روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

سانچی غرق شد میان آب و آتش
و این از ذهنم بیرون نمیره. چقدر زن هاشون عاشق بودند. از اون زنهایی بودند که از چشماشون میشد فهمید چقدر عاشقند. مثل مدیر مهد دخترک. چشماشون یه جور عجیبی جذبت میکنه میتونی ساعت ها بشینی تو چشماشون نگاه کنی بی اینکه خسته بشی. یه جور برق خاصی داره . چه عاشقانه گفتند از شوهراشون....

سرنشین قایق کوچکی ام میان دریا که تلاشی نمیکنم برای رفتن ب سمت خاصی. دراز کشیده ام کف قایق و چشم دوخته ام به آسمان ، موج مرا میبرد. خود را سپردم ب دست موج بی هیچ تصمیمی بی هیچ انتخابی پیش میرم. هیچ تصمیمی دوست ندارم بگیرم دوست دارم فقط پیش برم به هر سمتی ک این موج ببره. و البته که تصمیم نگرفتن هم خودش یه نوع تصمیمه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۶ ، ۱۰:۰۰
مریم بانو

توی کلاسام همیشه یه چیزی را به بچه ها میگم:

ما عجب انسان های مغروری هستیم روی زمینی زندگی می کنیم ک یکی از میلیاردها سیاره در این عالمه و خورشیدی داریم ک یک ستاره کاملا معمولی و متوسط از بین صدها میلیارد ستارگان عالمه. در منظومه شمسی ای ک جرم زمین درش هیچه و زمین در این عالم مثل ذره ای غبار کوچکه و ما انسان ها چه قدر کوچک. و ما انسان ها روی این زمین کوچکمان میجنگیم و کینه میبافیم در دلهامان و نفرت میورزیم و هزار نامردی ها بر سر هم آوار می کنیم که چه؟؟

که کجای این زمین کوچک را بگیریم...؟؟!!!

بچه ها میبینید ک ما چقدر کوچکیم حتی عمر ما در مقایسه با عمر این عالم یا عمر یک ستاره هیچ ب حساب میاد پس چرا تمام این فرصت ناچیز را به جنگ دروغ و دورویی و تهمت و دعوا و کینه میگذرانیم . میبینید ما در مقابل این عظمت بیکران واقعا هیچی نیستیم هیچی

ما خودمون را زیادی بزرگ کردیم 

اما شاید هم واقعا بزرگیم انسان هایی کوچک اما در عین حال بزرگ چرا که در وجود هرکدام از ما دنیایی ب بزرگی تمام عالم جریان داره.


در وجود زنی ک مدام لبخند میزند و بعدتر میفهمم چه قدر تنهاست. زنی ک حتی فکر میکردم چه قدر شاد یا چه قدر خوشبخت است ولی میفهمم چه قدر غمگین است

در وجود خودم

در وجود تمام ما عالمی در جریان است .....

ما موجودات کوچکی هستیم در این عالم و در عین حال موجودات بزرگ و منحصر ب فرد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۶ ، ۰۱:۰۶
مریم بانو
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۹ دی ۹۶ ، ۱۳:۴۲
مریم بانو

تو دو راهی های زندگی گاهی تصمیم خیلی سخت میشه مخصوصا وقتی که هر دو راه غمی درش باشه
من تقسیم شدم تو این زندگی نکبت باری ک خواهم داشت
من همیشه فکر میکردم ک درسته زندگی سخته اما فرصت زندگی کردن یه موهبته
همیشه فکر میکردم من تو این دنیا ماموریت های زیادی برای انجام دادن دارم فکر میکردم بلاخره به ی دلیلی ب این دنیا اومدم و باید کارهای خاصی انجام بدم
ولی کاش من هرگز متولد نمیشدم
کاش هرگز متولد نمیشدم ک حالا بخوام این موهبت را از کس دیگه ای بگیرم
هر خبر بچه دار شدن هر بار دیدن و بغل کردن دخترک و این زجر میشه تاوان برای باقی عمر پر نکبتم 
مطمئنم ک دیگه زندگی خوبی نخواهم داشت و تاوان خواهم داد
و دگر هرگز از ته دل نخواهم خندید
بچه قورباغه ی کوچولو من متاسفم . متاسفم با تمام سلول های وجود بی ارزشم ب خاطر همه چیز . حق داری ک از من متنفر باشی من آشغال ترین موجود روی زمینم. منو هرگز نبخش من حتی لایق بخشش هم نیستم 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۶ ، ۰۷:۰۰
مریم بانو

همیشه از خودم میپرسیدم این همه خبر تجاوز اخه چرا مگه زنه دست و پا نداره ک یارو را بزنه یا فرار کنه همیشه اون زن مورد تمسخرم بود
ولی اره ادم اون موقع دست و نداره
قضاوت نکنم دگر...

همیشه خودمو میذاشتم جای ادمای شجاع و نترس تمام فیلم ها
همیشه فکر میکردم منم همون جورم همون قدر شجاع یا حتی بیشتر
همیشه بال بال زدم جلوی تی وی ک یالا برو فرار کن بزنش اها افرین افرین
و فکر میکردم اگر تو شرایط بحرانی قرار بگیرم من میشم منجی
و چ احمقانه بود تمام فکرهایم ...
ک به راحتی دیروز اسیر شدم....
برنامه بچینیم . منم همیشه برنامه میچینم پلن ای پلن بی ولی توقع نداشته باشیم از خودمون ک در شرایط مطابق برنامه عمل کنیم
چون ادمیم چون حس داریم حس ترس حس شوک موندن در بهت و حیرت اینکه اصلا چی شد اخه و تا به خودمون بیایم و همه چیو سبک سنگین کنیم وقت گذشته

و من مترو را اشتباه بزرگی کردم مثل ادمهای مجرم موندم کنار و حرفی نزدم و مترو بهترین جاست برای خرید برای فرار کردن و شاید برای مردن
من مثلا از نظر خودم شجاع شدم ضعیف ترین موجود دنیا از ترس این حس عظیم
و هیچ غلطی نتونستم بکنم جز احتیاط

آره سارا ک شکنجه شد هیچی ب مایکل نگفت شاید منم نباید میگفتم ک شاهد این همه عذابت نباشم

واووو حالا فکر میکنم سارا چه قدر زرنگ بود
اصلا از خودم همچین توقعی نداشتم اصلا فکرشو نمیکردم انقدر بی دست و پا باشم
و خاطره دیروز شد 84 جزو بدترین روزهای زندگیم

منم حرف دارم ولی نمیزاری ماهی من بزار منم حرف بزنم بزار بگم چه قدر از خودم بدم میاد وقتی میتونستم کاری کنم و نکردم

منم ب اندازه تو در این قضیه اشتباه کردم ولی اشتباه اصلی ما ایم ما این ک هستیم
شاید این مثل ک دروغ دروغ میاره اینجا هم بشه گفت
اشتباه اشتباه میاره غلط غلط میاره.... جای شکایت نیست....

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۶ ، ۱۲:۰۲
مریم بانو

مکالمه من و دختری تو ماشین تو جاده :
یهویی:
_ مامان برام عشق بخر خب
+ مبهوت جمله اش میشم
_ مامان مامان برام عشق بخر خب خب
+ از کجا بخرم؟
_از مغازه
+میخوای چکار؟
_عشق خوشمزه است میخوام همشو بخورم همشو
+عشق مثل چیه؟
_ (فکر میکنه) مثل ماهی خوشگله
+دوستش داری؟
_دوستش دارم مثل ماهی
+مامان مامان عشق میخری
-اره میخرم اول پاشو ستاره ها را بچین
پامیشه شیشه ماشین را یه کن میدم پایین و برای تمام اعضای خانواده ستاره میچینه
چند دقیقه بعد
+مامان از مغازه برام .... بخر
_(متوجه حرفش نمیشم) چی آش؟
+میخنده اره اره آش بخر با عشق
_دیگه چی بخرم
+بستنی زمستونی

عشق مثل ماهیه
فکر کنم دخترک راست میگه
مثل
برسد به دست دوستم ماهی...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۶ ، ۲۳:۱۹
مریم بانو

زمان میگذره مثل باد و میترسم یادم بره تمام شیرین زبانی های دخترکمان را
دخترک طی 6 ماه اخیر تغیرات بسیار زیاد و قابل توجهی در زمینه صحبت کردن داشته کاملا میدونه کجا چی بگه و معنی هرچیزی را نمیفهمه میپرسه
از حال ب گذشته:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۶ ، ۲۰:۲۷
مریم بانو

اگر شما در عربستان به دنیا آمده باشید به احتمال زیاد مسلمان هستید. اگر در هندوستان متولد شده اید به احتمال زیاد بودا، و اگر در آمریکا به دنیا آمده باشید به احتمال زیاد مسیحی هستید.
خلاصه بگویم آنچه شما آن را دین می نامید از منبعی الهی سرچشمه نمیگیرد بلکه جبر جغرافیایی است...
ریچارد داوکینز

میگن جامعه هرگز اختیار آدمی را سلب نمی‌کند؛ اما حتی کوچکترین جز جامعه یعنی خانواده هم اختیار آدمی را سلب می کند

از زمانی که به دنیا می آییم ملزم به مسلمان بودنیم

در نه سالگی حتی با وجود عدم درک واقعی از حجاب باید حجاب داشته باشیم

و این پروسه در تمام دوران زندگی جریان دارد

این گونه است که دین اجبار می شود و تو بخواهی سرپیچی کنی از قوانین و قواعد دینی برچسب ها را باید به جان بخری

نه فقط دین که آداب و رسوم و عرف یک خانواده هم اجبار است

تو مجبوری قواعدی را بپذیری چون در فلان خانواده دنیا آمده ای

اگر دختر نوجوانی باشی باید تمام علایم بلوغ را قایم کنی تا پررو خوانده نشوی حتی طرز نشستنت را خودت انتخاب نمیکنی و آنطور که می گوییند باید بنشینی و بخوابی حتی لباس پوشیدنت تحت اختیار خودت نیست باید لباسی بپوشی که برآمدگی های زیبای بدنت را نمایان نکند

جوان که باشی نگاه ها بیشتر می شود که کجا نگاه میکنی بیشتر از زمان لازم نباید جلوی آینه بایستی و ق نداری به خودت برسی و باید تمام رژلب هایت را در مخفی ترین جاها قایم کنی تا مبادا گناهکار خوانده شوی

حتی در کوچکترین چیزها از خودت اراده نداری و باید انقدر مرحله به مرحله و آرام آرام ابروهایت را تمیز کنی که کسی متوجه تغییر ناگهانی نشود و آخر هم با نگاهی روبررو میشوی که یعنی به خاطر تمیز کردن ابروهایت دختر گناهکاری هستی

و تمام زندگی...

حتی اگر پیر شوی بازهم مجبوری همیشه لباس مشکی و قهوه ای بپوشی و هرگز نرقصی و شوخی نکنی و هزار ادا اطوار دیگر نداشته باشی چون پیر شده ای

ولی کاش میشد آدمها انتخاب کنند که در حصار کدام جغرافیا یا حتی کدام شهر باشند.

هرچه حصار تنگ تر شود نفست بیشتر می گیرد

تنهایی و تنها نیستی

از درون تنهایی چون تمام رفتارها و حرف زدن ها باید طبق اصول جغرافیایی ات باشد نه خواسته های قلبی ات

برای همین در دنیای ما فقط کودکان شادند که با قلبشان زندگی می کنند

در تاکسی مترو اتوبوس وقتی آدم های دورم در از نظر میگذرانم همه به طور عجیب و بدی غمگین اند همه بغ کرده اند هیچ کس خودش نیست هیچ کس با قلبش همراه نیست...

این جبر جغرافیاست...

------------------------------------------------------------------------

و من حس میکنم تمام دنیا در مقابلم ایستاده اند و قصد جنگ دارند

قصد جنگ دارند چون میخوام خودم باشم

چون آدمم

چون احتیاج دارم مستقل تصمیم بگیرم حتی اگر این تصمیم سقوط به درون چاه باشه

عصبانی ام از اینکه برای تک تک کارهایم باید توضیح بدم برای کوچکترین کارها برای رفتن به یک مهمانی یا منزل یک دوست برای گوش دادن آهنگ مورد علاقه ام برای پوشیدن لباس مورد علاقه ام


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۶ ، ۲۰:۱۹
مریم بانو

سخته
زندگی کردن با یه عالمه فکرهای جور واجور ک تو مغزت رژه میرن واقعا سخته


اینکه تفکیک کنی تحلیل کنی بازم سخته
اینکه بشینی فکر کنی ک کدوم کارت درسته کدوم کارت غلطه و از خودت حساب بکشی بازم سخته
سخته ک تو حساب کشی از خودت و بازنده بشی...
اینکه آدم بخواد به یه موضوعی همه جانبه فکر کنه و همه چیز را در نظر بگیره
مثلا نقش من ب عنوان یک همسر یک مادر یک دختر یک خواهر و جدای همه ی اینا بودن خودم
یعنی اینکه هرکس جدای از اینکه چ نقشی تو زندگی داره اول خودشه
قبل از مادر بودن و همسر بودن اول منم اول مریم
زندگی را نمیشه خلاصه کرد در این نقش ها چون یه روزی میرسه ک میبینی خودت هیچی
میبینی خودت تو زندگی دیگه هیچ نقشی نداری
و به واسطه اطرافیانه ک شخصیتت تعریف میشه و خودت چیزی نداری
من همیشه خواستم یه جایی در میان تمام روزهای شلوغم برای خودم بزارم جدای از مادر بودن و همسر بودن با وجود تمام سختی هایی ک خودم به خاطر خودم بودنم از سر میگذرونم و اینکه به خاطر خواسته های خودمه نه به خاطر کس دیگه ای پس سختی اش هم برای شیرینه
چی میخواستم بنویسم چی شد

از کجا ب کجا رسیدم هه هه

اینا را نمیخواستم بنویسم یه چیزای دیگه ای بود تو این ذهن وامو نده ام نمیدونم انگار دستم نوشت اینا را

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۶ ، ۱۶:۰۳
مریم بانو
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۳ آذر ۹۶ ، ۲۳:۰۵
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید