آزادی
- انگار دارم یه تیکه گوشت رو می ک ن م
- خب وقتی میکنی یعنی خودت همینو میخای
دارم آگاهی پیدا میکنم نسبت ب تغیرات رفتارم با بودن نفر سوم یا نبودنش. و دارم ب جاهای خوبی میرسم. قبلا به خاطر حس گناه عذاب وجدان یا هرچی. همیشه خودمو مقید میکردم. خودمو مقید میکردم به مطابق میل همسر رفتار کردن. هرچی اون بخاد. هروقت بخاد . هرچی بگه. انگار ی صدایی ک صدای خودم بود . بهم میگقت. باید هرکاری اون میگه بکنی . تو مجبوری . تو وظیفته تو باااااید . تو باید ب حرفش گوش بدی باید هرکاری میگه بکنی (نه فقط سکس بلکه همه چی) و...
و حالا
حس آزادی دارم. حالا وایمیسم و میگم نهههه. و کوتاه نمیام. و حس مجبور بودنم ندارم و حس اینکه حقمه باید مثل گوسفند مطیع باشم ندارم. حالا ی حس آزادی خوبی دارم ک خیلی دوسش دارم و خیلی برام با ارزشه
ولی برای تاکید : همتون یه مشت آشغالید ک زن رو واسه کردن و کلفتی میخواهید.