و هربار این اشتباه مهلک تکرار می شود....
زان دم که دیدمت دیوانه تر شدم؛
گفتم ببینمت تا بی قراری از جانم به در رود
هم بی قرار و هم شوریده سر شدم؛
از ره به در شدم دیوانه تر شدم...
نمیتونم
.................
بعدا نوشت:
نمیتونم برم
نمیتونم بمونم
نمیتونم باهاش باشم
نمیتونم باهاش نباشم
دیشب تو گروه دعوا شد
ی ادمی بود خیلی بی تربیت. بعد اومدن ب من چیز گفتن ک این استاد هست و مقاله داره و المانه و .... چیزی بهش نگی ی موقع. نمیدونم راست گفتن یا دروغ ولی ی چیزی رو خوب میدونم
درخت هرچی بارش بیشتر باشه سر ب زیر تره
100 تا مقاله هم ادم داشته باشه ولی بی تربیت باشه ب هیچ دردی نمیخوره.
مینویسم برای خودم یادم بمونه غرور ادمو نگیره. بقیه رو از بالا دیدن ادم بهش دچار نشه. مسخره کردن و توهین کردن دیگران ب سبب علم بیشتر ادم بهش دچار نشه.
یادم نره برفرض محال ی چیزی شدم اگر کسی ی سوال ساده پرسید مسخره اش نکنم تحقیرش نکنم. این سواد نیست این خود بیسوادی محضه.
.................
دیشب خواب شادمهرو دیدم خخخخ خواب دیدم اومده تهران من برا دیدنش میرم اما فکر میکنم اخه اونو ب من چکار اخه برم ببینمش ک چی بشه . بعد میرم سوار بی ارتی بشم برگردم ترمینال ک یهو منو میبینه تو چشمام نگاه میکنه و دستمو میگیره میکشه با خودش میبره. عاقا ی حس خوبی بود ک نگو. فقط از خواب پریدم نفهمیدم کجا برد منو. ولی ای حس خوبی بود ک منو اومد از تو ایستگاه پیدا کرد دستمو گرفت برد . 😆😆😆😆😆
............
داشتم با ی خانومی چت میکردم درمورد محصولات ارایشیشون. اخرش گفتم ممنون پیجتون رو نگاه میکنم. برام نوشت درخدمتم. و استیکر قلب فرستاد❤❤
بهت گفتم تو وبلاگم واست مینویسم گاهی. شاید بعدترها زنده بودم ارشیوش رو دادم خوندی بفهمی چقدر ب قلب من خنجر زدی. حالا راحت میتونم بهت بگم اره حس مسئولیت پذیری یا هرچی ندارم اره ندارم. همیشه من مقصر نبودم. تو هم مقصر بودی .
یهو بی مقدمه حرفمون شروع شد بیشتر من حرف زدم و تو گوش دادی. اولش نمیخاستی گوش بدی.
گفتی دیگه چکار کنم این همه کار کردم. تو خودت خیلی خوبی خیلی محبت میکنی؟؟؟؟؟؟
گفتم درمورد من ک اره قبلا میکردم محبت اما حالا نمیتونم دیگه واقعا واقعا نمیتونم نه اینکه نخوام . میخام ولی نمیتونم پس باید تو ده برابر قبل تلاش کنی و درمورد اینکه چکار کردی . چکار کردی بگو؟ اینکه روزی 3 4 ساعت میری سرکار واسه من نیست مجرد هم بودی میرفتی.
گفتی صبحا برات صبحونه درست میکنم. این محبت نیست. کمکت میکنم تو همه چیز
گفتم اره هست ولی ی بار ب نونی ک اورده بودی دست زدم تندی گفتی دست نزن نون خودمه
گفتی اره ببخشید من اونجا اشتباه کردم
گفتم محبت هم بکنی دیگه مثل قبل نمیشینه تو قلبم . چون پر از زخمش کردی جای سالم نداره. یه کمی هم اگر ی روز خوب باشی باهام تو 24 ساعت بعدش خودت خرابش میکنی با یه حرف بد با یه توهین یه تحقیر یه دعوا اذیتم میکنی. محبت بخای بکنی ک بشینه تو دلم باید ده برابر قبل تلاش کنی و اگر خرابش کنی از نقطه صفر هم من عقب تر میرم. میشم منفی. و دوباره باید خیلی بیشتر تلاش کنی. مثل گاو نومن شیرده ای محبتم بکنی خودت خرابش میکنی
میگه ولی من زنمو خیلی دوست دارم
میگم مشکل همینه دیگه تو یه مردی با تفکرات سنتی هستی ک فکر میکنی ادم باید زن و بچش رو دوست بدارد و زنتو دوست داری حالا اکرم و اعظم و شهین و مهین هم زنت بودن بازهم دوستشون داشتی چون تو زنت رو دوست داری. تو همیشه میگی *من زنم رو دوست دارم*. نمیگی من *مریم* رو دوست دارم. دوست داشتنت وقتی درسته ک این مریم رو حتی اگر زنت نبود تو خیابون میدیدیش بازهم دوستش داشتی. نه صرف اینکه زنته. برفرض هم ک مریم رو دوست داشته باشی اصلا صرف نظر از اینکه زنت هست یا نه. یه جمله ای هست میگه .
" اگر عاشق کسی هستی بهش نگو متاسفم. " . میدونی ینی چی . ینی وقتی عاشق کسی هستی انقدر اون آدم برات مهمه ک هرگز ناراحتش نمیکنی که بعدش بخای بگی متاسفم ببخشید.
اینکه قلبم کی باهات صاف بشه رو نمیدونم چقدر طول بکشه
میگی : عزیزم صافی بزاری صاف نمیشه 😅 ؟
منم میخندم ولی بازهم بهت تاکید میکنم حرفامو جدی بگیری
میگم اون موقع قبلا من این همه نامه برات نوشتم ولی تو جدی نمیگرفتی فکر میکردی زندگیه دیگه میگذره. نامه ها روببین تا یادت بیاد چقدر از تنهایی هام برات گفتم اون موقع که ی دختر 21 ساله بودم و چقدر راحت میتونستی ب دستم بیاری. حالا جدی بگیر . نمیدونم دیگه چی باید بگم ک جدی بگیری حرفامو و بدونی چقدر مهمه. و اینو باور کنی ک ما فقط زیر سقف هستیم همین و زندگی نمیکنیم باهم . این راه سخت و طولانیه تو مردش هستی یا نه ؟؟ تو باید خیلی تلاش کنی و خسته نشی برا جبران همه خنجرهایی ک فرووکردی تو قلبم.
میگی : میدونی همین خیلی خوبه ک میای بهم میگی این حرفارو
میدونی ، منم میدونم هر از گاهی یهو باز شدن درددلم برات خوبه .اما واقعیتش اینکه اطمینان ندارم. و میدونم فقط در حد حرف زدنه ک تلاشمو کرده باشم و بهت اخطار داده باشم ک بعدا مدیون خودم نشم. و میدونم ک همین تغیرات بیشتر از یک هفته دوام نمیاره و دوباره همه حرفامون یادت میره
............................
صبح روز بعد:
نخود و لوبیا خیس کردم گوشت هم اماده گذاشتم ابگوشت نهار درست کنم. صبح عجیب خوابم میاد و با اینکه شب زود خوابیدم اما هرکار میکنم چشمام باز نمیشه برا بار گذاشتن آبگوشت
اروم صدام میزنه : من ابگوشت رو باز گذاشتم سیب زمینی و پیاز هم بهش کردم
میره سرکار. ساعت 12 هست ک زنگ میزنه : سلام عزیزم خوبی. من دارم میرم فروشگاه چیزی لازم داری بگو بخرم. لیست چیزای مورد نیاز خونه رو پیامک کن.
فعلا ک یادشه😆
- انگار دارم یه تیکه گوشت رو می ک ن م
- خب وقتی میکنی یعنی خودت همینو میخای
دارم آگاهی پیدا میکنم نسبت ب تغیرات رفتارم با بودن نفر سوم یا نبودنش. و دارم ب جاهای خوبی میرسم. قبلا به خاطر حس گناه عذاب وجدان یا هرچی. همیشه خودمو مقید میکردم. خودمو مقید میکردم به مطابق میل همسر رفتار کردن. هرچی اون بخاد. هروقت بخاد . هرچی بگه. انگار ی صدایی ک صدای خودم بود . بهم میگقت. باید هرکاری اون میگه بکنی . تو مجبوری . تو وظیفته تو باااااید . تو باید ب حرفش گوش بدی باید هرکاری میگه بکنی (نه فقط سکس بلکه همه چی) و...
و حالا
حس آزادی دارم. حالا وایمیسم و میگم نهههه. و کوتاه نمیام. و حس مجبور بودنم ندارم و حس اینکه حقمه باید مثل گوسفند مطیع باشم ندارم. حالا ی حس آزادی خوبی دارم ک خیلی دوسش دارم و خیلی برام با ارزشه
ولی برای تاکید : همتون یه مشت آشغالید ک زن رو واسه کردن و کلفتی میخواهید.
ژینا دوست دختر سابق شادمهر دوباره با شوهر سابقش رجوع کرد و پیجش پر از نمایشیه از خوشبختی و جالبه ک این دقیقا حس میشه ک همش نمایشه .شادمهرم ک رفته سفر ی جایی شبیه بهشته.
اگر بخام سخت نگیرم و اصل قضیه رو کلا زیر سوال نبرم. دو روزه دارم ب ملاکهای ازدواج فکر میکنم. و ب این نتایج رسیدم: پولدار باشه رقصنده باشه. مهارت سکس داشتع باشه.
الکی هم نگید پول خوشبختی نمیاره. چرا اتفاقا برا خوشبختی پول لازمه
اون رقصنده بودنم یعنی کارش این باشه شاااااید این مورد بتونه جایگزین بشه با موزیسین حرفه ای بودن مثل شادمهر (نه کمتر)
اون دوتای اول واسه اینکه زندگی رو شاد و زیبا و پر هیجان میکنه (3 تاش مهمه: شاد زیبا پرهیجان). سومی هم واسه تداوم زندگی و محکم شدن طناب پیوند لازمه
اینم پیوست اضافه میشه: فیزیکم بلد باشه. خب اینم مهمه. واسه دید و نگاهیه ک فیزیک میده و اثری تو افراد میزاره.
همینا بسه.سفارش بدیم بسازن خخخخخخخخ همزمانم باید باشه . لازم و کافی.
عشق مشقم کشکه . اینا باشه عشقم یواش یواش ظهور میکنه . البته قبلا گفته بودم تو ی پست ک تو ی نظرسنجی هم کسایی ک سنتی و با شناخت ازدواج کرده بودند ناراضی و پشیمان بودند هم کسثایی ک با عشق . اینا ک گفتم باشه کافیه
نکته نوشت: ولی در کل همتون یه مشت آشغالید ک زن رو واسه کردن و کلفتی میخواهید.
هزاران چیز میاد واسه نوشتن و میره. میاد میره هی نمینویسم مهم ها گم نشن لابلای شلوغی
یه موقع هایی بعضی از پست ها هستند ک وقتی مینویسمشون پیش خودم میگم انقدر مهمه ک نمیخام تا مدتها چیزی بیاد روش و قدیمیش کنه و از نظر بندازتش. اون پستها همیشه مهم میمونند فقط لابلای شلوغی گم میشن...
امشب دوست داشتم سلامی هم بکنیم ب خدا و ازش بپرسم هی حواست هست ب زندگی من یا نه؟ حالیته چی میگم ؟ نخند دهه . نه حالیت نیست😢
ناراحتم عصبانی ام از کی ؟ از خودت اره از خودت فقط . دوست دارم مسئولیت هیچی رو نپذیرم و بگم داری چیکار میکنی ک هرچی شد تو کردی ک الان داری چیکار میکنی با زندگی من. هی با تواما میشنوی یا کری؟؟؟😡😡😡😡
اره ناراحتم عصبانی و تو مقصری تو کردی😡😡😡😡
من برخلاف دستورات تو عمل میکنم. و تو برخلاف خواسته های من. لج میکنی با من؟؟؟ مگه بچه ای ؟؟ لج نکن باهام . باهام راه بیا .
خوشحالی داری بدی؟؟؟؟؟
عادی ام . فقط واسه اینکه عادت کردم. همین😐😐
میخواستم اون روانشناسه رو بنویسم ماجرای اون قلبه که میخ اخرو حتی در هم بیاری قلب فرو میریزه و ویران میشه. قلبی ک جای سالم روش نیست
چقدر نوشته های این پست میتونست طولانی تر باشه...
..................
بعدا نوشت :عجیب بود . چیزی ننوشته بودم واسه عنوان این پست یهو دستم رفت بی اراده تو قسمت عنوان. انگار یکی دستمو گرفت و تایپ کرد.