روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

خشونت بر زنان

دوشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۰۹ ق.ظ

ابر زن
مینویسم برای سالها بعد وقتی این روزها تموم شد یادم بیاد که چ روزهایی گذشت. یاد دخترک بیارم
اصلا نمیدونم اینا ک میگم درسته یا نه یعنی از مصادیق ابر زن بودنه
من زیاد آدم تمیز و کدبانویی نیستم ولی خب ی حداق هایی رو انجام میدم
وقتی قبل اومدن ب آمادای خونه را حداقل کمی مرتب میکنم
میایم
سر راه چیزهای لازم رو میخرم
شیر بسکوییت شلغم خوراکی برای مهد دخترک ، ی خرده شکلات برای خونه، داروی چرک خشک کنم و .....
میترسم گردو بخرم و سرم کلاه بزارن پس از خیرش میگذرم، سیب زمینی و پیاز هم یادم میره و باید فردا بخرم
دست پر میرسم خونه تازه شروعشه
تا وسایل رو جابجا کنم و شام رو درست کنم همراه با سروکله زدن با دخترک یه دوساعتی میشه
بعدش اعصابم خورد میشه وقتی میبینم سرامیک های کنار گاز و یخچال به شدت چسبناک شده
یخچال رو جابجا میکنم؛ آروم بلندش میکنم تا مقوایی که زیرپایه اش گذاشته بودیم رو بردارم چون الان نمدار و چسبناک شده، با سیم ظرفشویی و دستمال انقدر ب سرامیک ها میکشم که تمیز بشن
ناخن هام میره
دستام خسته میشه
تخم مرغ میپزم برای فردای دخترک
و با اصرارش آهنگ میزارم که ی کم برقصیم که مال من بیشتر از 5 مین نمیشه. خستم. و اون تنها ادامه میده و فقط راضی میشه ب نگاه کردن و تمجید کردن من
میرم با دخترک یه دوش سریع میگیریم، حمام و دستشویی رو میشورم. چشم میدوزم به شیرین زبونی های دخترک تو حمام و نهایتا برمیگردیم
شام رو میخوریم.
شلغم رو که پخته شده توی بشقاب میزارم میشینم با دخترک بخوریم
لباس هایی که فردا باید بپوشه اماده میکنم و مدادرنگی هاش رو باهم جمع میکنیم
ساعت الان نزدیک 11 شب
رخت خواب میندازیم برای دخترک قصه میگم و در حالیکه 3 تا مقاله دارم و باید نیم نگاهی بهشون بندازم از هوش میرم از فرط خستگی از حال میرم درحالیکه انگار دخترک هنوز بیداره
ساعت 3:30 از خواب بیدار میشم دخترک کاملا خوابه
مقاله ها مونده
ظرف های شام نشسته مونده و ناراحتم که چرا یادم رفت تو قابلمه غذا بخورم تا ظرف کثیف نشه
لباس دخترک ک فردا باید مهد بپوشه ی گوشه اش پارست و بهش قول دادم بدوزم
در نهایت باید این کارهارو بکنم بعد بخوابم
و فردا صبح ساعت 7 بیدارشم دخترک رو آماده کنم تا مهد بغلش کنم چون خوابالوه تا 4 سر کلاس باشم
برم دنبال دخترک تا خونه بغلش کنم چون اون ساعتم خوابالوه. همین طور ک بغلمه موقع برگشت از عابر بانک پول بگیرم، سیب زمینی و پیاز بخرم. بیام خونه ظرفها رو بشورم نمازمو بخونم رخت خوابا رو جم کنم، خونه رو ی جارو کنم چون خیلی آشغال ریخته، گاز رو پاک کنم و ب فکر شام و نهار روز بعد دخترک هم باشم
کاش یه قانونی بود که هر خانوم متاهلی دکترا بخونه دولت یکی را براش بفرسته تو کمک کردن در کارهای خونه.
فقط چقدر بده که قوری چینی رو نمیشه روی گاز گذاشت. پس نمیتونم توش قهوه درست کنم. اخه قهوه ترک رو باید در اب سرد حل کرد و نزدیک حرارت گذاشت تا آروم آروم گرم بشه و شروع کنه به جوشیدن
تاحالا نشنیدم تو قوری چینی قهوه درست کنن. فکر کنم نمیشه
دیشب با تی وی روشن بود یه خانوم موفق رو نشون میداد
یه خانوم متاهل با دوتا بچه پزشک بود نویسنده بود و ب عنوان یه خانوم موفق آورده بودنش
به الی میگم این خانومی که این همه کار میکنه مطمئنا در هیچکدوم موفق نیست نه مادر خوبیه نه زن خوبیه نه پزشک خوبیه نه داستان نویس خوبیه
مثل من که نه مادر خوبی ام نه زن خوبی ام نه دانشجوی خوبی ام. ریدم به همه نقش های زندگیم و هرچی میدوم از پس این همه کار برنمیام. همه اینا درحالیکه امشب یکی از بهترین شبهای دخترک بود و اصلا اذیت نکرد منو یعنی اصلا
به خدا ابر زن نیستیم
خسته ام و نگران. خسته از کارهای خونه که تمومی نداره. نگران دانشگاه

.......

یکشنبه :

4 از دانشگاه اومدم

گاوم دوقلو زایییییییید😭😭😭😭😭😭 و تا یکشنبه دیگه کلی کار دارم ک هیچکدومم بلد نیستم. ولی یاد میگیرم

انقدر خسته شدم تا شب که 10 شب تا 10 صبح مثل خرس خوابیدم😆😆

الانم که دوشنبه 11 صبح دانشگاه اومدم

ساعت 12 قراره فیلم متولد 65 رو پخش کنن برم ببینم 😛😛😆😆😆
..........................................

مارو آسفالت کرد دخترک امروز(شنبه)
موقع رسیدن به آمادای سوار اتوبوس واحد از کنار تپه رد میشیم
- اااا مامان مامان یادته رفتیم یه جا مثل این کوه  سوار هلیکوپتر شدیم
- نه یادم نمیاد چی میگی
- اون روزه یادت نیست بود از اونجا سوار هلیکوپتر نگاه کن مثل اون . ببین اونو اونو میگم. عکس هم گرفتیما
- نه میگم یادم نیست......
درنهایت مشخصه کسی که کم میاره منم
- اره اره بابا یادمه
خیالش راحت میشه.

میرسیم خونه
- خببب رسیدیم همدان زنگ دوستت بیاد
- چی
- زنگ بزن ما رسیدیم همدان
- ن دیگه
- ااا چرا
حالا باید برا خانوم توضیحم داد و خب باید بگم تا توضیح ندادم قانع نشد

شب میشه لب تاب روشن میکنم پوشه ای که موزیک توشه باز میکنیم تصویر موزیک ها و خواننده ها هست
احسان خواجه امیری
- اااا این عکسه
- نهههههه  ( ااااا گاییدی مارو بس کن دیگه)
پنجره موزیک سریع بسته میشه چون گیر میده دیگهههه😡😡😡

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۸/۱۴
مریم بانو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دانلود آهنگ جدید