روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

برای بیان این خاطره باید یه پیش زمینه ای بگم:

 

یه کارتونی هست که خیلی طرفدار داره به اسم دخترکفشدوزکی پسر گربه ای

شامل سه فصله. داستان مربوط میشه یه دختر و یه پسری که ابرقهرمان هستند (دقیقاً مثل مردعنکبوتی). اسم دختره مریدنت (دخترکفشدوزکی) اسم پسره آدرین(پسر گربه ای) حالا این وسط یه مربع عشق تشکیل شده. مریدنت عاشق آدرینه (درحالیکه آدرین مثل یه دوست معمولی نگاش میکنه) اما پسرگربه ای عاشق دخترکفشدوزکیه (درحالیکه دخترکفشدوزکی از پسر گربه‌ای خیلی خوشش نمیاد)

فهمیدید چی شد : خخخخخخخ

هیچکدوم قهرمانها از هویت واقعی هم خبر ندارند

حالا تو دنیای معمولی مریدنت که عاشق آدرین هست سبب خلق صحنه‌های خیلی جالب و بامزه و درعین حال مهمی میشه. که اگر توضیح بدم پست طولانی میشه خوصله تون سر میره.

دخترک کوچولو عاشق این صحنه‌های مملو از عشق و دست پاچلفتگی مریدنت هست. دیروز گفت یه بازی ترتیب بدیم. من شدم مریدنت و خودش شد آدرین.

انیمیشن رو صحنه سازی کردیم. من آدرین رو می‌بینم خجالت میکشم و کارای مسخره انجام میدم و ادرین کلی بهم میخنده. و در نهایت وقتی آدرین( که نقشش دخترک داشت) خوابه میرم در گوشش میگم : به مریدنت بگو که دوسش داری

و وقتی از خواب بیدار میشه به مریدنت (من) میگه دوستت دارم .

و رابطه اشون شروع میشه.

از عصر تا شب وقتی خوابمون برد این بازی ادامه پیدا کرد. (و همچنین دو روز بعدش و احتمالا بازم ادامه داره)

رابطه که شکل گرفت من دختر بودم و دخترک پسر بود.

 

پسر رابطه:

 

به شدت مراقبم بود. یعنی میخاستم کار خونه را بکنم میگفت: مریدنتم نکن بزار من بکنم. توجه کنید نمیگفت نکن ولش کن. می‌گفت نکن خودم میکنم (تمیز کردن آشپزخونه و اتاق) (حس حمایتی و مراقبتی بهم میداد ) (زبان عشق خدمت کردن)

 

در گوشم می‌گفت دوستت دارم

 

بهترین قسمت غذاش رو به من داد بخورم

 

برام رفت از طبقه بالا بستی آورد بخورم (بهم اهمیت میداد)

بهم گفت هرچی بخای بهت میدم و هرجا دوست داشته باشی میبرمت بگردیم (علایقم براش مهم بود)

 

شونه برمیداشت موهام رو شونه میکرد و گل میزد

 

دستبند و گردنبند مورد علاقه اش رو بهم هدیه داد (زبان عشق هدیه دادن)

ته دیگ سیب زمینی غذاش رو داد به من درحالیکه من حتی کنارش نبودم اومد تو آشپزخونه

 

میشست کنارم و مدام صورتم و موهام رو نوازش میکرد

میامد پیشم می‌گفت مردینتم قربون شکل ماهت برم قربون چشمات برم و فکر کنم اینو ده بار تکرار کرد تا موقع خواب

۵۰ بارم بوسم کرد که البته لبامو بوس میکردا خخخخخ (ابراز عشق کلامی و لمسی)

وقتی داشتم آشپزی میکردم بهم گفت: پس منم برم اتاق مرتب کنم (یعنی تو انجام کارها باهام همکاری میکرد)

 

یه دختری هم توی این سریال هست اسمش هست کلویی که دختر شهرداره و با هر بهانه‌ای به آدرین نزدیک میشه میخاد مخشو بزنه خیلی پول‌دار و خیلی خوشگل و به خودش میرسه و آرایش. آدرین هم از دختره خوشش میاد تا حدی.

شب به آدرین (خترک) گفتم : آدرین تو با کلویی هم دوستی؟

بهم گفت: نه من با کلویی قهرم اصلن ازش خوشم نمیاد . من فقط با تو مریدنتم دوستم.

 

شب موقع خواب بازهم هزار بار بوس و بغلم کرد نازم کرد و در گوشم یه حرف جالبی زد . گفت: تو هم همسر منی هم دوستم

 

عشق ۵ زبان داره : کلامی(با زبان و کلام). لمسی(با هرچیز مربوط به لمس بدن). خدمت کردن (انجام کار مثل آشپزی نظافت و …) هدیه دادن . وقت گذاشتن

که عموما دوتاش در افراد غالبه. و یک از موارد یه رابطه ی خوب زمانیکه دو طرف زبان عشقشون یکی باشه. یا زبان عشق دیگری رو بلد باشه.

 

در حالت نرمال و تربیت صحیح هر ۵ زبان عشق در فرد وجود داره و ابراز و دریافت میشه

مثلاً من اگر زبان عشقم خدمت کردن نباشه و پارتنرم زبان عشقش خدمت کردن باشه و همش بیاد به من خدمت کنه. رو من اثری نداره چون زبان عشقم نیست. در‌واقع به هر فرد با زبان عشق خودش باید صحبت کرد. نه زبان عشق خودتون.

 

در یه نصف روز یه دخترک ۵ ساله در قالب یک پسر جوان وقتی قرار گرفت به هر ۵ زبان به دختر مورد علاقه اش ابراز عشق کرد. ادم جونش میره واسه این عشق

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۸ ، ۱۶:۲۹
مریم بانو

وقتی که با وجود عشق. اما عاقلانه انتخاب میکنی.

این فیلم شروع چندان جذابی نداره. اما مسیر خوبی طی میکنه به تدریج.
همه چیز خوبه ولی همش نگرانی که الانه ک همه چیز بهم بخوره یا یه اتفاق بد بیفته

شاید برای اینکه اطمینان نداری چیزای خوب و خوشحال کننده همیشگی باشه.
چیزای خوب زندگی همیشه تموم میشه

همیشه منتظری یه جا یه روزی خراب بشه؛ تموم بشه.

میبینی که تموم میشه
.........................................

هرکدوم ی مسیرو میرن جاده ها در نهایت دوباره بهم میرسن
میبینی که بقیه ادما کوچیک و کوچیکتر میشن
این یه حقیقته
ما برای دیگری ساخته نشدیم
اون توی آخر راهه ، اما اخرش فقط یه اتفاق می افته
زمستون لعنتی از راه میرسه

هیچ راه برگشتی نیست
تو حسش کردی
و بعدش تو سعی میکنی یادت بیاد که به چه دلیلی همه اینا شروع شد
و تو میفهمی که قبل از اینکه فکرشو بکنی شروع شده (your name)... مدتها قبل
و این به خاطر اون لحظه ست
حالا فهمیدی که هرچیزی فقط یه بار اتفاق می افته
و هرقدرم که سخت تلاش کنی دیگه هیچ وقت دوباره همون حس رو پیدا نمیکنی
و تو دیگه هیچ وقت حس نمیکنی که سه متر بالاتر از بهشتی...

.....................

امشب : دوتا فیلم اماده کرده بودم ببینیم که دیروز یکیشو دیدیم . بد تموم شد. چیزای خوب نمیمونه

امروز خواستیم فیلم دوم رو ببینیم در کمال ناباوری دیدم عههه این قسمت دوم همون فیلم دیروزیه. درحالیکه من دان کرده بودم اما یادم رفته بود این فیلم دو قسمتی شایدم سه قسمتیه

یه کمی خوشحال شدم فکر میکردم شاید حوادث خوب قسمت دوم . غم انگیز بودن قسمت اول را جبران کنه

ولی نمیشه

بدتر از قبل میشه

خیلی خیلی بدتر از قبل خیلی

روزهای خوبی که شبیه رویا هستند پایدار نیستند

انگار انسان فقط واسه زجر کشیدن و رنج دیدن به این دنیا اومده😢😢

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۸ ، ۰۰:۱۷
مریم بانو

 

نوشته شده در 15 اسفند

میدونی باید بیشتر همو میشناختیم
و تو باید خودتو بیشتر میشناختی
و همینطور من
تو باید به این فکر میکردی که از زندگی چی میخای از زن گرفتن چی میخای. اصن زن چیه برات ازدواج ینی چی
و من هم خودمو
میدونی من فکر میکنم تو از این زنایی باید میگرفتی که بوی قرمه سبزی و پیازداغ میدن همیشه. چندتا بچه قد و نیم قد ، بری سرکار بیای خونه بچه ها بپرن بغلت. زنت بگه : آقا ممنون میوه خریدی قربون دستات. بیا بشین پای سفره . و سر یه کاری هم بره و حقوق داشته باشه
ولی یه جا اشتباه میکنیا. زنیو نمیتونی پیدا کنی که هم بوی قرمه سبزی بده هم درآمد داشته باشه.
چیزی ک تو از من توقع داری
آقا زنی نیست که همه این کارها رو بتونه درست انجام بده مگر یه زن افسرده ی فرسوده و خیلی خسته و بدون انرژی

و میدونی چه حسی دارم. حسی که تو به من میدی اینه چیزی که حس میکنم تو منو اینجور میبینی . حس میکنم منو به عنوان یه منبع کسب درآمد و همچنین یه خدمتکار میدونی
تو دوتا چیز از من میخای پول و کار
و این به من حس بی ارزشی میده. حس اینکه تو انقدر بی ارزش به من نگاه میکنی

این مشکل تو نیستا. تو اینجور بزرگ و تربیت شدی. اینجور برا ادمها ارزش گذاری میکنی. دقیقا خانواده ات هم همین حرفا رو میزنن. و جمله معروف خانواده اتون: کسی ک ب درد ما نخوره ؛ آدم به دردنخوریه کلا
.......................................
 و حلقه ی معیوب زندگی ما:
من زن آشپز و خدمتکار نیستم نبوده ام و نخواهم بودم. تلاشمو میکنما ولی بیشتر از این از پسم برنمیاد
تو میای خونه غذا هنوز آماده نیست. یا مثلا عسل تو یخچال نیست. ناراحت میشی طلبکارانه حرف میزنی که کارامو انجام نمیدم "کارامو".
خب منم خیلی کارا رو انجام دادم ک مربوط با تو بوده. حالا تو دستت میکشه مثلا یه عسل بزاری بزاری تو یخچال
ناراحت میشم که مثل یه کلفت باهام حرف میزنی
میخام تلافی کنم
و تبدیل به یه حلقه میشه
میدونی خسته شدم از باهات بودن
.......................................

زندگی مشترک یعنی : ما در همه چیز مشترکیم ، در کار بیرون یا خونه آشپزی ، مادیات و هم معنویات . اگر من ناراحت باشم تو باید درش مشترک باشی با من و برعکس . اگر تو شاد باشی من باید مشترک شوم با تو شادی ات را. ناراحتی من برات مهمه و در شادی ات هم منو شریک میکنی . اینجور اگر همه چیز مشترک باشه دو شریک میکوشند برای بهتر شدن . به خاطر اینکه در نفع و ضرر شریکند و این یا دو سر برده یا دو سر باخت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۸ ، ۱۲:۲۲
مریم بانو

دنبال عکسای اتلیه ای دخترک میگردم از یکسالگی به بعدش
هرچی میگردم  تو پوشه ها نیست
سرچ کلی میکنم .jpg
عکس سالهای قبل از سال تقریبا 91 هست سفرها عیدها عروسی ها
همه عکسی هست غیر عکس دخترک
 خندم میگیره "عههه اینارم اورد خخخ"
ازش میگذرم. دنبال عکسای دخترکم
هارد رو سرچ میکنم. بازهم "عههه اینا" رو میاره
عکس دخترک نیست
لب تاب سرچ میکنم بازهم "عهههه اینا" رو میاره
بازهم عکس دخترک نیست و پیدا نشد
وسوسه میشم شانسی چندتایی از "اینا" رو باز میکنم
یه حس عجیبیه نمیتونم بگم چیه. یه حسیه ک اولش میخندم کلی "چه مزخرفاتی ببین ترخدا"
بعدش به یه عدم هماهنگی میرسم "اون واقعا همین آدمه" . انگار که باورم نشه
بعدش تو زمان گذرمیکنم میام جلوتر. خب تا الان خیلی چیزا فرق کرده دیلیت شده یا کریت شده این وسط
یهو یاد کامنت اون پسره  درجواب ی دختر می افتم. واسه یه سوال که "بهترین جمله ای که شنیدی چی بوده؟ "
دختره ی چیزی نوشته بود و ی پسر جوابشو داده بود گفته بود من جنس خودمونو میشناسم همه توزرد از اب درمیان

میرم کامنتم به سوال اون پست رو پاک میکنم.

خب مهم نیست. چیزای مهمتری واسه فکر کردن دارم

...................

عکسای دخترک پیدا نشد باید برم دوباره اتلیه ببینم داره عکسارو سیستمش یا نه. یعنی اگر عکسای دختر به اندازه ی نصف "اینا" مهم بود. یکم بیشتر مراقب بودم گم نشن

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۸ ، ۰۳:۳۷
مریم بانو

میخواستم بنویسم
خیلی چیزا یادم رفته ها چون به موقع ننوشتم
ولی باید زودتر بنویسم که
به فکر منی برام خوراکی های خوب میخری با ذوق از در میای تو و میگی اگر گفتید چی خریدم. خیلی کیف میکنم وقتایی که باهم فیلم میبینیم
و کنار هم کار میکنیم
وقتی گفتم بریم مبلا رو قیمت کردیم باهام همراه شدی 

و حالا مدام ازم تشکر میکنی واسه دمنوش و ابمیوه هایی ک برات میارم. 

...
............

امروز 20 بهمن 98 هست تو بعد از مدتها با من اومدی آمادای و سرسختانه خواستی ک حتما بیای. ما اومدیم رفتیم یونی و بعدش بیرون پارک و ... وقتی رسیدیم داشت برف میبارید ذوق کرده بودی بی نهایت و میرقصیدی تو خیابون اما سردت شده بود
عصر رفتیم شهربازی سرپوشیده تا بازی کردی طول کشید موقع برگشت دیر شده بود کمی و هوا بسیار سرد و برف و باد میامد و ماشین نبود
میدونی واقعا یخ کرده بودی
دستامون از شدت سرما میسوخت و نمیتونستم دستاتو گرم کنم. فقط میگفتی مامان سرده سرده. ی کمی پیاده رفتیم گرم بشین شاید ی ماشینم پیدا بشه

(یاد اون شب افتادم تو 30تیر ک ناگهان برف بارید و یخ کردیم زیر برف)

به مراتب بدتر از اون شب بود
ی ماشین بلاخره ایستاد سوار شدیم. میخواستم مثل همیشه بچسبونمت روی سینم تا گرم بشی اما ی نگاه بهم کردی و ازم فاصله گرفتی
اخه من خودم رو شال و لبه پالتوم برف نشسته بود
با شک و تردید ازم پرسیدی: مامان ، من ، دعا کردم برف بیاد؟
سردت شده بود و برفی ک انقدر دوسش داشتی حالا مسبب آزارت. شک داشتی واقعا تو بودی دعا کردی یا نه
میدونی دخترک همه چیز همینجوره هر چیزی افراط یا تفریطش موجب آزاره. حتی چیزی ک دوست داشته باشی
تو ماشین بهت گفتم دخترک ب من با تو خیلی خوش گذشت
و تو از اون جمله طلایی هاتو گفتی : مامان خیلی یخ کردیم ولی عوضش خیلی خوش گذروندیم
میدونی دختر گاهی اوقات کنار خوشی ها ، ناخوشی ها هم هست ک میتونه حتی ب سبب اون خوشی ، ناخوشی پدید اومده باشه.
همیشه حواست باشه ارزششو داشت یا نه؟
ارزششو داشت ما امشب یخ کنیم تو برف؟؟؟؟ و هردو اتفاق نظر داریم که ارزششو داشت
ارههههه ارزششو داشت
حالا یه چیزی تغیر میکنه. اون چیزی ک ناخوشی بود دیگه سبب آزار نیست . حالا دیگه اون میشه یه ماجرای عادی ک ممکن بوده پیش بیاد در جریان یه سری اتفاقات خیلی خوب .

گاهی آدم تو شرایط سختی قرار میگیره یکی از چیزای خیلی مهم اینکه تو اون شرایط کی کنارته. یه موقع هایی کسی هست که از همون شرایط سخت برات بهترین خاطره رو میسازه...

دختر کوچولو امروز و امشب ما مادر دخترانه ی محشری داشتیم. ممنون ازت واسه انقدر خوب شروع و تمام شدن روزمون. ما امروز ی کمیییی دستامون یخ کرد ولی چیزی ک جریان اصلی رو ساخت و مهمه اینکه ماااا امروز بهمون خیلییییی خوش گذشت.

یهو سرد شد یه برفی اومد ک ب ظاهر خراب کرد. ولی چقدر خوش گذشت چقدر اصلن چسبید همون برفه، چقدر چسبید بهم همه چیز.
...........
یه سری شمع داشتیم تو آمادای یاد روزی افتادم که زیر نور شمع نگات میکردم چقدر دلبر شده بودی.

گفتم سورپرایز دارم برات دختر تو برو پشت دیوار و هروقت گفتم کلیدو بزن لامپ خاموش بشه. رفتی. شمع ها رو روشن کردم و گفتم کلیدو خاموش کن و بیا. از پشت دیوار اومدی خوشحال شدی تاریک بود آهنگ گذاشته بودیم باهم رقصیدیم
یکی از شمع ها افتاد برش داشتم کج گرفتم اب ک شد گذاشتم ک سفت بشع
گفتی مامان چرا ازش اب میاد
یه جواب رومانتیک بهت دادم گفتم داره گریه میکنه
خنده هات خشک شد رو صورتت. ازم توضیح بیشتری خواستی
گفتم ببین این اسمش پارافینه وقتی داغ بشه اب میشه انگار ک گریه بکنه. ولی تو قلبش خوشحاله چون تونسته تورو خوشحال کنه
دیگه چیزی نگفت یه کمی دیگه گذشت تو تاریکی و رقص و همزمان مرتب کردن خونه
یهو خودت رفتی برقا رو روشن کردی و با جدیت تمام شمع ها رو فوت کردی بعدم از جاشون ک چسبیده بودن برشون داشتی . گرفتی تو دستت و بوسه باران کردی شمع های خاموشو
و گفتی مامان بوی شکلات میدن
این شمع ها تا اخر شب تا وقتی خواستی بخابی لای مشتت بود تو دستات بود. شب گذاشتیشون دقیقا بالاسر بالشتت
اینجور ک تو مراقب شمع هات بودی . چه خوبه همینجوری یکی مراقب آدم باشه. طاقت دیدن اشک آدمو نداشته باشه آدمو آروم کنه. اینجور آدمو سفت بگیره تو مشتش انقدر جاش امن باشه

دخترک کوچولو این نوشته هایی ک برات میمونه چه اینجا چه وبلاگ خودت. فقط خاطره ی صرف نیست. باید بری تو روح این نوشته ها
..............................
دو روز پیش 18 بهمن 98
نزدیکای ظهره و داره نقاشی میکشه . میگه مامان دیشب خواب دیدم تو و پارسا همون ک میخواستین ازدواج کنید 😐 یه جادوگر طلسمتون کرده بود من اومدم تورو نجات دادم
- عه پارسا پس چی
- نه پارسا دروغ گفته بود برا همین جادوگر طلسمتون کرده بود چون دروغ گفته بود نجاتش ندادم.
من: 😐😯😐😯😐😯😩😩😩😩😩😩😩 این حجم از یادش موندن واقعا محشره (مکالمه پست یک ماه پیش  http://thememos.blog.ir/post/262 یادش بود )

کلمه های ک همچنان اشتباه میگه  و البته من کیف میکنم 😅
فیسون  : سیفون
طقبه : طبقه
کمربند ایملی
همچنان :  یچقال و آشپقسونه
ششوار : سشوار
دارعه :  دایره
کنتلر :  خودمو کنتلر میکنم یا کنتلر تی وی
مساقبه  مسابقه

............

کوچولوی من جمعه 2 اسفند دندان جلو پایین سمت چپت لق شد. به هیمن زودی بزرگ شدی کوجولو خانوم

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۰۵
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید