روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

فرصت ها

چهارشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۲۱ ب.ظ

  

 

دوباره اومد پیشم. بهش گفتم اون پسره ک میخواستت چی شد. هست هنوز. گفت اره هست بهم گفته : خدا منو (پسره رو) دوست داشته ک شوهرت فوت کرده تا تو مال من بشی
بهش گفتم چرا خب روی خوش نشونش نمیدی
گفت: این ی کاسه ای زیر نیم کاسه اشه. وگرنه کی باور میکنه 30 سال منتظر من بمونه درحالیکه شوهر و بچه داشتم.  این جای کارش میلنگه
میگه شوهرم غذا براش خیلی اهمیت داشت
بهش میگم برای همه مردها غذا خیلی مهمه
میگه نه والا شوهرخواهرهام اینجور نیستن. شوهر من ب همه چیز اهمیت میداد الا به من
میگه : بعد از این همه سال زندگی تازه این یکی دو سال اخر داشتیم خوب زندگی میکردیم
میگه: رو همه چیزم حساس بود حتی نمیذاشت ی شورت توری بپوشم. وقتی ی بار پوشیدم باهام کلی دعوا کرد وقتی جوون بودیم. ولی حالا 2 ماه قبل از مردنش رفت خودش برای چند دست ست لباس زیر رنگ های مختلف و مدلهای مختلف خریده بود. ولی نموند ک ببینه پوشیدمشون

سالهایی ک از دستش رفتند...
از دست هردوشون...
..............................

دایی ام صدام میکنه میگه : مریم من خیلی وقتها به تو فکر میکنم. فکر میکنم باید طوری بشه که تو به چیزهایی ک استحقاقشو داری برسی
میگم : ممنون حس خوبیه آدم بفهمه یکی بهش فکر میکنه.
و دور میشم. فکر میکنم به حرفش. فکر میکنه من کی ام ؟؟
واقعا استحقاق چیو دارم؟؟؟
استحقاق چه چیزی رو دارم؟؟؟

چیزی به ذهنم نمیرسه
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۷/۱۰
مریم بانو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دانلود آهنگ جدید