My daughter
زمان میگذره مثل باد و میترسم یادم بره تمام شیرین زبانی های دخترکمان را
دخترک طی 6 ماه اخیر تغیرات بسیار زیاد و قابل توجهی در زمینه صحبت کردن داشته کاملا میدونه کجا چی بگه و معنی هرچیزی را نمیفهمه میپرسه
از حال ب گذشته:
کنار علی نشستم میاد پیشم به علی میگه علی آقا مامان نفسش گرفت دلش درد گرفته
و منظورش اینکه علی ازم دور بشه بهم نچسبه و ماهرانه اینو بیان میکنه.
من یه بار تو خودم بودم اومد گفت مامان چی شده گفتم ناراحتم بعد یه بار دید دارم گریه میکنم گفت مامان چرا گریه میکنی گفتم دلم گرفته
حالا هربار میبینه تو خودم رفتم میگه مامان ناراحتی الان میخوای گریه کنی
و وقتی میبینه گریه میکنم میگه مامان ناراحتی آهان دلت گرفته
بعد میگه دل منم گرفته و همراه من بغض میکنه
یا با بغض خود ساخته میاد پیشم همش میگه مامان دلت گرفته میخوای گریه کنی
این دلت گرفته را انقدر قشنگ میگه که آدم کیف میکنه
روزی چندین بار عروسک هاش را تنها میزاره میره طرف در میگه دارم میرم دانشگاه یا کلاس زبان یا تهران
بعد ادا درمیاره که برگشته و برای عروسک هاش شکلات خریده
من وقت هایی که میگه بغلش کنم میگم کمرم درد میگیره و کمرم زخم شده بود نشونش میدادم ک بغلش نکنم
حالا وقتی میخواد برقصه بهش میگم عروسکتو بغل کن باهم برقصید . پشتش را میکنه لباسش را میزنه بالا رو به عروسکش میگه ببین کمرم زخم شده
یا وقتی میگم نمیتونم بغلت کنم میگه مامان جون گفته بغلم کن
یه بار خونه را تمیز میکردم گفت مامان چرا تمیز میکنی گفتم خاله قراره بیاد
حالا هروقت خونه را میبینه دارم تمیز میکنم میپرسه مامان کی قراره بیاد ک مرتب میکنیم .
منتظر دخترعموم ایم علی ابراز ناراحتی میکنه که چرا دیر کرده
دخترک میگه الان اگه ... بیاد میگه علی اقا چه بد اخلاقه