یه روزه دارم به ای فکر میکنم که چجوی به این قضیه عکس شلیل ها پی برد و به موقع بهشون اشاره کرد
واقعن نمیدونم چجور دلیل پاک کردن عکس شلیل ها رو فهمید
علم غیب داره یعنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟
دیشب
دلم
پر میکشید
از خواب میپرم تمام صورتمخیس اشکه. هنوزخواب و بیدارم وبی اراده اشکام سرازیره.
سعی میکنم چشمام باز کنم میگم مریییییم فقط ی خواب بود. باز چشمام بسته میشه و از گوشه چشمام اشک قل میخوره روی بالشت. دوباره خودمو صدا میزنم مریم مریم این فقط یه خواب بود همین.
سعی میکنم بیداریو غالب کنم. یه نفس عمیق میکشم و چشمام باز میکنم. باز نفس عمیق میکشم و به خودم میگم خواب دیدی بیدار شو. ی کمی میگذره بهتر میشم. دنبال گوشیم میگردم برای اومدن و نوشتن اینجا.
..........................
بلاخره یکی از این دخترا تورو از من میگیره. ولی از طرف من بهشون بگو آدمی که ته مونده و دهنی یکی دیگه رو لیس بزنه خیلی دله است. خیلی بیارزش و بی شخصیته حتی اگر به ظاهر اینجور نباشه
بگو حتمااااا بگو بهشون
میاد آرومم
میره باز آشوبم
حالم خوب نیست و نمیدونم دقیقا چرا فلوکسیتینم تموم شده از یه نصفه سرترالین شروع میکنم .
سرترالین خوبه آدمو میخندونه بغض ها رو میپرونه
........
گفتم بیا باید بیای
اومد امروز اومد ۱۰ بهمن ۹۹ آدینه روز
رفتیم بر بیابون پارک کردیم پای یه کوه نگاش کردم بوش کردم دستاشو گرفتم بوسیدمش بغلش کردم
طعم لبهاش هنوز زیرزبونمه هنوز بوش رو حس میکنم انگار همین الان از اینجا رد شده باشه
بارون گرفت
میگفت از برکت اومدن منه همیشه بارون میگیره
موقع برگشت بود دل میخاست بازم بمونیم
دلم خیلی چیزها میخاد موندنش رو میخاد بودنش رو میخاد همه اش را با هم میخام نه نصف و نیمه
از نرگس و مایده گفت
و خدا میدونه از کسایی که نگفت...
بهش گفتم دنبال کسی برو که به خراب شدن رابطه مون بیارزه ارزش داشته باشه وقتی یه چیزیو خراب میکنی یه چیز بهتر بسازی
خواستم بیاد میدونی چرا چون می خواستم به خودم یه فرصت داده باشم میخاستم ببینم دیدنش چجوره و میخواستم بغلش کنم
تصمیمم پابرجاست من این رابطه را تموم میکنم
هنوز همون طورم بی اعتمادی مطلق .
بهش اعتماد ندارم و این مسیله دیر یا زود رابطه ما رو از هم میپاچونه
فقط دیر بشه میترسم حرمت های بینمون احترام بینمون شکسته بشه
نمیخام دیر بشه
میخام همینجا که همه چیز قشنگ بود بزارم برم
میاد اون روز دیر نیست منتظرم یه کم اوضاع بهتر بشه یه کم خیالش آ رام بشه و من نشم نگرانی ای اضافه تر بر نگرانی هاش
.........................................
مفت خرابش کرد مفت مفت بود به خدا نمی ارزید
همه میدونن یه طوری شده. مامانم زنگ میزنه میگه بیا بالا باهم تخمه بخوریم سرحال بشی
علی میگه چی یا کی تورو انقدر ناراحت کرده ناراحتی از سر و روت میباره
کم شن کلاس خصوصیا را بهونه میکنم
..................................................................................................................
دیشب اومد حرف زدیم چیزایی که نوشته بودم گفتم بهش
بهش گفتم دیگه بهش اعتماد ندارم گفت درستش میکنم
خوب بود که حرف زدیم
منو تحت تاثیر قرار میده برای یکی دو ساعت حس بهتری دارم
ولی مریم خام حرفاش نشیا
بازم داره دروغ میگه
خامش نشو ترخدا مریم
معلوم نیست با کیا در ارتباطه و مراقبه هیچ دختری از زیر دستش در نره همه رو داشته باشه با هم
و من بعد از ۳ سال هنوز هیچ کس نباید بدونه هستم
اینجور منو تحقیر میکنه
من انقدر حق ندارم که بعد از ۳ سال دخترای دورش بدونن هستم وجود دارم . بعد ۳ سال
بهشون نمیگه که نپرن از رو بامش
واسه آروم کردنم میگه گفتم اسکرین از دوتا میفرسته سیمین و گلی
ولی حالا؟؟ انقدر دیر؟؟؟
چرا آخه؟
چرا من باید نامریی باشم چرا
چرا انقدر منو تحقیر کرد و کم ارزشم کرد
حس میکنم تحقیر شدم خیلی زیاد خیلی
مریم خام حرفاش نشیا خام نشو خواهش میکنم محکم بمون نزار کوچیک بشی تحقیر بشی . محکم بمون با عزت نفس خودتو بزرگ کن خامش نشو با دو تا جمله
مفت خراب کرد مفت
توی دلم پر از بغضه
دوست دارم برم یه گوشه پیدا کنم بشینم یه دل سیر گریه کنم
آخه چرا
مفت همه چیزو خراب کردی
ارزشش داشت؟؟؟
واقعا می ارزید؟؟؟
رابطه ما که خوب بود
چی کم داشت پس؟
........................
صبح ها که بیدار میشم قبل از اینکه چشمام باز کنم دلم تنگ میشه
با چشمای بسته میبینمش. فکر میکنم اگر اینجا بود چه جور خوابیده بود و میرفتم بغلش می کردم و بعد و بعد و بعد...
شب ها که می خوام بخوابم بازهم با دلتنگیه که می خوابم
چشمام میبندم و فکر میکنم اگر بود تو بغلش چقدر آروم می تونستم به خواب برم بدون هیچ نگرانی ای از نبودنش بدون هیچ دغدغه ای از نبودنش...
............................
27 دی
دارم دیونه میشمفکرم آشفته است
نه درست میخابم نه بیدار میشم
هیچکار نمیتونم بکنم
دیشب خواب نرگس دیدم
یعنی واقعا اونو دوباره بوسیده ؟؟
یعنی واقعا دوباره بغلش کرذه؟؟
وای دارم دیوونه میشم
...............................
دلم آشوبه
...................................
بهتر میشم
نمیدونم اثر فلوکسیتینه یا حرف زدن باهاش
از من بپرسی میگم فلوکسیتین
.................................
باز آشوبم وچیزی آرومم نمیکنه
یک شب هم باید باهم بیدار بمانیم ... تا خود صبح
هی چشمهای تو پر از خواب شود و من ببوسمت
و بگویم کمی دیرتر که حرف بزنیم می خوابیم.
هی برایت تعریف کنم از روزهایم.. هی برایت تعریف کنم از تنهایی های این چند قرن
که تو نبودی من هر شب مینشستم با آسمان حرف می زدم درباره ی تو و آسمان میخندید
هی من برایت تعریف کنم ... هر روز که بهار رد میشد و تو نبودی. من چقدر می پژمردم...
هی من حرف بزنم و نگذارم تو بخابی و کم کم صبح شود .. اولین شعاع آفتاب که از لابلای پنجره به تن تو تابید. سفت بغلت کنم.
و تو را میان بوسه و نوازش بخوابانم تنگ در آغوش خودم
تو بخابی و من بنشینم به تماشاکردنت
همه ایام بگذرند و ما همین طور برای همیشه با هم بمانیم.. تو باشی و من غرق تماشایت و جهان آرام...
3 years have passed
برای گفتن من ، شعر هم به گل مانده
نمانده عمری و صد ها سخن به دل مانده
صدا که مرهم فریاد بود زخم مرا
به پیش زخم عظیم دلم خجل مانده
از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
سر گرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه ، هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست
دیریست که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست
در حسرت دیدار تو آواره ترینم
هر چند که تا منزل تو ، فاصله ای نیست
روبروی تو کی ام من یه اسیر سر سپرده
چهره ی تکیده ای که تو غبار اینه مرده
ای که نزدیکی مثل من ، به من اما خیلی دوری
خوب نگاه کن تا ببینی ، چهره ی درد و صبوری
.....
اردلان سرفراز
- Do yoau think Mother will like him?
- If she sees you're happy, I'm sure she will.
- You really believe that?
- Have you ever known your mother to like anyone aside from her children?
- She likes you.
- I'm not so sure about that. there's something I wanted to tell you. Something I should have told you long ago. So...
now that you've seen more of the world, you've learned how complicated things can be, people can be. The Lannisters and the Martells have hated each other for years, but you've fallen in love with Trystane. It was an accident, really. I mean, what were the chances?
You happen to fall in love with the man. you were assigned to marry?
My point is... we don't choose whom we love. well... it's beyond our control. I sound like an idiot.
- No, you don't.
- What I'm trying to say and failing to say--
- I know what you're trying to say.
- No, I'm afraid you don't.
- I know. About you and Mother. I think a part of me always knew. And I'm glad. I'm glad that you're my father.
Myrcella?
2-67
.............................
- فکر میکنین مادر ازش خوشش میاد ؟
- اگه ببینه تو خوشحالی ، مطمئنم خوشش میاد
- واقعا اینو باور داری ??
- تا حالا متوجه شدی که مادرت کسی به جز بچه هاش دوست داشته باشه ؟
- اون از شما خوشش میاد
- من در این مورد خیلی مطمئن نیستم ، گوش کن یه چیز هست که میخواستم بهت بگم چیزی که باید خیلی وقت پیش بهت میگفتم
- خوب
- حالا که بیشتر دنیا رو دیدی فهمیدی که اوضاع یا مردم چقدر میتونن پیچیده باشن . لنستر" ها و "مارتل" ها سال هاست که از هم متنفر هستن اما تو عاشق "ترستین" میشی یک تصادف بوده ، واقعا میگم منظورم اینه که ، احتماش چقدر بوده ؟ ??? تصادفا عاشق مردی میشی که تعیین شده بود باهاش ازدواج کنی . منظورم اینه که ما کسایی که دوستشون داریم رو انتخاب نمیکنیم .. ... فقط ، خوب ... دست ما نیست ، به نظر احمقانه صحبت میکنم
- نه ، اینطور نیست
- چیزی که سعی دارم بگم چیزی که سعی دارم بگم و هی نمیتونم بگم
- میدونم سعی دارین چی رو بگین
- نه ، متاسفانه نمیدونی
- میدونم من میدونم درمورد شما و مادر فکر کنم قسمتی از وجودم همیشه اینو میدونسته !و خوشحالم !!خوشحالم که شما پدر من هستین
- مارسلا ؟