روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۱۸ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

اوایل ک میاوردمش دانشگاه میگفتم میخام برم پیش استادم دکتر فلانی
با تهجب میگفت یعنی استدت آمپول داره دکتره؟؟
و براش توضیح میدادم ک نه اون دکتر امپول نیست
چندباری هم ک همراه من ب جاهای علمی اومده دیده که منو صدا زدن خانم دکتر

دیشب یهو وسط ی سریال ک داشتیم میدیدم ذوق زده شد و انگار چیز جدیدی کشف کرده مثل ارشمیدس
 یهو گفت آها مامان من دکتر ستاره هاست دکتر ماه دکتر شهاب سنگ

زدم زیر خنده بهش میگم چی میگی
میگه مامان دکتر تلوزیونم هستی یا مثلا دکتر مبل و پرده (به دروربرش تو خونه نگاه میکرد)
گفتم نه اونا نه
گفت آها فقط دکتر ماه و کره زمین و ستاره هایی
:))))))
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۸ ، ۱۷:۰۰
مریم بانو

برنامه ماه گرفت
گوشیم را دادم دستش بهش گفتم ازم عکس بگیر حرف نزن و جلو هم نیا وقتی دارم سخنرانی میکنم، گفت کاش منم میتونستم سخنرانی کنم کنم گفتم بزرگ بشی میکنی
این عکس گرفتن و حرف نزدن و.... چندبار تکرار کردم ک حتما عمل کنه
رفتم برا سخنرانی ... تمام شد. برگشتیم خونه
خودش و باباش تعریف کردند ک دوتا دختر نشسته بودند پشت دخترک و داشتند حرف میزدند، دخترک برمیگرده بهشون میگه ببینید این مامان منه داره سخنرانی میکنه، وقتی داره سخنرانی میکنه حرف نزنید ، تازه ببینید اینم عکساشه ک ازش گرفتم 😆😆

میگم دخترک دعا کن مشتری اپلاسیون برام زیاد بیاد تا پولدار بشیم
و براش توضیح میدم اپلاسیون پول میگیرم
و باهم تازه رفته بودیم موم زیتون خریدیم
میگه باشه خدااااا مشتری اپلاسیون برا مامانم زیاد بیاد، فقط بعضی وقتا ک تهرانه مشتری نیاد، ولی از تهران ک برگشت مشتری ها بیان
ی مشتری اومده دخترک ذوق کرده در گوشم میگه مامان بگو زیتونه پول باید زیاد بده😂😂
(فکر نمیکردم انقدر دقت کنه ک حتی نوع موم رو بفهمه)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۸ ، ۲۲:۴۱
مریم بانو

ساعت 8 امروز 26 تیرماه
یکساعته ک دنبال اتوبوس هستم برگردم. گرممه
شلوغه اتوبوس ها گرون میگیرن رفتم دفتر مدیریت شکایت کردم زنگ زدم 137 شکایت کردم زنگ زدم سازمان بازرسی شکایت کردم
ساعت 7:15 زنگ زدم ب علی بهش گفتم مامانم مهمون داره برو دنبال دخترک و ببرش پارک
گفت باشه.
ساعت 8 زنگ میزنم ب مامانم ک بهش خبر بدم هنوز ماشین پیدا نکردم. میفهمم دخترک هنوز خونه است
زنگ میزنم ب علی میگم قرار بود بری دنبال دخترک ساعت ک 8 شده کلاسش ساعت 7:45 بود
بد حرف میزنه باهام مثل همیشه اومدم دیگه چکار داری ترافیک بود رفتم ویزیت و.....
تو تلفن هاش باهام بد حرف میزنه انگار میخا  زودتر قط کنه دعوا داره
تا مجبور نباشم بهش زنگ نمیزنم
خوبی : هر روز صبح صبحانه اماده میکنه خودش میخوره و من خابم و برا منم میزاره. اینجوری وقتی از خواب بیدار میشم صبحانه دارم برای خوردن
بغل نمیکنه بوس نمیکنه تا وقتی بخاد بکنه
بغل نمیخوام بوس نمیخوام. ولی اونم نمیکنه
شهوتش ک میزنه بالا مهربون میشه بهم میگه عشقم دوست دارم، من گاهی باهات بد حرف میزنم اما تو دلم دوست دارم،

 تلاش میکنه من لذت ببرم ولی خیلی هم براش مهم نیست، چون وقتی میبینه لذت نمیبرم بازم کار خودشو میکنه، وقتی میبینه نمیخام با حرفاش ک عزیزم و تو منو هوسی میکنی و..... میخاد خیلی زیرپوستی ب خواسته خودش برسه
نمیخام بهش بدم با تمام وجودم نمیخام بهش بدم، حالم بد میشه وقتی میکنه دوست دارم فرار کنم
خوبی: من ادم تمیز و مرتبی نیستم و دستپخت خوبی هم ندارم
بابت تمیز نبودن خونه و اماده نبودن غذا دعوا نمیکنه
گاهی شاید سرکوفت بزنه واسه خونه ، وقت هایی ک ی چیزی گم میکنه
خودش گاهی ک میبینه من کار دارم غذا درست میکنه
و اگر من کار داشته باشم غذای حاضری میخوریم

اون این طور بزرگ شده که زنش را بااااید دوست داشته باشه
صرف نظر از اینکه زنش کی باشه
همیشه بهم میگه تو زنمی دوست دارم
نمیگه تو مریمی دوست دارم
اون منو دوست نداره، زنش رو دوست داره....

..............

27 تیر

 

از دید تو همیشه من مقصرم
هیچ وقت پشتیبان نبودی تو حوادثی ک ناراحتم کرده
خانمه زنگ زده نوبت گرفته برا اپلاسیون اما نیامده
میگی خب بلاخره شاید کاری براش پیش اومده نتونسته بیاد؛ خود تو تا حالا برات پیش نیومده
یعنی حتی در مقابل ادمی ک نمیشناسیمش اصلا؛ بازم اون مقصر نیست بازم طرف من نیستی
حتی کسیو ک نمیشناسی، حتی تمام راننده های خیابون  با رانندگی بد همیشه من مورد شماتت بودم ک درست از خیابون رد نمیشم؛ ی بار نشد طرف من باشی بگی اون راننده مقصره ک بد رانندگی کرده
خیلی جاها در مواجه با خیلی کسا دیدم ک تو طرف من نیستی
شاید طرف اونا هم نبودی
اما مهم اینکه طرف من نبودی؛ دفاع از من نکردی
همیشه خودت رو مقابلم گذاشتی همیشه منو رفتارهای منو و کارامو مقصر دونستی، همیشه گفتی تو اگر این کارو نمیکردی یا اونجور نبودی اینطورم نمیشه

ی کمم طرف من باشی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۸ ، ۲۲:۲۸
مریم بانو
دیگه چیزی لازم نیست
دیگه بوت از خودم ساطع میشه،
دیگه خودم بوت رو میدم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۸ ، ۰۰:۰۳
مریم بانو

میگه : مامان دلم برات تنگ میشه
میگم منم دلم برات تنگ میشه عزیزم
میخنده و با شیطنت میگه پس نرووووو
راحت ترین و بهترین راه حل

نان برداشتم و داشتم پنیر میذاشتم ک دید با همون ناراحتی توی صداش از رفتنم و همون چند قطره اشکی ک هنوز خشک نشده بود گفت: مامان شما برو اونجا ساندویچ بخرید بخورید تا گرسنه نمونیداااا (دقیقا افعال را جمع ب کار میبرد 😃😃)

چند روزیه روی بازوش ی دونه کوچولو زده؛ با خوشحالی فراوان ب همه میگه جووووش زدممممم دارم بزرگگگگ میشمممم. چند روزی هست بهش میگم بیا جوشت را بکنم. اخر قبول کرد و خودش فشارش داد خلاصه دونه ی کوچولو ی کم کوچیکتر شد ی کم کنده شد
حالا نشسته روی مبل داره غصه میخوره میگه جوشم رو کندییییییی دیگه حالا بزرگگگ نمیشممممم 😢😢
جوش نازمو ک خیلی دوسش داشتم کند حالا دلم براش تنگ میشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۸ ، ۲۲:۰۶
مریم بانو

معمولا دوست دارم شبها موقع خواب بچسبم ب یکی یکیو بغل کنم و بخابم یکی ک حداقلش حالم ازش بهم نخوره. دیشب خسته بدون شام بدون بغل خوابیدم
خواب دیدم یه خونه ای دارم و با دخترک هستیم که مامانم میاد انگار مهمونی. ولی بد موقعی میاد. قرار بود بیا خونمون. مامانم دخترک را میبره حمام و وقتی حمام بودن میرسی. نگرانم ک نکنه . همش نگران همش نگران همش نگران فقط فرصت میکنم ببوسم و میگم برو. مامانم از حمام میاد بیرون بهم میگه حس میکردم میاد و باهم هنوز ولی خوشحالم ک حسم درست نبوده
در میزنن. مامانم نگران میشه من نگران تر. میریم دم در یه اقایی هست میخاد مینی بوسش را پارک کنه جلو خونه ما اجازه میگیره. نگاهم می افته ک جلوی مینی بوس تو خیابون ایستاده. وای الانه ک . میفهمه زرنگی میکنه و میری اون طرف تر
مامانم پاشو از خونه میزاره بیرون میره تو خیابون انگار داره دنبال ی کسی میگرده. قلبم ب شدت میتپه
از خواب میپرم. با ترس با نگرانی با ی خواب خیلی بد
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۸ ، ۱۲:۰۵
مریم بانو
میدونی بعضی وقتا حالم ازت بهم میخوره
از اینکه بشینم جلوت حرف بزنیم از اینکه نگات کنم. رومو برمیگردونم نبینمت
بغضم ترکید جلوی مامور پارک. وقتی گفت روی چمن ها نشینید، وایسادم جلوش با بغض و گریه ای که نمیشد جلوشو بگیرم بهش
گفتم یکساعته دنبال جا پارکیم حالا نمیخام رو سنگ بشینم چون باسنم درد میگیره میتونی بیا با برانکارد ببرم
نگام کرد بامکث و اروم گفت باشه بشین. رفت
اگر اخلاقت زبونت بهتر از این میبود؛چقدر همه چیز فرق میکرد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۸ ، ۰۰:۳۵
مریم بانو

جالبه

دخترک را اوردم کلاس زبان. منتظر نشستم یه خانوم مسنی هست کمی اون طرف تر نشسته داره با منشی حرف میزنه

میگه از دخترش خبر نداره.

دخترش ی بچه داشته ک از شوهرش جدا میشه. ب خاطر یکی دیگه. و قید همه چی رو میزنه بچه را میزاره پیش مادرش و خودش میره با اون و ازدواج میکنه و کلا با خانواده اش قط ارتباط میکنه. وقتی که بچه اش 3 سالش بوده. همه چیزو ول میکنه میره

الان مادرش میگفت به دامادم میگم زن بگیر دامادم قبول نمیکنه

میگفت دامادم میاد پیشمون میاد بچه اش را میبینه و باهامون هست و خوبه 

چقدر از دامادش تعریف کرد ک چقدر خوبه چقدر زنشو دوست داشته 

دامادش پسر خواهرش بود

ولی خبری از دخترش نداشت فقط میدونست ک دخترش تو همین شهر زندگی میکنه

میگه دامادم ماشین خرید کرد ب نام دخترم. و دخترم ماشینو برداشت و رفت . هرچی جدید میامد براش میخرید. خیلی دوسش داشت

میگه دامادم جدا نمیشد قبول نمیکرد اخرش وکالت میگیره دختره


میگه دوستاش نشستن زیرپاش بهش گفتن شوهرت پول نداره از خودش ی خونه برات بخره هنوز خونه مامانت اینا زیرزمینشون زندگی میکنید😐


حالا نوه اش را اورده بود کلاس زبان.... 

میگه دخترم همه چیش کامل بود درس خونده ارشد شاگرد اول اشپزی خونه داری محبت  نمیدونم چی شد نمیدونم چی شد دخترم از این رو ب اون رو شد

بغض کرده حرف میزنه. از نامردی های دخترش در حق خانواده اش و در حق دامادش میگه

گفت دخترم از همه چی گذشت از خانواده اش از بچه اش از شوهرش از همه فامیل و دوست و اقوام....................

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۸ ، ۱۲:۰۰
مریم بانو

چند شب پیش:


شب موقع خواب تاریک
میگم س..  از نحوه صدا کردن اسمش حسمو میفهمه
میگه داری گریه میکنی
میگم نه
میگه پس چرا ناراحتی
ادامه میده
اگر دلت گرفته بود اشکال نداره میتونی بلند بلند گریه کنی و من پیشتم و بزار اصلن باباعلی هم بیدار بشه، قربون شکل نازت برم
همینجوری ک داره حرف میزنه اروم دست میکشه رو صورتم؛ و ادامه میده
تو بعضی وقتا دلت برا خودتم تنگ میشه...
اینکه از کجا میفهمه دلم برا خودم تنگ میشه را نمیدونم.

بعد خودش میره تو فکر
میگه: داری پیر میشی؟
میگم نه عزیزم
میگه چرا چشمات داره پیر میشه
بغض میکنه ادامه میده: اگر تو پیر بشی بعد من دیگه مامان ندارم
میگم نگران نباش تا وقتی تو نخای پیر نمیشم

دخترکوچولوی من ؛ طناب ؛ که جلوی افتادنم را میگیری ...
میدونی من دوست دارم کار کنم و با اولین پولی ک سود برام حساب میشه برات مواد بخرم و تندیس دستت را درست کنم. تا هروقت ک دلم خواست بتونم دستای کوچولوت را بگیرم تو دستم
و دوست دارم برات ی پیراهن صورتی دخترونه ی دامن پف پفی پر از تور بخرم
من پولایی ک خودم ب دست بیارم جمع میکنم و قول میدم بهت ک ی روز از اون لباسایی ک دوست داری و دوست دارم برات بخرم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۸ ، ۱۲:۰۴
مریم بانو
واسم بهارنارنج میاری
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۸ ، ۰۱:۲۴
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید