لویزان
يكشنبه, ۶ آذر ۱۴۰۱، ۰۷:۴۲ ب.ظ
امروز عصر:
دارم رانندگی می کنم
نفهمیدم چی شد یهو یاد لویزان می افتم
اون تصویر میاد جلو چشمام. دراز کشیدم روی نمیدونم چی چی وسط درختا نم بارون میزنه. چشمام نیمه باز نگه میدارم از لابلای چشمام انگار زیباترین تصویری که طبیعت می تونه بهم عرضه کنه رو می بینم. آسمون صاف که شاخ و برگ درخت های اطراف میدان دیدش رو محدود کرده
هر ازگاهی چشمام کامل می بندم فقط می خوام حس کنم. لطیفی برخورد قطرات بارون با صورتم رو
به خودم میام، دارم بی اختیار لبخند میزنم
یه لحظه احساس می کنم چقدر انگار همه چیز خوبه...
اما نیست...
۰۱/۰۹/۰۶