روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

پریودم

 

دوست دارم مثل این فیلما بخوابم روی مبل بعد یکی بیاد روم پتو بندازه و زیر سرم بالشت بزاره و برام پاستیل و آبمیوه بخره

و وقتی خوابم میبره خونه رو مرتب کنه و بره پیتزا بخره.

وقتی از خواب بیدار شدم بیاد ببوستم موهامو شونه کنه و حالمو بپرسه و شب یه فیلم قشنگ دانلود کنه تا با هم پاستیل بخوریم و فیلم ببینیم به هیچی هم فکر نکنم.

اما....

نشستم پشت لب تاب دارم از رویاهام می نویسم و غرغرهای علی رو درمورد گرون شدن پیاز و سیب زمینی گوش میدم و فکرم درگیر رویاهای غیر ممکنه و نگران تکالیف فردای دخترکه و نگران پروسه اپلای و نگران...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۰۱ ، ۲۱:۰۷
مریم بانو

اومدم یه کافه

تنهایی

برای اولین بار

دلم میخاد چند دقیقه ای‌ برای خودم باشم

مامان میگه تو ک خیلی وقتا برا خودتی

 

فکرم همه جا میره، 

یعنی چی میشه، یعنی من میرم آلمان؟ یعنی بعدش چی میشه؟

یعنی من موفق میشم؟

شکست میخورم؟

بعد چی میشه؟ من خوشحال میشم؟

من بازم ناراحت میمونم؟

اوضاع چی میشه؟

من میتونم ب چیزایی ک فکر میکنم عمل کنم؟

علی دیگه زبان‌ نمیخونه، پس من چکار کنم اگر‌ ویزا شدم؟

زندگی چی میشه؟

ب ماهی فکر‌ میکنم

داره چیکار میکنه؟

دخترای‌ دورش چی شدن؟

فکر میکنم اگر‌ رفتم چجوری بیارمش؟

چیکار کنم؟

یعنی باید چکار کنم؟

میدونما باید چیکار کنم

اما سخته، من میدونم باید رهاش کنم، ب زندگیش برسه

اما نمیدونم، همش نمیدونم چرا نمیشه

چه تهران رفتن بدی بود، چقدر بعدش همش دلم براش تنگ میشه

چقدر دوستش دارم

چقدر همه چیز رو باهاش تصور میکنم

چقدر باهاش دعوا میکنم😁، این‌حقشه البته از بس حرفاش ضد زنه دوس‌دارم‌ لهش کنم😁

چقدر همه چیز مبهمه برام 

هیچ‌ اطمینانی ب آینده ندارم

و چقدر این بده

اینکه نمیدونی چی میشه و‌ طبق شواهد همش پیش بینی های غیر خوب میاد ب ذهنم

یعنی قراره همه چیز بدتر از اینی بشه که هست؟؟؟؟

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۰۱ ، ۱۳:۴۸
مریم بانو

 
سلام به کسانی که
بیهوده دوستشان داشتیم ...
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۰۱ ، ۲۰:۵۵
مریم بانو

سوال: چی باعث میشه من و علی به زندگی با هم دیگه ادامه بدیم؟

 

ما با هم خوب نیستیم

رابطه مون اصلن خوب نیست

من اون رو به عنوان یه انسان خوب دوست دارم اما به هیچ وجه به عنوان شوهر نه

چرا زندگیمون انقدر بده

چرا یه جوریم انگار داریم همو تحمل می کنیم. نمیتونیم با هم سر کنیم

اون از اخلاق و رفتار من ایراد میگیره و منم از اخلاق و رفتار اون

اصن دیگه هیچیمون به هم نمیخوره

قبلن هم نمیخورد

یه حس بدی دارم حس گوسفندی که زندانی شده

البته که من گوسفند نیستم و زندانی هم نشدم ولی خب این حسمه چیکارش کنم

علی کاری ب من نداره من همیشه آزاد بودم و هستم خواهم بود اما چرا این حسو دارم؟؟

 

