روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۱۳ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

زندگی در مدار دل می چرخد
زندگی بر مدار دل می چرخد

................

ظهر نوشت های یک ذهن آشفته :

تمرکز که ندارم پریشان حال که باشم پناه میبرم به یک صفحه سفید. دلم مینوازد و انگشتانم میرقصند.
زندگی بر مدار دل باشد یعنی چه؟
یعنی به هرسازی که دل بزند میرقصم. یعنی هرچه دل بگوید همه میشود. زندگی بر مدار دل باشد یعنی حال دل که خوب باشد. همه چیز خوب است. حال دل که خوب نباشد. هیچ چیز خوب نیست. در حالت لوکال زندگی متاثر از دل است. یعنی جز به جز کوچولو کوچولو به دل مربوط می شود.

زندگی در مدار دل باشد یعنی چه؟
یعنی مثل یک منظومه دوتایی ستاره مادر دل است و ستاره ی همدم زندگی.
ستاره مادر به ستاره همدم نور میدهد گرما میدهد روشنایی میبخشد و آن است که تعیین میکند فاصله را سرعت چرخش را و شکل مدار را. یعنی یک خدای مطلق است. (زیادی گفتم ولی تعبیر کمترش رو پیدا نکردم چی بگم). مثل یک پادشاه. زندگی هم میچرخد گاهی پشت به دل گاهی رو ب دل گاهی شب است و گاهی روز. زندگی برای خودش جریان دارد. یعنی زندگی جریان دارد ولی در حالت کلی دل سایه روی آن می اندازد. درحالت گلوبال متاثر از ستاره ی مادر.

این دوجمله با هم فرق دارند حالا؟
اره فرق دارند ولی نمیدونم چجور فرقشون رو بگم.
گفتم دیگه . پس هم گلوبال شد هم لوکال. شت باید رید بهش پس.
..............
کمی بعدا نوشت : عجیب اثر دارد حتی چند خطی نوشتن. در مودب و دست به سینه نشستن افکارم 😆

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۸ ، ۱۴:۳۶
مریم بانو

حکم دل است، که مشکل است
حکم دل است، که باختم همیشه است
حکم دل است، که رفتن مشکل است
حکم دل است، که صورتم خیس است
حکم دل است، که دو دستم در هم است

راست میگه ها
حکم دل نبود ، انقدر نمیباختم...
ارزششو داشت ولی؛
دلم برای دلم میسوزه...

نمیدونم چجوری میتونم دست بکشم رو موهاش، دستاشو بگیرم، نازش کنم، دلمو
نمیدونم چجوری

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۸ ، ۰۱:۵۵
مریم بانو

ی شب تو خوابگاه تا4 شب مریم حیدرزاده گوش میدادم زیر پتو با هنزفری
امشب دوست داشتم علیرضا قربانی گوش بدم
دوبیت شعری که از عصر رژه میرن تو سرم
بخونه وباهاش زمزمه کنم...
دوست داشتم یه معجون بود یه معجون عجیب بود
چکارمیکرد؟
خودمم نمیدونم
میخوردی بعد همه چیز ب طرز عجیبی خوب میشد
خوب یعنی چی؟
نمیدونم
من....
خخخ جالبه ؛ چه قشنگ میریزه پایین اشکام...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۸ ، ۰۱:۱۰
مریم بانو

