برای بیان این خاطره باید یه پیش زمینه ای بگم:
یه کارتونی هست که خیلی طرفدار داره به اسم دخترکفشدوزکی پسر گربه ای
شامل سه فصله. داستان مربوط میشه یه دختر و یه پسری که ابرقهرمان هستند (دقیقاً مثل مردعنکبوتی). اسم دختره مریدنت (دخترکفشدوزکی) اسم پسره آدرین(پسر گربه ای) حالا این وسط یه مربع عشق تشکیل شده. مریدنت عاشق آدرینه (درحالیکه آدرین مثل یه دوست معمولی نگاش میکنه) اما پسرگربه ای عاشق دخترکفشدوزکیه (درحالیکه دخترکفشدوزکی از پسر گربهای خیلی خوشش نمیاد)
فهمیدید چی شد : خخخخخخخ
هیچکدوم قهرمانها از هویت واقعی هم خبر ندارند
حالا تو دنیای معمولی مریدنت که عاشق آدرین هست سبب خلق صحنههای خیلی جالب و بامزه و درعین حال مهمی میشه. که اگر توضیح بدم پست طولانی میشه خوصله تون سر میره.
دخترک کوچولو عاشق این صحنههای مملو از عشق و دست پاچلفتگی مریدنت هست. دیروز گفت یه بازی ترتیب بدیم. من شدم مریدنت و خودش شد آدرین.
انیمیشن رو صحنه سازی کردیم. من آدرین رو میبینم خجالت میکشم و کارای مسخره انجام میدم و ادرین کلی بهم میخنده. و در نهایت وقتی آدرین( که نقشش دخترک داشت) خوابه میرم در گوشش میگم : به مریدنت بگو که دوسش داری
و وقتی از خواب بیدار میشه به مریدنت (من) میگه دوستت دارم .
و رابطه اشون شروع میشه.
از عصر تا شب وقتی خوابمون برد این بازی ادامه پیدا کرد. (و همچنین دو روز بعدش و احتمالا بازم ادامه داره)
رابطه که شکل گرفت من دختر بودم و دخترک پسر بود.
پسر رابطه:
به شدت مراقبم بود. یعنی میخاستم کار خونه را بکنم میگفت: مریدنتم نکن بزار من بکنم. توجه کنید نمیگفت نکن ولش کن. میگفت نکن خودم میکنم (تمیز کردن آشپزخونه و اتاق) (حس حمایتی و مراقبتی بهم میداد ) (زبان عشق خدمت کردن)
در گوشم میگفت دوستت دارم
بهترین قسمت غذاش رو به من داد بخورم
برام رفت از طبقه بالا بستی آورد بخورم (بهم اهمیت میداد)
بهم گفت هرچی بخای بهت میدم و هرجا دوست داشته باشی میبرمت بگردیم (علایقم براش مهم بود)
شونه برمیداشت موهام رو شونه میکرد و گل میزد
دستبند و گردنبند مورد علاقه اش رو بهم هدیه داد (زبان عشق هدیه دادن)
ته دیگ سیب زمینی غذاش رو داد به من درحالیکه من حتی کنارش نبودم اومد تو آشپزخونه
میشست کنارم و مدام صورتم و موهام رو نوازش میکرد
میامد پیشم میگفت مردینتم قربون شکل ماهت برم قربون چشمات برم و فکر کنم اینو ده بار تکرار کرد تا موقع خواب
۵۰ بارم بوسم کرد که البته لبامو بوس میکردا خخخخخ (ابراز عشق کلامی و لمسی)
وقتی داشتم آشپزی میکردم بهم گفت: پس منم برم اتاق مرتب کنم (یعنی تو انجام کارها باهام همکاری میکرد)
یه دختری هم توی این سریال هست اسمش هست کلویی که دختر شهرداره و با هر بهانهای به آدرین نزدیک میشه میخاد مخشو بزنه خیلی پولدار و خیلی خوشگل و به خودش میرسه و آرایش. آدرین هم از دختره خوشش میاد تا حدی.
شب به آدرین (خترک) گفتم : آدرین تو با کلویی هم دوستی؟
بهم گفت: نه من با کلویی قهرم اصلن ازش خوشم نمیاد . من فقط با تو مریدنتم دوستم.
شب موقع خواب بازهم هزار بار بوس و بغلم کرد نازم کرد و در گوشم یه حرف جالبی زد . گفت: تو هم همسر منی هم دوستم
عشق ۵ زبان داره : کلامی(با زبان و کلام). لمسی(با هرچیز مربوط به لمس بدن). خدمت کردن (انجام کار مثل آشپزی نظافت و …) هدیه دادن . وقت گذاشتن
که عموما دوتاش در افراد غالبه. و یک از موارد یه رابطه ی خوب زمانیکه دو طرف زبان عشقشون یکی باشه. یا زبان عشق دیگری رو بلد باشه.
در حالت نرمال و تربیت صحیح هر ۵ زبان عشق در فرد وجود داره و ابراز و دریافت میشه
مثلاً من اگر زبان عشقم خدمت کردن نباشه و پارتنرم زبان عشقش خدمت کردن باشه و همش بیاد به من خدمت کنه. رو من اثری نداره چون زبان عشقم نیست. درواقع به هر فرد با زبان عشق خودش باید صحبت کرد. نه زبان عشق خودتون.
در یه نصف روز یه دخترک ۵ ساله در قالب یک پسر جوان وقتی قرار گرفت به هر ۵ زبان به دختر مورد علاقه اش ابراز عشق کرد. ادم جونش میره واسه این عشق