روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

نوشته های جامانده

سه شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۸، ۰۱:۴۲ ق.ظ

میخواستم ماشین رو پارک دوبل کنم یه ماشین از جلو اومد ایستاد تا من پارک کنم. ی جای کوچیک بود و دو طرفم ماشین پارک بود. کنار پیاده رو مغازه ها ک فروشنده ها اومده بودند بیرون و لب جدول نشسته بودند. همشون نگاهشون افتاد ب من ک تصمیم داشتم اونجا پارک کنم. خلاصه زیر سنگینی نگاه ده تا مردی ک منتظر بودند ی سوتی بدم تا بزنند زیر خنده پوزخند گوشه لبشون نشان از همین بود. خلاصه با دو فرمون تونستم پارک کنم.
پوزخند گوشه لب مردهای لب پیاده رو خشکید😇
سرشون رو چرخوندند و ب اطراف مشغول شدند
ماشینی ک جلو منتظر ایستاده بود اومد از کنارم رد شد
ی خانواده تو ماشین نشسته بودند آقای جوان راننده کنارم ترمز زد و گفت خانم آفرین عالی پارک کردی. گفتم مرسی
خانمهای توی ماشین داشتند لبخند میزدند
راستش رو بگم مث خر ذوق کردم

.......................

عصبانی شده خیلی زیاد میخاد هرچی دم دستشه رو پرت کنه
یه آینه داشت ک از زنعمو هدیه گرفته بود دورش دالبر بود. اینه اش زیر پای کارگرها شکست و خیلی غصه دار شد. و خاله بهش قول داد ی اینه براش میخره. اینه رو خریده بود ولی دورش دالبر نبود. و از این عصبانی بود.
تلفن بغلش بود با عصبانیت فراوان تلفن رو گرفت ک پرت کنه. بهش گفتم دختر اگر تلفن رو پرت کنی تلفن میشکنه و تو باید هرچییییی پول توی قلکت جمع کردی بیاری بدی ب اقاجون تا برای خونشون تلفن بخره
با مکث نگاهم کرد. فکر کردم نفهمیده چی گفتم . دوباره تکرار کردم. میخای پرت کنی پرت کن اما تلفن میشکنه و تو باید تماااام پولهای قلکت رو بدی اقاجون تا تلفن بخرن. و دیگه هیچ پولی برای خودت نمیمونه حتی ی پول
با حالت غصه دار نگام کرد گفت: ولی من پولهای قلکم رو برای تو نگه داشتم ک چیز برات بخرم
- برای من !!!! چرا من ؟؟؟!!!!
- میخواستم بدم بهت بری برای خودت ی ماشین بخری

عصبانیه و ناراحتم از عصبانیتش. میخندم و میگیرمش تو بغلم
انقدر این دختر تو حرفها توجه داره و یادش میمونه. که از مدتها پیش یادشه من چی میخام با اینکه اصلا بهش نگفتم لای حرفام با علی شنیده و برنامه ریخته پولاشو جمع کنه. و دقیقا حواسش خیلی جمه تا کسی بهش پول میده تندی میندازه تو قلکش
نگفت برای خودش چیزی بخره دوچرخه یا چیزهایی ک دوست داره
آخ آخ چقدر ادم یکیو میخاد که اینجوری دوستش داشته باشه. همینجور غیرمنتظره و عاشقانه

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۰۷/۰۹
مریم بانو

نظرات  (۱)

۰۹ مهر ۹۸ ، ۰۹:۲۱ هیوا جعفری

چقدر خوبه که همچین موجود نازنینی دارین :) خوش به حالتون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دانلود آهنگ جدید