هنوز تو این فازه که من یه شوهری بکنم ب جای باباش ک رقص مثل شوهرش سوسن بلد باشه. میگه شوهر سوسنی بکن(یعنی مثل شوهر سوسن). مامانم بهش میگه اگر من چندتا نوه داشتم مثلا 4  5 تا تو لوس نمیشدی عزیزکرده نمیشدی. بعد میگه خب الان ک من هستم پس مامان یه چندتا شوهر دیگم بکنه تا چندتا بچه داشته باشه و تو چندتا نوه
(یعنی فکر میکرد که با یک شوهر میشه فقط یه بچه داشت. نمیدونم چرا این فکرو میکرد درحالیکه معنی خواهر برادر رو بلده😰)
شب اومدیم پایین یه کمی حرف زدیم موقع خواب . بعد:
میگه: یکی که دوست داشته اسمشو بگو
فکر میکنم
باز میگه اسم یکیو ک دوست داشته بگو دیگه
میگم مثلا پارسا
میگه خب ببین پارسا دوست نداشته برا همین باهات ازدواج نکرد و تو با بابا علی ازدواج کردی که دوست نداره
😐😐😮😮😨😨😨😨😨😲😲😲
اخر نفهمیدیم پارسا دوستمون داشته یا نداشته😅😅
...........................
11 روز گذشت. هیچ مکالمه ی مشابهی نداشتیم یهوی بعد 11 روز . شب موقع خواب :
مامان میخاستی با پارسا ازدواج کنی. اخر خب چرا ازدواج نکردی؟؟؟
و با تعجب ب قیافه بهت زده من نگاه میکنه. بعد این روزها خیلی عجیب بود برام ی مکالمه ساده و بی اهمیت رو یادش مونده بود
هیچی نمیگم بحث رو عوض میکنم کلا یادش بره
.............................
تو خیلی مهربونی گل گلی من
نیدلینگ کردم اومدیم مهمونی عمو دیدیم زن دایی ها هم هستند
نتیجه این شد ک من برم تو اتاق اصلن منو نبینند
موقع شام ک میخاستند بیان طبقه بالا رفتم تو اتاق.
شام تو اتاق خوردم و اونجا بودم. همش میامدی بهم سر میزدی
بعد شام اومدی گریه کنان. میگفتی قلبت شکسته 10 تا چون صورتم اینطور شده. گفتی بی من کیک نمیخوری
اومدی ی بشقاب دستت بود. توش سه تا البالو بود. گفتی کیکت رو خوردی اما الوهاش رو نخوردی برا من اوردی. من میدونستم تو چقدر زیاد البالوها رو دوست داری. گفتی اوردم تو بخوری. گفتم بیا باهم میخوریم خیلی خوشحال شدی. باهم خوردیم
فکر کردی من کیک نخوردم یکمی بعد دوباره با ی بشقاب کیک اومدی نمیدونستی کیک خوردم.
بعدا فهمیدم رفته بودی به کسی ک کیک میزاره گفته بودی بازم بهت کیک بده و اوردی برای من
...........
خیلی دوست داره صورتشو و لپشو بماله ب صورتم
از وقتی نیدلینگ کردم نمیتونه و انگار ک در عذابه
همش میگه میخام خودمو بمالم ب صورتت نمیتونم
امروز صبح از خواب بیدار شد کمی ک گذشت ی راه حل ب ذهنش رسیو گفت مامان البوم عکسا رو بیار
البوم رو اوردم
خودشو میمالید به عکسهام☺
..............
سه روز از اون اخرین باری ک از قضیه ازدواج و پارسا حرف زو گذشت
امروز یهو موقع بازی کردن با فکر میگه: مامان تو خودت میخاستی با پارسا ازدواج کنی یا با علی آقا؟؟

هیچی نمیگم یادش بره

رسما به غلط کردن افتادم چ گیری کردیما  

..................

با دخترک
میگم ب نظرت کی موهامو بافته؟
میگه : .....
اسم افراد خانواده رو اول میاره (مامان جون خاله اقاجون علی اقا خودت) بعد چندتایی اعضای فایل و خودمو میگه و هی تو فکره
هرکدومو میگه میگم نه
اخرش دیگه اسم نمیگه با یه جمله شرح میده
ی جواب متفاوت میده میگه : کسی که دوستت داره موهاتو بافته
درواقع به طرز هنرمندانه ای پاسخ رو گفت
میخندم . میگه خببب حالا ک درست گفتم اسمشو خودت بگو 😅
.................
یه کارت دست گرفته اومده جلو
میگه : مریم ایا شما با علی اقا حاضرید ازدواج کنید؟
میگم بله
میگه : علی آقا آیا شما در خانه دعوا نمیکنید؟
 و ادامه میده : آیا شما همه ی کارهای خانه را انجام میدهید و غذا بپزید و جارو کنید
درواقع یه صحنه از عقد دخترخاله رو دید ک روبروی هم ایستادن از این حرفا میزنن. خودش خلاقیتم ب خرج داد ساخت برا مارو 😆

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۸ ، ۱۹:۱۹
مریم بانو

Gمیگم : بنظرت یخ بزارم برای کبودی چشمم خوب میشه؟
میگی: ویس دادم برا اقای...
میگم: یادته ساق پام کبود بود یخ گذاشتم خوب شد. برا صورتمم خوبه؟
 میگی: همین ک تو پاهاتو میکنی زخم میکنی باعث شده دخترک یاد بگیره ناخن بکنه
میگم: در مورد یخ حرف میزنما
حرف ب پایان میرسد. چون تو اصلا توجهی به حرفام نداشتی
کمی بعد میای
میگی : ....
 از رویاهات گفتی که ب چیا فکر میکنی میتونی کارت رو گسترش بدی و خودت محصول بیاری پخش کنی و سودش رو حساب میکنی
حرفات ک تموم میشه با ی جمله رویاهات نقش برآب میکنم و میگم : تو آدم انجام این کارا نیستی پس حرفشم نزن
خودم ناراحتم از برخوردم باهات و میدونم و میگی ک تو هم ناراحتی از برخورد خودت باهام.
هردو باهم بد برخورد میکنیم و هردو هم ناراحتیم از این قضیه اما درستشم نمیکنیم
هی ناراحتی از همدیگه جمع میشه تو دلامون
من میگم بنویسم شاید اروم بشم شاید از دلم بره

تو قضیه سر رفتن شیر همش چیز گفتی بهم دعوا کردی
سر رفتن شیر مهمتره یا روح من؟
مریض شدم. ی مریضی بد. تب کردم تو خونه کنار شومینه دو ساعت تمام لرزیدم. توانایی تکون خوردن نداشتم. یه بالشت حتی نذاشتی زیر سرم ی پتو روم ننداختی. تمام مدت فقط تی وی میدی
تو مدت مریضیم ظرفها رو میشستی و منو دکتر بردی چند بار.
میخاستم بیای نزدیکم که دستمو بگیری همش حالمو بپرسی نازمو بخری همش دورم باشی مث پروانه
کاری دیگه ای نکردی اوضاع خونه بسیار بهم ریخته بود افتضاح بود. چیزی ب من نمیگفتی ک جم کنم چون نمیتونستم. و خودت هم نمیکردی
نزدیک نمیشدی. حتی ب اندازه یک پتو انداختن روم. میتونستی برام ی دمنوش درست کنی یا دستمال بزاری رو پیشونیم.
بعد دوساعت با حال بد با گریه خودمو رسوندم بالا تا مامانم ب دادم برسه.
من با بی پولی کنار میامدم. اما با بی محبتی نه
گاهی که محبت هایی میکنی حس میکنم دوست دارم. حس میکنم دارم ظلم عالمو بهت میکنم. همش میخام بهترین باشم.
ولی وقتی بداخلاقی میکنی باهام پیش خودم میگم ولش کن
دوست دارم شبا گاهی بیای نزدیکم صورتمو ببوسی دست بندازی دورم.
گاهی تو رو مودشی میای و من پست میزنم . میدونی چرا. چون حس میکنم واسه برطرف کردن نیازجنسیت میای جلو میخای بکنی فقط. اصلا دوست ندارم
من فکر میکنم ما میتونیم یه زوج خوب باشیم میتونیم همو دوست داشته باشیم. فقط اگر اخلاقت خوب بشه. اگر حرف زشت نزنی. اگر از زمین و زمان ایراد نگیری . اگر اتفاقات اتفاقی توی زندگی رو بد تعبیر نکنی و انقدر منفی نباشی
چقدر ما از هم دوریم علی
چی شد به اینجا رسیدم مرد من

رفتیم مهمونی من ب خاطر نیدلینگ صورتم رفتم تو اتاق کسی نبینتم. موقع شام برام دو تا بشقاب شام گنده از همه ی چیزهایی ک برام خوب بود بعلاوه سالاد و سوپ و دلستر اوردی برام بدون اینکه بخام ازت
...................
میدونی بعضی وقتا هم هست که فکر میکنم من دوست دارم اما تو دوستم نداری
وقتهایی که بهم بی توجهی مثلا درمورد ی چیزی ازت سوال میکنم یا درمورد ی چیزی دارم حرف میزنم ولی کلا پرت پرتی از من
وقتهایی ک ب چیزهایی ک برام مهمه بی احترامی میکنی یا ب تمسخر میگیری. مثلا خانواده ام ، هر اتفاقی توی این مملکت بیفته تو یه سرش رو ربط میدی به خانواده ام
وقتهایی که دارم ی چیزیو تعریف میکنم ولی هی میپری وسط حرفم نمیزاری حرفم تموم بشه . و درنهایت این منم ک حرفمو نمیزنم
مثلا برا دخترک دوچرخه خریدی من از راه رسیدم اومدم و شروع کردم برات تعریف کردن که : دوچرخه رو بردم براش سبد و این چیزا خریدم
داشتم میگفتم ک یهو با ناراحتی شروع کردی ب حرف زدن
من هیچی دیگه نگفتم و بعدش فهمیدی ناراحت شدم هرچی گفتی بگو چکار کردی چند هزینه کردی و ...  دیگه نگفتم
قضیه تو مث اینکه میگن بزار من روضه مو بخونم بعد تو گریه کن. من ک هنوز روضه نخوندم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۸ ، ۱۹:۱۵
مریم بانو

دوباره برگشتم به این دیوونه خونه

.................................................

نوشته ی جا مانده از 16 آذر عصر:

مثل این باباهایی میمونی ک بچه زمین خورده سرش شکسته ؛ یکی هم باباهع  میزنه توسرش ک چرا زمین خوردی
بهت میگم پام زخم شده و فکر میکنم عفونت کرده . دعوام میکنی ک چرا مواظب نبودم و.....
و همین میشع ک سعی میکنم حرف کوتاه کنم و تلفن زودتر خاتمه پیدا کنه.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۸ ، ۱۷:۵۷
مریم بانو

میگم ک من نمیترسما فقط ی کم فکر میکنم
.
.
.
چرا میترسم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۸ ، ۰۴:۰۳
مریم بانو

ناگفته های دخترک جمع شده زیاد شده:

 

  امادای بودیم ک دستم برید . اولش هول شد وقتی دید بعد اون یکی دستم رو گرفت تو دستش بهم گفت : مریم ب من نگاه کن ب من نگاه کن، نگران نباش خوب میشی
(و این پروسه چندیدن بار تکرار میشود😍) دقیق دقیق کاریو کرد و حرفیو زد ک وقتی خودش زخمی میشه من بهش میزنم.
بعدم نگران بود ک رانندگی بلد نیست . پس چجور منو برسونه دکتر 😉. و کلی مراقبم بود
.............................
ی خانومی جای بد مسیری منتظر تاکسی بود ک تاکسی نداره من سوارش کردم موقع پیاده شدن اومد پول بده ک قبول نکردم . دخترک گفت : عه مامان مامان از خانومه پول بگیر . پولدار میشه خونه میخره ها
..................................
بهش میگم بابا تنهاست بریم خونه زودتر میگه : بابا تنهاست اما قدرتمنده
بهش میگم خب اخه تنها باشه میره زن میگیره ها.
قبول میکنه و میریم خونه. تا از در میریم تو به باباش میگه : تو ک قدرتمندی میتونی تنها بمونی پس زن هم نگیر
...................................
سوار تاکسی شدیم اومدم پول بدم راننده گفت قابل نداره. دخترک تندی میگه :  پول نده پولدار بشی😆
...................................
مامانم کباب خریده بود ولی کم بود زشت بود دیگه علی رو صدا نزدیم. وسط غذا یهو موبایل خودشو برداشته زنگ زده به باباش میگه: بابا بیا بالا کباب خریدیم بخوری. مامان جون میگه بیا بالا
همه سر سفره غذاها گیر کرد تو گلوهامون 😅😁
.....................................
از بیرون اومدیم ی پیتزا سفارش دادیم اوردیم پایین . میگه : مامان بگیم ب مامان جون و.... هم بیان بخورن. اخه اونا هروقت ی غذا دارن میگن ما بخوریم پس حالا ک ما غذا داریم بگیم اونا بیان باهامون بخورن.
و شخصا همه رو دعوت کرد. 😉😁
.......................................

میگه : به بابا بگو ک مامان و بچه ملکه ان ؛ بابا پادشاهه . پادشاه باید ب حرف ملکه گوش بده
و ادامه میده : بهش بگو ادم وقتی بچه داره ب قولش عمل میکنه دعواش نمیکنه نق نمیزنه سرش بهش اجازه میده و براش چیز میخره 😊😊😀
................................
منو صدا میکنه : ملکه پرنسس عزیز دلمی نفس منی
..................
رفتم حمام . یهو صدام میکنه مرررریم اون لباس هایی ک دوست نداری بده بیرون
میگم باشه
بعد میگه مرررریم خواستی از حمام بیای بیرون صدام کن
میخام بیام بیرون صداش میکنم : بیا حوله مو بده
میاد حوله مو میده میگه بفرررماااااایییید .
میام بیرون با چیز جالبی مواجه میشم
این دختر رفته سراغ کند لباسای من و دقیق لباس زیر کامل (اونی ک خودش دوست داره) زیرپیراهن بلوز و شلوار برام اماده کرده
محکم بغلش میکنم
کمکم میکنه لباسام رو بپوشم
و خیلی تاکید میکنه ک حتما همینا رو بپوشم
حالا میفهمم چرا گفت لباسایی ک نمیخام بدم بیرون چون رفته بود سر کمد لباسام
دقیقا کارهایی رو کرد ک وقتی خودش میره حمام من میکنم
حرفهای خودم رفتار خودم
بچه ها عجب مقلدان ماهری اند
..................
بودن این دختر خوبه
وقتی میدونه من چه غذایی رو دوست دارم
چه رنگیو دوست دارم (حتی اینم میدونه ک من قبلا ی رنگ دیگه دوست داشتم)
چه اهنگهایی دوست دارم
چه فیلم ها و سریال هایی دوست دارم
چه لباسیو دوست دارم

خوشم میاد میدونه خوشم میاد چون ازش این انتظار رو ندارم و فکر نمیکنم انقدر دقیق باشه و یادش بمونه چیزهای مورد علاقه ام.

ولی ادم یکیو میخاد ...
آدم یکیو میخاد که بلدش باشه
....................
بهش میگم : دختر دلم گرفته
میگه الان بهت میگم چرا. واسه اینکه تو اهنگ غمگین گوش میدی
میدوه میره سر گوشی اهنگ رو عوض میکنه ی اهنگ شاد میزاره و جلوم شروع میکنه ب رقصیدن
میگه: ببین حالا شاد شدی
......
رفتیم کتابخونه ثبت نام کردیم ی اتاقی داشت مخصوص بچه ها رفتیم نشستیم و چندتایی کتاب خوندیم. خیلی خوشحال شدی ذوقی کرده بودی میگفتی بازم بیایم
همش هم دنبال کتابهای ماه و ستاره ها بودی
............
سوال میپرسع : مامااان تو چون درس میخونی بلدی قصه هم بگی 😆😆
..............


مسابقه  مساقبه
پرواز    پرباز
هرفعلی ک اولش نمی داره :   نیی  neidonam
کمربند ایملی
هراپیما
 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۸ ، ۱۶:۵۹
مریم بانو

حرف که زیاد باشد و.....

می شود پستی خالی

.....................................

ظهر نوشت به همان تاریخ ساعت 14:

    

کاش میتونستم یه نویسنده بشم

یا یه نقاش

یه شاعر

یا یه فیلمساز

یا یه آهنگساز

و.....

بعد میتونستم حرفهایی که نمیشه و نمیتونم بزنم رو درست کنم

توی یه داستان یا یه شعر یا روی بوم یا تو یه کلیپ و فیلم یا تو یه آهنگ مثل کریستف

اما وقتی آدم نتونه بگه

بعد ؛ لال میشه و میچرخه دور خودش

میتونستم مثل بزرگ علوی یه کتاب بنویسم مثل چشمهایش یا نقاشی جیغ رو بکشم یا اهنگ سکرت گاردن رو بسازم ، یا کلیپی از یه دنیای بزرگ شلوغ اما خالی بسازم از عبور آدمها از همدیگه. و یه جایی زمین خوردنشون ...

و الان هیچکاری نمیتونم بکنم. و خیلی سخته برام. الان اون اپیزود زمین خورده ام که زانوها زخمی میشه...

.........................

سهمم چیزی به جز باران نبود، این همه تنهایی ام آسان نبود

شراب کهنه ام ، دلیل مستی ام. 

دنیای دلگیر یا آشوب؟!!

........................

...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۸ ، ۰۱:۵۴
مریم بانو

انقدر ذهنم پر از چیزهای مختلفه که هیچکدوم مجالی برای بروز پیدا نمیکنند
فقط همون توی ذهنم رو سروکول هم میلولند.
فقط یه سوال دارم. دیمن چجوری خودشو off کرد؟ یادم رفته قبلنا بلد بودم
یادم رفته چجور باید off شد
....
پ ن: چقدر علی خوبه. چقدر یه زن شلخته ی بد اخلاق و کثیف رو تحمل میکنه و هیچی نمیگه
قدر نمیدونم بعد بدتر سرم میاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۸ ، ۰۱:۱۷
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید