تاب شاید کاری کنم
به دکتر فکر میکنم. شرایطمو میسنجم
لب تاب روشن میشه
به الان فکر میکنم شرایطو نمیسنجم
لب تاب زنده میشه
زل میزنم به صفحه دسکتاپ فایلا و پوشه ها رو از زیر نظر میگذرونم
دوست ندارم هیچکدومو باز کنم
دوست دارم بشینم شعر بخونم
سکوت همه جا رو فرا گرفته
خودم هم با خودم حرفی ندارم. فقط گاهی نگاهم می افته به تصویرم ک تو لب تاب منعکس شده
بروزر باز میکنم. میام وبلاگو باز کنم چند سطری چرت و پرت بنویسم . که مودم خاموش میشه و کامنت طولانیم برای یکی از وبلاگ نویس ها میپره.
چشم اندازه 20 ساله ک من میگم ده ساله
چشم اندازی ندارم. جز اینکه ده سال دیگه 42 سالمه و چقدر پیر شدم و هیچی از دنیا نگرفتم.....یه نفس عمیق میاد و میره
هنوز زل زدم ب صفحه لب تاب. نمیتونم هیچ فایل درسی ای رو باز کنم. پامیشم میرم ک بخابم.
شاید فردا روز بهتری باشد برایم...

گفتی ها گفتم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۲:۳۷
مریم بانو

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۵۰
مریم بانو

ادمها گاهی با خودشان حرف میزنند و این چ بدی دارد 

مثلا من خیلی وقت ها با خودم گفتگوی درونی دارم

مثلا بعضی شب ها یا بعضی روزها از خودم میپرسم : خب بگو چرا غمینی؟

و مثل گذشته به خودم دختر جان یا مریم جان یا عزیز دلم نمیگویم

شاید درونم حوصله اش را ندارد.

بعد میشنینم دلایل ردیف میکنم : 

شاید به خاطر حرف یک هفته پیش علی .

-خب اون ناراحتیش مال هفته پیشه همون موقع 

خب شاید بخاطر فکر به داستان زنی که امروز مثل یک دوست نزدیک با من حرف میزد از ماجرای ازدواج و جدایی و بچه هاش و نامزدی مجددش

- خب اون ناراحتی داره اخه ؟!  الان خوش و خرمه ک

خب شاید واسه بچه هاش ناراحتم

-خب تو چرا باید واسه بچه های کسی ک نمیشناسیش ناراحت باشی. بعدم خدای اونام بزرگه . تو چکاره ای

خب شاید نزدیک پریودمه

- نه اتفاقا نزدیک نیست

خب شاید واسه نخوندم مقاله جدید استادمه و عقب موندن از برنامه

- خب ناراحتی نداره بشین بهش بچسب تمومش کن دیگه

خب میدونی موقع اپلاسیون این خانومه دستم ساییده میشد ب پد. پوستش ی کم کنده شده

- خب پماد بزن زود خوب میشه

 

خب میدونی همشون باهم جمع شدن یعنی همه اینایی ک گفتم همه با هم

 - 😐😐 خب باشه ی کم احساساتتو بریز بیرون هرکاری دوس داری بکن خوب میشی بعدش

 

و پرسش و پاسخی شکل میگیرد. بدین سان فوق الذکر

 

به نتیجه ای میرسد یا نه ؟ گاه آری گاه نه

خب یه چیزی ام موند ک خب طولانی شد ولش کن

فقط مورد اخر خوب جواب میده. به صورت عملی نه کلامی. 

دقایقی خلوت کردن با خود هم کمک میکنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۳:۵۲
مریم بانو

انقدر با من بحث نکن کلنجار نرو ؛ من میدونم باید چکار کنم ؛ فقط نمیتونم انجامش بدم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۲:۳۵
مریم بانو

3   4 روز پیش حرف فروش خونه رو خرید مغازه رو زدی ک ضرر کردی
خیلی عصبانی شدم پاچه ات گرفتم
بلند شدم رفتم تو اشپزخونه
چند دقیقه ای گذشت ک اومدی پیشم
دستامو گرفتی گفتی: ببین گوش بده من منظورم اینی ک میگی نبود اصلا منظورم ی چیز دیگه بود و تو بد برداشت کردی

و سعی کردی ک آرومم کنی

بازم معذرت خواهی نکردم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۵:۵۳
مریم بانو

شیرهای خونه ما اکثر اوقات خرابه . جنس مغزی ها خوب نیست یا چکه میکنه یا گرفته هی باید تعمیرش کرد

شیر ظرفشویی توی اشپزخانه را تازه تعمیر کردیم دو روزه.

اینجوره ک وقتی باز میکنیم اب ازش میاد چند ثانیه بعد دیگه یهو قطع میشه

........... و ادامه داستان

امروز.. درواقع دیروز صبح زود وقتی خواستی نماز صبح بخونی شیر رو باز کردی برای شستن دستت  اب اومد دستت در همون چند ثانیه شستی  اب قطع شد. بلند و با خنده گفتی : شیرمون هوشمند شده حتی بهتر از لمسی ها یا سنسوری ها دستتو میگیری میشوری خودش بسته میشه اب دیگه نمیاد. ببین چ پیشرفته است شیرمون هوشمنده هوشمند

 

من توی اتاق خوابیده بودم رو تخت انقدر از حرفت خندیدم بلند بلند و نمیتونستم خودمو کنترل کنم ده دقیقه داشتم میخندیدم تا بلاخره دخترک از خواب بیدار شد. همینجوری با خنده رفتم پیشش. اونم خندید بوسم کرد. با خنده گفتم وای ببخشید از صدای خندم بیدار شدی. گفت نه نه اشکال نداره بخند و بغلم کرد

 

و چقدر کیف کردم

میبینی نگاه به یه پدیده میتونه هم باعث عصبانیت بشه و دعوا هم باعث خنده و شادی

...............

پرده ی دوم: 

تصور کن

تو میتونسی با دیدن شیر خراب با عصبانیت بگی واااااای بازم این شییییر وامونده خراب شد چقدر خرجش کنم خسته شدم

و منم از تو اتاق داد میزدم: خب خوب درستش کن هی خراب نشه جنس خوب بخر تقصیر خودته

و بعد دخترک با صدای فریاد ما با گریه از خواب بیدار میشد. 

.................................

میبینی همسرم که چقدر راحت میتونی همه چیزو درست کنی. عصبانی نباشی همش از زمین و زمان شاکی نباشی از همه متوقع نباشی همونطور ک من از تو نیستم

میدونی به غیر از دیروز صبح

اخرین باری ک منو از ته دل خندوندی کی بوده؟؟؟؟ 

بهش فکر کن . اخرین باری که سبب صدای خندم شدی کی بوده؟؟؟

میدونی منو چقدر خوشحال کردی

و میدونی من تو این دورز چقدر حس عذاب وجدان داشتم چون دوبار داد زده بودم قبلش ولی ازت عذرخواهی نکرده بودم

میدونی چقدر این دو روز دوست داشتم بیام بغلت کنم بوست کنم (از ترس اینکه ب سکس ختم نشه نزدیکت نشدم. چون سکس نمیخام)

میدونی من این دو روزه چقدر حس خوب داشتم

میبینی ساده است. 

ساده درست میشه

ساده اما عمیق

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۰۶
مریم بانو

امروزه تو فیزیک خیلی از دانشمندا دارن روی نظریات گرانش اصلاح شده کار میکنن

و خیلی از ایده ها و تیوری ها هم برپایه ی نسبیت عام انیشتین بیان شده. که اگر نقصی داشته باشه پس میشه گفت اون تیوری ای ک روی یک سنگ بنای ناقص بیان شده یا رده یا خیلی کج. 

پس شاید صد سال پیش اصلن انیشتین اشتباه کرده باشه و همین اشتباه باعث شده علم صد سال تو گمراهی ادامه مسیر بده. شاید اگر اون اصلن نبود یا جلوی بقیه رو سد نمیکرد علم از همینی ک الان هست خیلی جلوتر بود.

 

انیشتین هیچ وقت برای من یه اسطوره یا یک قهرمان نبوده . یه ادمی بوده با هوشی بالا که به درستی مسیر براش روشن شده. و البته مورد تحسینم بوده و الان

حس میکنم ازش متنفرم. و کلی وقته دارم فکر میکنم چ لایقشه بگم بهش

عوضی پست آشغال .....

تا اینکه فهمیدم بی معرفت بهترین صفتیه که لایقشه یه بی معرفت ک بویی از انسانیت نبرده.

عصبی ام و نشستم گریه کردم و بهش کلی فحش دادم. کاملا متنفرم ازش و امیدوارم نظریات جدید نظریه گرانشش زیر سوال ببرن

#genius

....................

ازش متنفرم متنفر

.....................

حالا یکی نیست بگه اون صدسال پیش یه گوهی خورده یه غلطی کرده حالا تو چت شده 

و من بگم ب تو چ. نمیدونم . شاید چون انتظارشو نمیداشتم...

وقتی ادم انتظار چیزیو نداره و بعد میبینه رخ داده اگر چیز خوبی باشه خپبیش از حد خوشحال میشه و اگر چیز بدی باشه بیش از حد ناراحت

این درمورد ادمها هم صدق میکنه مثلا ادمی ک من توقع ندارم دروغ بگه اگر این کارو بکنه بیش از حد زشته

......................

5 شنبه: 

همچنان فحش میدم بهش

هنوز من خودمم نمیدونم چرا این فیلم انقدر میتونه منو بهم بریزه

چرا شبها خوابم رو بهم میریزع و هم بیداریمو

نمیدونم چرا

ساعت 3 شب شده و خوابیدم تو اتاق تاریک خوابم نمیره و همه افراد میان تو ذهنم میلواانیشتین بعد بقیه دانشمندا یا کسایی ک شاید ی روزی دانشمند میشدن مثل نخبه های هواپیما بعد به کسایی فکر میکنم به هردلیل اجازه رشد و پرورش ب افکارشون داده نشد یا ب سبب زن بودن یا امکانات یا عدم توجه یا یکی از 4 اصل : شانس. به کسایی فکر میکنم که ایده هاشون و فکروشن دزدیده شد مثل تسلا  کسایی ک خیل اثر گذار اما نامرئی بودن دراز کشیدم دارم به دانشمندایی فکر میکنم که هیچ وقت شناخته نشدن و واسه اینکه نمیشناسمشون دارم گریه میکنم

.........................

جمعه 

راستش باید بگم ک وقتی دختر السا از سل مرد من خوشحال شدم واسه اینکه السا ناراحت شد

و وقتی اون مرد من بازم گفتم اخ جان نه واسه مردنش واسه اینکه انیشتین تنها شد.

حالا این اخر عمری شده مثل نیگان توی واکینگ دد وقتی تو  زندان بود . و مگی بهش گفت اومدم ک بکشمت ولی دیدم تو حتی لایق این نیستی ک بمیری

حالا دیگه فحش نمیدم بهش.

فقط دلم براش میسوزه. دلم میسوزه برای یه پیرمرد تنها که دیگه نمیتونه اشتباهاتش رو درست کنه و پشیمونه و هنوز پر از غرور. اما از پا افتاده. دلم براش سوخت فقط

 

"میراثت خیلی برات مهمه و اینکه جهان چطور تورو بخاطر میسپاره اما جهان در خانواده خودت شروع میشه و پایان میپذیره"

اینو خیلی دیر فهمید. برای فهمیدن بعضی چیزا زمان مهمه و اگر دیر بشه دیگه نمیشه جبرانش کرد. خیلی خیلی دیر

 

من چی؟؟؟.... برا منم دیر میشه برای فهمیدن چیزهای مهم در زندگیم در خانواده......

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۰:۵۵
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید