روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۵۴ مطلب با موضوع «همسرانه» ثبت شده است

شنیدن هر داستانی از زندگی مشترک کسی تلنگریست

........................

من خیلی زن بدی ام

من خیلی زن بدی ام داد میزنم

من خیلی زن بدی ام غرغر میکنم

من خیلی زن بدی ام تحقیر میکنم

من خیلی زن بدی ام بهش محبت نمیکنم

من خیلی زن بدی ام ازش حمایت نمیکنم

من خیلی زن بدی ام یهوووو عصبانی میشم

من خیلی زن بدی ام بهش نمیگم دوستت دارم

من خیلی زن بدی ام خوبی هاش رو نمی بینم

من خیلی زن بدی ام بهش نمیگم بهت افتخار میکنم

من خیلی زن بدی ام چیزهایی ک بلد نیست رو با تمسخر یادش میدم

من خیلی زن بدی ام در مقابل محبت هاش بی انصاف و قدرنشناسم و کور

من خیلی زن بدی ام نمیبوسمش

من خیلی زن بدی ام هات نیستم

من خیلی زن بدی ام بهش نمیدم

..................... 

 

بماند برای روزی ک فکر کردم خیلی زن خوبی ام و بی عیب تلنگری شود بین خودم و خودم

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۴۲
مریم بانو

وقتی مهربون میشی

وقتی حمایتم میکنی

وقتی به حرفام توجه میکنی

وقتی منو آروم می کنی

چقدر دوست داشتنی میشی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۹ ، ۰۷:۲۸
مریم بانو

گاهی اوقات هست ک آدم (من) بیشتر دوست داره تو تنهاییش بنویسه تا اینکه تنهاییش با کسی قسمت کنه. چرا ... نمیدونم. شاید چون بیشتر تنهاست
شاید چون چیزهایی رو میخاد ک نداره یا شاید خواسته هایی داره ک نمیتونه بگه.

من هستم. تو هستی و همه چیز خوبه. من راضی ام تو هم راضی هستی احتمالا و اینطوری ک خودت میگی
من میام میرم تو میای میری
زندگی در جریانه و رضایت برقرار

و میخام همه چیز همینجور ادامه داشته باشه و باشیم

تنها چیزی ک من نمیخام هر تماس با درون مایه ی جنسیه.
خوبه دیگه هستیم. چه کاریه حالا بزار همینجور آروم و بی دردسر پیش هم باشیم. هرتماسی با ذات رابطه جنسی رو نمیخااام. نمیخام
............
چقدر کلافه و درگیر و ناراحتم و هنوز نتونستم تعادلی برقرار کنم بین کار و درس و این منو پریشان میکنه
 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۵۰
مریم بانو

3   4 روز پیش حرف فروش خونه رو خرید مغازه رو زدی ک ضرر کردی
خیلی عصبانی شدم پاچه ات گرفتم
بلند شدم رفتم تو اشپزخونه
چند دقیقه ای گذشت ک اومدی پیشم
دستامو گرفتی گفتی: ببین گوش بده من منظورم اینی ک میگی نبود اصلا منظورم ی چیز دیگه بود و تو بد برداشت کردی

و سعی کردی ک آرومم کنی

بازم معذرت خواهی نکردم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۵:۵۳
مریم بانو

شیرهای خونه ما اکثر اوقات خرابه . جنس مغزی ها خوب نیست یا چکه میکنه یا گرفته هی باید تعمیرش کرد

شیر ظرفشویی توی اشپزخانه را تازه تعمیر کردیم دو روزه.

اینجوره ک وقتی باز میکنیم اب ازش میاد چند ثانیه بعد دیگه یهو قطع میشه

........... و ادامه داستان

امروز.. درواقع دیروز صبح زود وقتی خواستی نماز صبح بخونی شیر رو باز کردی برای شستن دستت  اب اومد دستت در همون چند ثانیه شستی  اب قطع شد. بلند و با خنده گفتی : شیرمون هوشمند شده حتی بهتر از لمسی ها یا سنسوری ها دستتو میگیری میشوری خودش بسته میشه اب دیگه نمیاد. ببین چ پیشرفته است شیرمون هوشمنده هوشمند

 

من توی اتاق خوابیده بودم رو تخت انقدر از حرفت خندیدم بلند بلند و نمیتونستم خودمو کنترل کنم ده دقیقه داشتم میخندیدم تا بلاخره دخترک از خواب بیدار شد. همینجوری با خنده رفتم پیشش. اونم خندید بوسم کرد. با خنده گفتم وای ببخشید از صدای خندم بیدار شدی. گفت نه نه اشکال نداره بخند و بغلم کرد

 

و چقدر کیف کردم

میبینی نگاه به یه پدیده میتونه هم باعث عصبانیت بشه و دعوا هم باعث خنده و شادی

...............

پرده ی دوم: 

تصور کن

تو میتونسی با دیدن شیر خراب با عصبانیت بگی واااااای بازم این شییییر وامونده خراب شد چقدر خرجش کنم خسته شدم

و منم از تو اتاق داد میزدم: خب خوب درستش کن هی خراب نشه جنس خوب بخر تقصیر خودته

و بعد دخترک با صدای فریاد ما با گریه از خواب بیدار میشد. 

.................................

میبینی همسرم که چقدر راحت میتونی همه چیزو درست کنی. عصبانی نباشی همش از زمین و زمان شاکی نباشی از همه متوقع نباشی همونطور ک من از تو نیستم

میدونی به غیر از دیروز صبح

اخرین باری ک منو از ته دل خندوندی کی بوده؟؟؟؟ 

بهش فکر کن . اخرین باری که سبب صدای خندم شدی کی بوده؟؟؟

میدونی منو چقدر خوشحال کردی

و میدونی من تو این دورز چقدر حس عذاب وجدان داشتم چون دوبار داد زده بودم قبلش ولی ازت عذرخواهی نکرده بودم

میدونی چقدر این دو روز دوست داشتم بیام بغلت کنم بوست کنم (از ترس اینکه ب سکس ختم نشه نزدیکت نشدم. چون سکس نمیخام)

میدونی من این دو روزه چقدر حس خوب داشتم

میبینی ساده است. 

ساده درست میشه

ساده اما عمیق

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۰۶
مریم بانو

دیشب نوشت:

سلام

میدونی ناراحتم

ناراحتم از اینکه سر چیزای بیخود انقدر تحملت کمه. (مینویسم که بعداً یادت رفت نگی بیخود نبوده هیچ وقت: شیر آب ده بار. تموم شدن ادویه. داغ نکردن نان برای غذا. تموم شدن ظرف کوچیک عسل. بازنشدن درچسب. پیدانکردن وسایل شخصیت و… )

ناراحتم که وقتی ناراحتم میکنی از دلم درنمیاری

ناراحتم که خودت الکی الکی موجبات بدتر شدن رو فراهم میکنی و ناراحتم که هرچی میگم اینو بازم نمیفهمی

ناراحتم که دیروز حرفای زشتی زدم و عذرخواهی نکردم

ناراحتم که تو صددرصد مقصر بودی و عذرخواهی نکردی

ناراحتم که با اینکه یه دعوای آروم بود اما جلوی دخترک بود

ناراحتم که هرچی دلت میخاد میگی و ۱۰ دقیقه بعد انگار نه انگار. انگار که هیچی رخ نداده و از منم همین انتظارو داری.

میدونی از خیلی چیزا ناراحتم که میگم و میفهمی دیگه توان گفتن ندارم. دقیقاً همین چند روز پیش بود حتی به ده روزم نمیکشه که گفتم دعوا هست قبول اما بعد دعوا باید از دل طرف دربیاری

هیچی نگفتی. ناراحتم که این حرفا رو زدم بهت ولی اصلاً به خیالت نیست.

از خودم ناراحتم

از خودم ناراحتم که کنترلمو از دست دادم و فحش دادم آخه من آخه..!!!

از خودم خیلی ناراحتم که حس میکنم این رفتار و حرفا در شانم نبود

ناراحتم که بعد دیدن عصبانیت من خندیدی به جای اینکه باهام حرف بزنی به جای معذرت خواهی فقط خندیدی

از خودم ناراحتم که انقدر لجبازم که شب با اینکه میخواستم معذرت خواهی کنم اما این کارو نکردم.

خیلی از خودم ناراحتم واسه حرفام. خیلی ناراحتم که تو بعدش خندیدی

ناراحتم

…………………………..

امشب نوشت:

میدونی امروز داشتم فکر میکردم. داشتم فکر میکردم که یه چیزهای کوچیکی وجود داره تو زندگی که برا من خیلی ارزشمنده. همون چیزهای کوچک عمیق که اگر سرجاش نباشه خیلی منو غصه دار میکنه

داشتم فکر میکردم شاید تو زندگی تو هم چیزهای کوچیکی وجود داره که خیلی برات همه و اگر برآورده نشه عصبانیت میکنه. مثل چیزهای کوچیکی که دیشب داشتم بهش فکر میکردم که از نظر من چقدر بی اهمیته و چقدر تو رو میتونه عصبانی کنه یه چیز کوچیک

پس ما همدیگه رو خوب نمیشناسیم . تو از چیزهای کوچکی که برای من با اهمیته بی‌خبری

و من از چیزهای کوچکی که برای تو با اهمیته بی‌خبر

و برای همین رفتارمون طوریه که طرف مقابل برامون مهم نیست. درواقع نمیدونیم که اون طرف مقابل که سر ی چیز کوچیک عصبانی شده حتماً براش خیلی مهم بوده که من این مهمی رو نمیتونستم درک کنم

و متقابلا

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۹ ، ۰۳:۳۴
مریم بانو

 

نوشته شده در 15 اسفند

میدونی باید بیشتر همو میشناختیم
و تو باید خودتو بیشتر میشناختی
و همینطور من
تو باید به این فکر میکردی که از زندگی چی میخای از زن گرفتن چی میخای. اصن زن چیه برات ازدواج ینی چی
و من هم خودمو
میدونی من فکر میکنم تو از این زنایی باید میگرفتی که بوی قرمه سبزی و پیازداغ میدن همیشه. چندتا بچه قد و نیم قد ، بری سرکار بیای خونه بچه ها بپرن بغلت. زنت بگه : آقا ممنون میوه خریدی قربون دستات. بیا بشین پای سفره . و سر یه کاری هم بره و حقوق داشته باشه
ولی یه جا اشتباه میکنیا. زنیو نمیتونی پیدا کنی که هم بوی قرمه سبزی بده هم درآمد داشته باشه.
چیزی ک تو از من توقع داری
آقا زنی نیست که همه این کارها رو بتونه درست انجام بده مگر یه زن افسرده ی فرسوده و خیلی خسته و بدون انرژی

و میدونی چه حسی دارم. حسی که تو به من میدی اینه چیزی که حس میکنم تو منو اینجور میبینی . حس میکنم منو به عنوان یه منبع کسب درآمد و همچنین یه خدمتکار میدونی
تو دوتا چیز از من میخای پول و کار
و این به من حس بی ارزشی میده. حس اینکه تو انقدر بی ارزش به من نگاه میکنی

این مشکل تو نیستا. تو اینجور بزرگ و تربیت شدی. اینجور برا ادمها ارزش گذاری میکنی. دقیقا خانواده ات هم همین حرفا رو میزنن. و جمله معروف خانواده اتون: کسی ک ب درد ما نخوره ؛ آدم به دردنخوریه کلا
.......................................
 و حلقه ی معیوب زندگی ما:
من زن آشپز و خدمتکار نیستم نبوده ام و نخواهم بودم. تلاشمو میکنما ولی بیشتر از این از پسم برنمیاد
تو میای خونه غذا هنوز آماده نیست. یا مثلا عسل تو یخچال نیست. ناراحت میشی طلبکارانه حرف میزنی که کارامو انجام نمیدم "کارامو".
خب منم خیلی کارا رو انجام دادم ک مربوط با تو بوده. حالا تو دستت میکشه مثلا یه عسل بزاری بزاری تو یخچال
ناراحت میشم که مثل یه کلفت باهام حرف میزنی
میخام تلافی کنم
و تبدیل به یه حلقه میشه
میدونی خسته شدم از باهات بودن
.......................................

زندگی مشترک یعنی : ما در همه چیز مشترکیم ، در کار بیرون یا خونه آشپزی ، مادیات و هم معنویات . اگر من ناراحت باشم تو باید درش مشترک باشی با من و برعکس . اگر تو شاد باشی من باید مشترک شوم با تو شادی ات را. ناراحتی من برات مهمه و در شادی ات هم منو شریک میکنی . اینجور اگر همه چیز مشترک باشه دو شریک میکوشند برای بهتر شدن . به خاطر اینکه در نفع و ضرر شریکند و این یا دو سر برده یا دو سر باخت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۸ ، ۱۲:۲۲
مریم بانو

میخواستم بنویسم
خیلی چیزا یادم رفته ها چون به موقع ننوشتم
ولی باید زودتر بنویسم که
به فکر منی برام خوراکی های خوب میخری با ذوق از در میای تو و میگی اگر گفتید چی خریدم. خیلی کیف میکنم وقتایی که باهم فیلم میبینیم
و کنار هم کار میکنیم
وقتی گفتم بریم مبلا رو قیمت کردیم باهام همراه شدی 

و حالا مدام ازم تشکر میکنی واسه دمنوش و ابمیوه هایی ک برات میارم. 

...
............

امروز 20 بهمن 98 هست تو بعد از مدتها با من اومدی آمادای و سرسختانه خواستی ک حتما بیای. ما اومدیم رفتیم یونی و بعدش بیرون پارک و ... وقتی رسیدیم داشت برف میبارید ذوق کرده بودی بی نهایت و میرقصیدی تو خیابون اما سردت شده بود
عصر رفتیم شهربازی سرپوشیده تا بازی کردی طول کشید موقع برگشت دیر شده بود کمی و هوا بسیار سرد و برف و باد میامد و ماشین نبود
میدونی واقعا یخ کرده بودی
دستامون از شدت سرما میسوخت و نمیتونستم دستاتو گرم کنم. فقط میگفتی مامان سرده سرده. ی کمی پیاده رفتیم گرم بشین شاید ی ماشینم پیدا بشه

(یاد اون شب افتادم تو 30تیر ک ناگهان برف بارید و یخ کردیم زیر برف)

به مراتب بدتر از اون شب بود
ی ماشین بلاخره ایستاد سوار شدیم. میخواستم مثل همیشه بچسبونمت روی سینم تا گرم بشی اما ی نگاه بهم کردی و ازم فاصله گرفتی
اخه من خودم رو شال و لبه پالتوم برف نشسته بود
با شک و تردید ازم پرسیدی: مامان ، من ، دعا کردم برف بیاد؟
سردت شده بود و برفی ک انقدر دوسش داشتی حالا مسبب آزارت. شک داشتی واقعا تو بودی دعا کردی یا نه
میدونی دخترک همه چیز همینجوره هر چیزی افراط یا تفریطش موجب آزاره. حتی چیزی ک دوست داشته باشی
تو ماشین بهت گفتم دخترک ب من با تو خیلی خوش گذشت
و تو از اون جمله طلایی هاتو گفتی : مامان خیلی یخ کردیم ولی عوضش خیلی خوش گذروندیم
میدونی دختر گاهی اوقات کنار خوشی ها ، ناخوشی ها هم هست ک میتونه حتی ب سبب اون خوشی ، ناخوشی پدید اومده باشه.
همیشه حواست باشه ارزششو داشت یا نه؟
ارزششو داشت ما امشب یخ کنیم تو برف؟؟؟؟ و هردو اتفاق نظر داریم که ارزششو داشت
ارههههه ارزششو داشت
حالا یه چیزی تغیر میکنه. اون چیزی ک ناخوشی بود دیگه سبب آزار نیست . حالا دیگه اون میشه یه ماجرای عادی ک ممکن بوده پیش بیاد در جریان یه سری اتفاقات خیلی خوب .

گاهی آدم تو شرایط سختی قرار میگیره یکی از چیزای خیلی مهم اینکه تو اون شرایط کی کنارته. یه موقع هایی کسی هست که از همون شرایط سخت برات بهترین خاطره رو میسازه...

دختر کوچولو امروز و امشب ما مادر دخترانه ی محشری داشتیم. ممنون ازت واسه انقدر خوب شروع و تمام شدن روزمون. ما امروز ی کمیییی دستامون یخ کرد ولی چیزی ک جریان اصلی رو ساخت و مهمه اینکه ماااا امروز بهمون خیلییییی خوش گذشت.

یهو سرد شد یه برفی اومد ک ب ظاهر خراب کرد. ولی چقدر خوش گذشت چقدر اصلن چسبید همون برفه، چقدر چسبید بهم همه چیز.
...........
یه سری شمع داشتیم تو آمادای یاد روزی افتادم که زیر نور شمع نگات میکردم چقدر دلبر شده بودی.

گفتم سورپرایز دارم برات دختر تو برو پشت دیوار و هروقت گفتم کلیدو بزن لامپ خاموش بشه. رفتی. شمع ها رو روشن کردم و گفتم کلیدو خاموش کن و بیا. از پشت دیوار اومدی خوشحال شدی تاریک بود آهنگ گذاشته بودیم باهم رقصیدیم
یکی از شمع ها افتاد برش داشتم کج گرفتم اب ک شد گذاشتم ک سفت بشع
گفتی مامان چرا ازش اب میاد
یه جواب رومانتیک بهت دادم گفتم داره گریه میکنه
خنده هات خشک شد رو صورتت. ازم توضیح بیشتری خواستی
گفتم ببین این اسمش پارافینه وقتی داغ بشه اب میشه انگار ک گریه بکنه. ولی تو قلبش خوشحاله چون تونسته تورو خوشحال کنه
دیگه چیزی نگفت یه کمی دیگه گذشت تو تاریکی و رقص و همزمان مرتب کردن خونه
یهو خودت رفتی برقا رو روشن کردی و با جدیت تمام شمع ها رو فوت کردی بعدم از جاشون ک چسبیده بودن برشون داشتی . گرفتی تو دستت و بوسه باران کردی شمع های خاموشو
و گفتی مامان بوی شکلات میدن
این شمع ها تا اخر شب تا وقتی خواستی بخابی لای مشتت بود تو دستات بود. شب گذاشتیشون دقیقا بالاسر بالشتت
اینجور ک تو مراقب شمع هات بودی . چه خوبه همینجوری یکی مراقب آدم باشه. طاقت دیدن اشک آدمو نداشته باشه آدمو آروم کنه. اینجور آدمو سفت بگیره تو مشتش انقدر جاش امن باشه

دخترک کوچولو این نوشته هایی ک برات میمونه چه اینجا چه وبلاگ خودت. فقط خاطره ی صرف نیست. باید بری تو روح این نوشته ها
..............................
دو روز پیش 18 بهمن 98
نزدیکای ظهره و داره نقاشی میکشه . میگه مامان دیشب خواب دیدم تو و پارسا همون ک میخواستین ازدواج کنید 😐 یه جادوگر طلسمتون کرده بود من اومدم تورو نجات دادم
- عه پارسا پس چی
- نه پارسا دروغ گفته بود برا همین جادوگر طلسمتون کرده بود چون دروغ گفته بود نجاتش ندادم.
من: 😐😯😐😯😐😯😩😩😩😩😩😩😩 این حجم از یادش موندن واقعا محشره (مکالمه پست یک ماه پیش  http://thememos.blog.ir/post/262 یادش بود )

کلمه های ک همچنان اشتباه میگه  و البته من کیف میکنم 😅
فیسون  : سیفون
طقبه : طبقه
کمربند ایملی
همچنان :  یچقال و آشپقسونه
ششوار : سشوار
دارعه :  دایره
کنتلر :  خودمو کنتلر میکنم یا کنتلر تی وی
مساقبه  مسابقه

............

کوچولوی من جمعه 2 اسفند دندان جلو پایین سمت چپت لق شد. به هیمن زودی بزرگ شدی کوجولو خانوم

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۰۵
مریم بانو

سلام مرد.

امروز منو با داد و هوار از خواب بیدار کردی. و بهم فحش دادی .بخاطر اینکه از گوشیت کمی استفاده کرده بودم و شارژش کم شده بود. من نهایتش نیم ساعت از گوشیت استفاده کردم ولی نمیدونم چرا با این استفاده کم این همه باتری گوشیت خالی شد حدود 50 درصد. واقعا نمیدونم. گفتی دیگه حق ندارم دست بزنم به گوشیت و از این به بعد باید همه چیز عالی باشه غذا خونه و ....

دخترک کوچولو ترسید. و من حس کردم بی پناهم.

دختر کوچولو با بغض بغلم کرد و نازم کرد و زمزمه میکرد "نازی مامانی نازی مامانی. بابا دعوات کرد. بابا بهت گفت گه. مامان خودش گهه". با آرومی بهش میگم نگران نباش چیزی نیست از موبایلش بی اجازه استفاده کردم.

دوشنبه شب بود که رسیدم و الان دوشبه که اینجا هستم. نیاز به کمی آرامش داشتم. ولی تو این دو شب تو حتی یکبار منو تو آغوش نگرفتی که کمی از ترس هام کمتر بشه. فقط منو بیشتر و بیشتر تنها کردی. وای که چقدر من تنها و بی پناهم شوهر جان.

حرف زدی و تهدید کردی از طلاق و از بی پشت و پناه گذاشتنم. از این گفتی که ولم میکنی میری و دخترک رو هم با خودت میبری. از اینکه من چقدر مسبب آزارت هستم گفتی

میدونم که در حد حرف بود . میدونم آدم عمل کردن به این ها نیستی. اما آقا راه های بهتری هم برای همسو کردن من با خودت هست.

منی که هر روز دارم تلاش میکنم و خودم را وادار میکنم به دوست داشتنت.

کمترین کار این بود که در این دو روز یه لحظه منو بغل کنی. بگی نگران نباشی ها خانووووم من هستم.

تا من یک روز بیشتر دوستت داشته باشم.

چرا همه چیزو همش خراب میکنی آخه چرا

دنبال راه حل پیدا کردن برای مشکلاتم نبودی. فقط تهدید و تهدید از تو شنیدم در این دو روز. انصاف نبود آخر. روح من افسرده این اتفاقه هنوز در شوک و ترسی که به جانم افتاد. اولین آدم زندگی که باید کمکم میکرد تو بودی.

گفتی پول برات مهم نیست همش همینو میگی اما من یادمه که سر 500 تا تک تومنی باهام دعوا کردی که چرا شیر گرون خریدم.

میگی پول مهم نیست اما منی که به خاطر مشکل پیش اومده پیش وکیل رفتم. دعوا کردی و گفتی نون دونه 1300 تومنه و شکمم سیره و نمیفهمم اینا رو.

همش نگرانی، نگرانیت واسه من نیست. نگرانیت واسه آینده کاریمه. خودت همش همینو میگی. همش میگی نمیتونم جایی کار کنم اگر برام پرونده بشه.

نگران منی ؟

یا نگران اینکه نتونم پول دربیارم؟

چرا یه کمی منو آروم نکردی. چرا یه کمی پشتم نبودی؟؟؟؟؟

سعی میکنم درک کنم کارهاتو. سعی میکنم مدام به گوش خودم زمزمه کنم که هرکاری و هر حرفی هم میزنی به خاطر خودمه چون صلاحمو میخای اینجور میگی که دیگه طرف این چیزا نرم. سعی میکنم به سعی کردن به دوست داشتنت ادامه دهم.

محض رضای خدا این همه خرابکاری نکن. یک گوشه از این قلب را سالم بگذار...

کاش این روزهای پر از دلهره با من بهتر تا میکردی آقا.

یه وبلاگ ، میشه خونه ای که بهش پناه میبرم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۸ ، ۱۱:۱۷
مریم بانو

Gمیگم : بنظرت یخ بزارم برای کبودی چشمم خوب میشه؟
میگی: ویس دادم برا اقای...
میگم: یادته ساق پام کبود بود یخ گذاشتم خوب شد. برا صورتمم خوبه؟
 میگی: همین ک تو پاهاتو میکنی زخم میکنی باعث شده دخترک یاد بگیره ناخن بکنه
میگم: در مورد یخ حرف میزنما
حرف ب پایان میرسد. چون تو اصلا توجهی به حرفام نداشتی
کمی بعد میای
میگی : ....
 از رویاهات گفتی که ب چیا فکر میکنی میتونی کارت رو گسترش بدی و خودت محصول بیاری پخش کنی و سودش رو حساب میکنی
حرفات ک تموم میشه با ی جمله رویاهات نقش برآب میکنم و میگم : تو آدم انجام این کارا نیستی پس حرفشم نزن
خودم ناراحتم از برخوردم باهات و میدونم و میگی ک تو هم ناراحتی از برخورد خودت باهام.
هردو باهم بد برخورد میکنیم و هردو هم ناراحتیم از این قضیه اما درستشم نمیکنیم
هی ناراحتی از همدیگه جمع میشه تو دلامون
من میگم بنویسم شاید اروم بشم شاید از دلم بره

تو قضیه سر رفتن شیر همش چیز گفتی بهم دعوا کردی
سر رفتن شیر مهمتره یا روح من؟
مریض شدم. ی مریضی بد. تب کردم تو خونه کنار شومینه دو ساعت تمام لرزیدم. توانایی تکون خوردن نداشتم. یه بالشت حتی نذاشتی زیر سرم ی پتو روم ننداختی. تمام مدت فقط تی وی میدی
تو مدت مریضیم ظرفها رو میشستی و منو دکتر بردی چند بار.
میخاستم بیای نزدیکم که دستمو بگیری همش حالمو بپرسی نازمو بخری همش دورم باشی مث پروانه
کاری دیگه ای نکردی اوضاع خونه بسیار بهم ریخته بود افتضاح بود. چیزی ب من نمیگفتی ک جم کنم چون نمیتونستم. و خودت هم نمیکردی
نزدیک نمیشدی. حتی ب اندازه یک پتو انداختن روم. میتونستی برام ی دمنوش درست کنی یا دستمال بزاری رو پیشونیم.
بعد دوساعت با حال بد با گریه خودمو رسوندم بالا تا مامانم ب دادم برسه.
من با بی پولی کنار میامدم. اما با بی محبتی نه
گاهی که محبت هایی میکنی حس میکنم دوست دارم. حس میکنم دارم ظلم عالمو بهت میکنم. همش میخام بهترین باشم.
ولی وقتی بداخلاقی میکنی باهام پیش خودم میگم ولش کن
دوست دارم شبا گاهی بیای نزدیکم صورتمو ببوسی دست بندازی دورم.
گاهی تو رو مودشی میای و من پست میزنم . میدونی چرا. چون حس میکنم واسه برطرف کردن نیازجنسیت میای جلو میخای بکنی فقط. اصلا دوست ندارم
من فکر میکنم ما میتونیم یه زوج خوب باشیم میتونیم همو دوست داشته باشیم. فقط اگر اخلاقت خوب بشه. اگر حرف زشت نزنی. اگر از زمین و زمان ایراد نگیری . اگر اتفاقات اتفاقی توی زندگی رو بد تعبیر نکنی و انقدر منفی نباشی
چقدر ما از هم دوریم علی
چی شد به اینجا رسیدم مرد من

رفتیم مهمونی من ب خاطر نیدلینگ صورتم رفتم تو اتاق کسی نبینتم. موقع شام برام دو تا بشقاب شام گنده از همه ی چیزهایی ک برام خوب بود بعلاوه سالاد و سوپ و دلستر اوردی برام بدون اینکه بخام ازت
...................
میدونی بعضی وقتا هم هست که فکر میکنم من دوست دارم اما تو دوستم نداری
وقتهایی که بهم بی توجهی مثلا درمورد ی چیزی ازت سوال میکنم یا درمورد ی چیزی دارم حرف میزنم ولی کلا پرت پرتی از من
وقتهایی ک ب چیزهایی ک برام مهمه بی احترامی میکنی یا ب تمسخر میگیری. مثلا خانواده ام ، هر اتفاقی توی این مملکت بیفته تو یه سرش رو ربط میدی به خانواده ام
وقتهایی که دارم ی چیزیو تعریف میکنم ولی هی میپری وسط حرفم نمیزاری حرفم تموم بشه . و درنهایت این منم ک حرفمو نمیزنم
مثلا برا دخترک دوچرخه خریدی من از راه رسیدم اومدم و شروع کردم برات تعریف کردن که : دوچرخه رو بردم براش سبد و این چیزا خریدم
داشتم میگفتم ک یهو با ناراحتی شروع کردی ب حرف زدن
من هیچی دیگه نگفتم و بعدش فهمیدی ناراحت شدم هرچی گفتی بگو چکار کردی چند هزینه کردی و ...  دیگه نگفتم
قضیه تو مث اینکه میگن بزار من روضه مو بخونم بعد تو گریه کن. من ک هنوز روضه نخوندم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۸ ، ۱۹:۱۵
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید