روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۵ مطلب با موضوع «کار» ثبت شده است

رفتم سر کلاس. میگه خانم خسته اید؟

میگم آره خسته ام زندگی کسل کننده و بورینگه

میگه: هروقت زندگیتون بورینگ شد یه کار کریزی انجام بدید

میگم: جالبه

میگه : آره من خودمم هروقت زندگیم بورینگ میشه یه کار که در نظر خیلی هیجان انگیز و دیوانه بازی هست انجام میدم

میگم: روش فکر میکنم

میگه: اگر انجام بدی یادت میاد که زندگی هنوزم قشنگ و پر از ماجرا و هیجانه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۰۱ ، ۲۰:۰۷
مریم بانو

یکی از بچه های مدرسه درخواست کلاس خصوصی کرده بود، رفتم گفت برا درس مت فیزیکس بایولوژی و کمستری (شیمی) منو‌ خواسته
منم کم نیاوردم گفتم اوکی همه رو میتونم
حالا خدایی مت رو میتونم ، کمستری هم هی بلاخره ی کاریش میکنم اما خدایی بایولوژی هیچی نمیدونم
رفتم خونشون کتاب کمستری اورده میگه از این شروع کنیم
منم گفتم باشه 
هیچی دیگه شروع کردم از رو‌ کتاب خوندن هم خودم یادم بیاد هم یاد بدم همزمان بهش 
پیوند یونی پیوند کوالانسی ، ساختار اتم ، اوربیتال ها ، ترکیب اوربیتال ها ، نوار سیگما، نوار پای
خلاصه ک دو ساعت کشید ده صفحه درس خوندیم باهم، 
..................................................................................................................................


رفتم مدرسه بچه ها دست میزن برا برد آرژانتین و‌ از مسی تعریف میکردن، گفتن کراشمون هست
گفتم بچه ها قدیما کراش من دیوید بکهام بود ، عاشقش بودم بدجور‌ عکساشم جمع میکردم، الانم راستش بخواید حرف از مسی نزنید چون خودم عاشقشم، فقط نکبت اقا زن و بچه داره
یکی نیست بهش بگه طلاق بده زنشو بیاد منو بگیره
کلاس منفجر میشه از خنده، میگن خانم شوهرت چی
میگم شوهرم اگر بفهمه مسی میخاد منو بگیره خودش طلاق میدع
هرکس شروع میکنه کراشش میگه یکی میگه نیمار یکی میگه رونالدو و بقیه اسمایی ک یادم نمونده
اما
جدی چرا من انقدر عاشق‌ مسی شدم یهو 😐😐😐😐 ؟؟؟؟؟؟
- واسه اینکه خیلی قدرتمنده‌ تو‌ حیطه خودش 👍👍👍
..................................


(اطلاعات: یه دختری هست پایه دهم بسیار ساکت و‌ منزوی نه ب درس گوش‌ میده نه توجه نه نت برداری ، مثل دیوار نشسته فقط تو‌ کلاس، اسمش فاطمه است.)
در ادامه‌ی بحث قبل درمورد کراش فوتبالیست ها بحث کشید ب بازیگرا
گفتم ما ک شانس نداریم کراش بازیگرمونم ایران نیست، ولی من ی روز بلاخره میرم میبینمش
یکی از بچه ها میگه کیه؟
میگم: نورمن ریداس توی واکینگ دد
کسی نمیشناسدش
میگم نورمن خدای منه 
میگن: استغفراله خانم
میگم اگر واکینگ دد ببینید همه تون پاس میکنم
میخندن میگن باشه همین امشب میریم دانلود میکنیم میبینیم، یهو فاطمه، همون دختر همیشه ساکت دست بلند میگه با آرومی توام با تعجب میگه:  خانم واکینگ دد؟؟
میگم آره
میگه: جفری دین مورگان
میگم : آی اَم نیگان، یو آر نیگان ، آل اف آس آر نیگان، نیگان ویت لوسیل (تکه کلام نیگان رو‌ گفتم تو واکینگ دد)
یهو‌ چنان ذوقی میکنه ک بیا و‌ ببین، به یکی از بچه هایی ک‌ نزدیکش نشسته و‌ گاهی با هم حرف میزنن رو‌ میکنه و‌ ی چیزایی میگه
مثل اینکه میگه خانم هم نیگان دیده
این‌ جلسه بعد از اینکه فاطمه فهمید من فن واکینگ دد هستم کل جلسه رو با دقت ب درس گوش میداد و کل ساعت ی لبخندی گوشه لبش جا خشک‌ کرده بود، و‌ در اقدامی بی سابقه نت برداری کرد،

و‌ این قدرت واکینگ دده، قدرت نیگانه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۰۱ ، ۰۷:۵۵
مریم بانو

مدرک ارشدم تقریبا دیگه آماده است

گواهی های کاریم رو دارم آماده می کنم

در کل مدارک داره آماده میشه

و حالا ک من دارم می افتم تو پروسه مهاجرتم

حالا از همه جا زنگ میزنن که عهههههه ما نمیدونستیم تو شهر... دکترای اخترفیزیک داریم

من: بله دیگه من هستم

میگن فکرشم نمیکردن تو این شهر کسی با این مدرک تحصیلی باشه اونم از دانشگاه های دولتی روزانه و خوب کشور

چرا حالا آخه

آخه لعنتیا چرا حالا

چرا اون موقع که من سگ دو میزدم که شناخته بشم به تخمتونم نبود

و حالا که دارم میرم از این ور اون پیشنهاد میدید بهم

یارو از صداسیما اومده میگه بیا برنامه در مورد نجوم میسازیم بشو مجری اش

از کانون پرورش فکری زنگ زدند بیا کلن نجوم ما رو دست بگیر

از انجمن نجوم زنگ زدند میگن کار نجوم برات پیدا کنیم میای تهران؟

آخه لعنتیا چرا الان که من اماده ی رفتنم

چرا الان که تصمیمم گرفتم

چرا الان باید آدمو بزارید تو دو راهی

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۹ آبان ۰۱ ، ۲۳:۴۳
مریم بانو

زدم تو کار گل یهو فکرش افتاد ب سرم بی فکر نبود البته یه نقشه هایی کشیده بودم که به علی میگم بریم روز بازار بفروشیم

درواقع فکر میکردم بتونم علی  راضی کنم برای این کار فکر میکردم چقدر سود کنیم

گروه زدم اطلاع رسانی کردم به فامیلا دوستا گفتم همه رو عضو گروه کردم

نشد اون طور ک فکر میکردم

حالا احساس شکست میکنم و جریت پذیرشش ندارم جریت قبول کردنش ندارم. جریت اینو ندارم که بقیه بفهمن شکست خوردم

دوست دارم بقیه فکر کنن همه چیز خوبه

اما نمیشه

و من نگران اینم که یه جوری ضایع بشم. خیلی بده خلاصه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۹ ، ۰۳:۰۲
مریم بانو

به جای اینکه بگم جالبه میگم اسف باره
من هیچ وقت نتونستم ایده هایی ک تو ذهنم هست رو عملی کنم
سال 90 بود تقریبا ی روز رفتیم خونه عموم. زن عموم با خرما یه شیرینی خاصی درست کرده بود. ک من خیلی خوشم اومد
ی مدتی تو مارکت ها میگشتم ببینم مشابه اش هست یا نه، و نبود. ب علی گفتم میتونیم ی کارگاه یا ی زیرزمین اجاره کنیم این نوع شیرینی رو تولید کنیم با انواع مختلفش میتونه با طعم های مختلف هل زنجبیل دارچین و... باشه و روش هم انواع مغزیات.
طرحش رو تو ذهنم چیدم اینکه ب چند نفر احتیاج داریم چ وسایلی احتیاج داریم.
دیگه در همین حد بلد بودم و تنها
علی هم خوشش اومد
اما این طرح هیچ وقت عملی نشد. تا دو سال پیش دقیقا همون شیرینی ها وارد بازار و مارکت ها شد. شیرینی ای وارد مارکت شد ک ایده اش مال من بود. وقتی دیدم کلی افسوس خوردم.  فقط عمل نکردم و کسی پایه نبود باهام برا عملی کردنش

همون سال 90 کلی اوج عروسی اقوام و اینا بود منم دو دوره کلاس تزئینات رفته بودم. ی ایده ای ب ذهنم اومد و یه کارت زدم اسمش رو گذاشتم تزئینات جهزیه و... ....  رفتم آرایشگاه ها و آتلیه ها کارتم رو پخش کردم ولی خیلی کم . یعنی کلا تو ی خیابون اینکارو انجام دادم. بعدش سرد شدم هیچ کس همراهیم نکرد

سال 92 نمایندگی رباتیک رو توی شهرم گرفتم ولی باید برای پیدا کردن دانش آموز تبلیغ میکردم. و کسی پایه نبود و تنهایی سخت بود. ی مدتی دنبال کردم و سرد شدم . والان هرجا رو نگاه کنی رباتیک دارن اموزش میدن و من اون اولش شروع کردم اما ادامه ندادم

گذشت و درمورد این چیزا ی بار با دایی ام حرف زدم. سال فکر کنم 93 بود  بهم گفت مریم ایده های خوبی داشتی بیا باهم ی کاری شروع کنیم. گفتم اتفاقا ی چیزی هست تو ذهنم.
و اون این بود:
همه جا پر از رستورانه اما جایی نبود ک سرویس صبحانه ارائه بدن. میتونیم ی سرویس بیرون بر درست کنیم برا صبحانه. صبحانه های خاص و متنوع کشورها رو داشته باشیم ببریم برا ادارات مراکز و... و کارمون ک گرفت رستوران صبحانه بزنیم.
حتی ب درست کردن برشورهای تبلیغاتی اش هم فکر کردم
دایی ام قبول نکرد گفت خیلی سخته
و الان حدود 6  7 ماهه ک رستوران چاشتینو تو این شهر باز شده و فقط صبحانه میده. و قبلش ب مدت یکسال فعالیتش فقط بیرون بر بود. یعنی دقیقااااااااااا همون ایده ی من.

ی ایده دیگم اون موقع داشتم
ساخت ی کلبه وحشت تو این شهر حتی مکانش را هم درنظر گرفته بودم
. دایی ام رفت دنبال تحقیقات مالیش گفت حداقل 40 میلیون سرمایه میخاد
و اونم دنبال نشد. البته این یکی رو هنوز کسی نساخته😆😅

ی چیزهای دیگه ای هم تو ذهنم بود
پرورش بلدرچین و پخش تخم بلدرچین
کاشت زعفران (کلی درموردش تحقیق کردماا)
پرورش و کاشت قارچ

خلاصه هیچ کدوم از ایده هام عملی نشد
از چیزهای ساده ک تبلیغ تدریس خصوصی و ایناست بگذریم تاااا ساخت کلبه وحشت

اما این بار میخام ی کاری کنم
با چندتا مرکز صحبت کردم بهم کلاس اجاره بدن و قبول کردن
میخام کاری ک دوسش دارم رو انجام بدم
میخام نجوم درس بدم
و دو ساعت هم با کمک دخترک داشتیم اگهی های تبلیغاتی رو تو خیابون پخش میکردیم و می چسباندیم
دیگه کوتاه نمیام
فقط باید بیشتر تبلیغ کنم.
و نکته بسیار مهم اینکه "برای موفقیت تو کار ،  ی کار متفاوت بکن"
اگر رستوران میزنی میتونی ی سس خاص عرضه کنی
اگر کافه میزنی میتونی ی سرویس خاص ارائه بدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۸ ، ۰۲:۰۷
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید