حرف
بهت گفتم تو وبلاگم واست مینویسم گاهی. شاید بعدترها زنده بودم ارشیوش رو دادم خوندی بفهمی چقدر ب قلب من خنجر زدی. حالا راحت میتونم بهت بگم اره حس مسئولیت پذیری یا هرچی ندارم اره ندارم. همیشه من مقصر نبودم. تو هم مقصر بودی .
یهو بی مقدمه حرفمون شروع شد بیشتر من حرف زدم و تو گوش دادی. اولش نمیخاستی گوش بدی.
گفتی دیگه چکار کنم این همه کار کردم. تو خودت خیلی خوبی خیلی محبت میکنی؟؟؟؟؟؟
گفتم درمورد من ک اره قبلا میکردم محبت اما حالا نمیتونم دیگه واقعا واقعا نمیتونم نه اینکه نخوام . میخام ولی نمیتونم پس باید تو ده برابر قبل تلاش کنی و درمورد اینکه چکار کردی . چکار کردی بگو؟ اینکه روزی 3 4 ساعت میری سرکار واسه من نیست مجرد هم بودی میرفتی.
گفتی صبحا برات صبحونه درست میکنم. این محبت نیست. کمکت میکنم تو همه چیز
گفتم اره هست ولی ی بار ب نونی ک اورده بودی دست زدم تندی گفتی دست نزن نون خودمه
گفتی اره ببخشید من اونجا اشتباه کردم
گفتم محبت هم بکنی دیگه مثل قبل نمیشینه تو قلبم . چون پر از زخمش کردی جای سالم نداره. یه کمی هم اگر ی روز خوب باشی باهام تو 24 ساعت بعدش خودت خرابش میکنی با یه حرف بد با یه توهین یه تحقیر یه دعوا اذیتم میکنی. محبت بخای بکنی ک بشینه تو دلم باید ده برابر قبل تلاش کنی و اگر خرابش کنی از نقطه صفر هم من عقب تر میرم. میشم منفی. و دوباره باید خیلی بیشتر تلاش کنی. مثل گاو نومن شیرده ای محبتم بکنی خودت خرابش میکنی
میگه ولی من زنمو خیلی دوست دارم
میگم مشکل همینه دیگه تو یه مردی با تفکرات سنتی هستی ک فکر میکنی ادم باید زن و بچش رو دوست بدارد و زنتو دوست داری حالا اکرم و اعظم و شهین و مهین هم زنت بودن بازهم دوستشون داشتی چون تو زنت رو دوست داری. تو همیشه میگی *من زنم رو دوست دارم*. نمیگی من *مریم* رو دوست دارم. دوست داشتنت وقتی درسته ک این مریم رو حتی اگر زنت نبود تو خیابون میدیدیش بازهم دوستش داشتی. نه صرف اینکه زنته. برفرض هم ک مریم رو دوست داشته باشی اصلا صرف نظر از اینکه زنت هست یا نه. یه جمله ای هست میگه .
" اگر عاشق کسی هستی بهش نگو متاسفم. " . میدونی ینی چی . ینی وقتی عاشق کسی هستی انقدر اون آدم برات مهمه ک هرگز ناراحتش نمیکنی که بعدش بخای بگی متاسفم ببخشید.
اینکه قلبم کی باهات صاف بشه رو نمیدونم چقدر طول بکشه
میگی : عزیزم صافی بزاری صاف نمیشه 😅 ؟
منم میخندم ولی بازهم بهت تاکید میکنم حرفامو جدی بگیری
میگم اون موقع قبلا من این همه نامه برات نوشتم ولی تو جدی نمیگرفتی فکر میکردی زندگیه دیگه میگذره. نامه ها روببین تا یادت بیاد چقدر از تنهایی هام برات گفتم اون موقع که ی دختر 21 ساله بودم و چقدر راحت میتونستی ب دستم بیاری. حالا جدی بگیر . نمیدونم دیگه چی باید بگم ک جدی بگیری حرفامو و بدونی چقدر مهمه. و اینو باور کنی ک ما فقط زیر سقف هستیم همین و زندگی نمیکنیم باهم . این راه سخت و طولانیه تو مردش هستی یا نه ؟؟ تو باید خیلی تلاش کنی و خسته نشی برا جبران همه خنجرهایی ک فرووکردی تو قلبم.
میگی : میدونی همین خیلی خوبه ک میای بهم میگی این حرفارو
میدونی ، منم میدونم هر از گاهی یهو باز شدن درددلم برات خوبه .اما واقعیتش اینکه اطمینان ندارم. و میدونم فقط در حد حرف زدنه ک تلاشمو کرده باشم و بهت اخطار داده باشم ک بعدا مدیون خودم نشم. و میدونم ک همین تغیرات بیشتر از یک هفته دوام نمیاره و دوباره همه حرفامون یادت میره
............................
صبح روز بعد:
نخود و لوبیا خیس کردم گوشت هم اماده گذاشتم ابگوشت نهار درست کنم. صبح عجیب خوابم میاد و با اینکه شب زود خوابیدم اما هرکار میکنم چشمام باز نمیشه برا بار گذاشتن آبگوشت
اروم صدام میزنه : من ابگوشت رو باز گذاشتم سیب زمینی و پیاز هم بهش کردم
میره سرکار. ساعت 12 هست ک زنگ میزنه : سلام عزیزم خوبی. من دارم میرم فروشگاه چیزی لازم داری بگو بخرم. لیست چیزای مورد نیاز خونه رو پیامک کن.
فعلا ک یادشه😆