من نمیدونم تویی که داری در سالیان بعد این نوشته هام رو میخونی کی هستی؟ مریمی .. دخترکی یا علی هستی

میدونی می خوام بهت بگم من و علی هیچ وقت زوج خوبی نبودیم (البته که میدونی مشکل من استفاده زیاد از کلمات همیشه و هیچ وقت است : دی) علی خوبه. منم خوب نیستم اما بد هم نیستم

اما ما مناسب هم نیستیم. ما به هم نمی خوریم اصلن

 

اما هیچکدوم جرعتش نداریم که اینو نشون بدیم. به خاطر چی؟ به خاطر دخترک؟ نمیدونم

من میدونی دلم براش می سوزه. اونم برا این زندگی خیلی زحمت کشیده برا من و دخترک. حالا من بیام چی بگم؟ بگم نمیخوامت؟؟؟ این بی شرف بودنم رو میرسونه

 

نکنه اونم دلش برام میسوزه به نوبه خودش؟ کاش می فهمیدم

کاش یه برنامه می ریختم با یه دختری آشنا بشه عاشقش بشه باهاش ازدواج کنه و منو طلاق بده

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۰۱ ، ۱۹:۴۶
مریم بانو

یوزارسیف دیدین؟

دیدین وقتی زلیخا می خواد یوسف رو به خواسته های شیطانی (و طبیعی) خودش مجبور کنه روی مجسمه خدایان پارچه می ندازه که نبینن و بعضی از مجسمه ها رو هم میزاره تو کمدی چیزی

 

راسیتش روم نمیشه جلو سید ( Siid ) عصبانی بشم. وقتی می خوام عصبانی بشم قایمش میکنم جایی که نبینتم : دییییی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۰۱ ، ۱۹:۴۳
مریم بانو

خدایا کمکم کن

دارم‌ دیونه میشم

 

چقدر دلم براش تنگ‌ شده

 

خدایا چه اشتباهی بود دیدنش

خدایا کمکم کن من خیلی حالم بده

..........................

اونقدر میخوامت همه باهات بد شن

با حسرت هر روز از کنار ما رد شن

 

حالم عوض میشه حرف تو که باشه

اسم تو بارونه عطر تو همراشه
اون گوشه از قلبم که مال هیچکس نیست

کی با تو آروم شد اصلا مشخص نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۰۱ ، ۰۹:۱۵
مریم بانو

امروز عصر:

دارم رانندگی می کنم

نفهمیدم چی شد یهو یاد لویزان می افتم

اون تصویر میاد جلو چشمام. دراز کشیدم روی نمیدونم چی چی وسط درختا نم بارون میزنه. چشمام نیمه باز نگه میدارم از لابلای چشمام انگار زیباترین تصویری که طبیعت می تونه بهم عرضه کنه رو می بینم. آسمون صاف که شاخ و برگ درخت های اطراف میدان دیدش رو محدود کرده

هر ازگاهی چشمام کامل می بندم فقط می خوام حس کنم. لطیفی برخورد قطرات بارون با صورتم رو

به خودم میام، دارم بی اختیار لبخند میزنم

یه لحظه احساس می کنم چقدر انگار همه چیز خوبه...

 

اما نیست...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۶ آذر ۰۱ ، ۱۹:۴۲
مریم بانو

تو گروه می گم: بچه ها من فکر میکنم زندگی بعد از واکینگ دد دیگه قشنگ نیست

یکی میگه: نگران نباش انقدر اسپین آف ازش ساختن که ما هنوزم می تونیم تو حال و هوای واکینگ دد باشیم

 

انگار یه بارقه شادی تو دلم روشن میشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۰۱ ، ۱۹:۱۴
مریم بانو

آرام باش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۰۱ ، ۲۳:۴۳
مریم بانو

مریم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۰۱ ، ۲۰:۵۵
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید