میلاد یه پسر دانا و عاقله که درمورد اخلاق خوبش در مورد شخصیت صادق و روراستش همه فامیل اتفاق نظر دارند. از همون کوچیکی همینجور بود . خیلی اوقات راهنمای مادرش میشد. و خودش همیشه بهترین راه حل ها رو داره. حتی در همین موردی که میخام تعریف کنم یه راه حلی داره که البته من نفهمیدم به مامانم گفت و مامانم بهش گفت فکرت عالیه. راه حلی که تعیین کننده مسیر زندگیش میشه یا این ور یا ان ور
میلاد ۲۷ سالشه و داستان عشق ۱۰ ساله اش را همه میدونند
چند شب پیش با مامانش اومده بودند خونه ما عید دیدنی. که حرف ازدواج شد که برا میلاد زن بگیرند من گفتم بابا میلاد که خودش یکیو داره زن چیه دیگه
مامانم گفتم عه راستی فرشته چی شد
اسم فرشته اومد و بی اختیار میلاد اشکاش جاری شد و وسط اشکاش میخندید. نمیتونست حرف بزنه بغض داشت اشاره کرد به مامانش
مامانش گفت ۸ ۹ ماهه با هم قهرند.
میلاد تقریبا ۱۷ ساله اش بوده که عاشق فرشته میشه که اون موقع ۱۶ سالش بوده
میخواسته ازدواج کنه اما هیچی نداشته نه خونه نه کار نه هیچی. میره با پدر فرشته صحبت میکنه پدرش میگه اول سربازیتو برو بعد بیا حرف میزنیم. و مادر میلاد به شدت مخالف
یکسال میگذره تا دیپلم میگیره و میره سربازی ۷ ماه از سربازیش میگذره میفهمه فرشته عقد کرده.
ازدواجی به اجبار خانواده با یک مهندس
از پادگان فرار میکنه ولی میگیرنش . تو سربازی ریزش موی سکه ای شدید میگیره طوری که بعد از دو ماه طبق نظر پزشک به دلیل سختی و استرس شرایط پادگان معاف میشه
درحالیکه این استرس محیط پادگان نبوده بلکه استرس و فکر فرشته بوده که حالشو بد میکنه
معاف میشه و برمیگرده شهرش میره دیدن فرشته میبینه شوهرش درحالیکه هنوز عروسی هم نکردن این دختر ۱۷ ۱۸ ساله را مرتبا کتک میزنه. حالش بد میشه و کاری ز دستش بر نمی آمد. سیگار را از همونجا شروع میکنه
پدر فرشته بلاخره به خودش میاد و میفهمه چه بلایی داره سرش دخترش میاد و بعد از سه ماه عقد طلاق فرشته رو میگیره.
فرشته و میلاد بازهم به هم برمیگردند اما فرشته حالا دیگه عوض شده . دیگه انگار بیزار شده از مردا از همه مردهایی که میخان تصرفش کنن
و سر به لجبازی مبنده
میلاد تعریف میکرد میگفت میخاستم امتحانش کنم بهش میگفتم فرشته حق نداری موهای دستت شیو کنی چون مانتو آستین کوتاه میپوشی. و فرشته گوش به فرمان
میلاد میگفت بهش میگفتم آب نخور آب نمیخورد. وقتی میدیدم به حرفمه بعدش کوتاه میامدم بهش میگفتم هرجور خودت دوست داری. برام مهم نبود مانتوی آستین کوتاه میپوشه یا نه برام مهم بود اگر من بگم برای حرفم انقدر ارزش قایله که نپوشه و میدیدم آره و منم بعد که میدیدم اینجوره میگفتم هرجور خودت دوست داری باش. فقط میخاستم ببینم برا حرفام ارزش قایله یا نه.
انقدر فرشته براش جدی بود که حتی فرشته رو مهمونی های فامیلش و عروسی ها هم میبرد و به عنوان نامزدش معرفی میکرده به همه. حتی مادرش وقتی مسافرت میرفته برا فرشته سوغاتی میاورده
با خنده میگفت نقشه میکشیدیم با سارا دوست فرشته بعد به مامان بابای فرشته میگفتیم که تولد ساراست مثلا و بعد من فرشته را میاوردم عروسی های فامیلمون
و ادامه میده:اون موقع قبل ازدواج فرشته بود هرچی به مامانم گفتم من این دخترو میخام بیا برو برا من بگیرش مامانم مخالفت کرد گفت نه ب درد ما نمیخوره. اما وقتی به اجبار پدرش ازدواج کرد فرق کرد. این فرشته دیگه اون فرشته نیست. حالا لجبازی با من میکنه. قبلا بهش گفته بودم عکس بدون روسری نزار پروفایلت و حالا همش عکس بدون روسری میزاره که لج منو دربیاره
میگفت ده سال گذشت و گذشتن ازش آسمون نیست. ولی باهاش بودن هم آسمون نیست نه میشه فراموشش کنم نه میتونم باهاش باشم. قلبم یه چیزه عقلم یه چیزه
میگفت فرشته عوض شده حرمت های بینمون شکسته مدام قهر و آشتی قهر و آشتی و لجبازی
الان ۸ ماهی بود کات بودن. ولی موبایل میلاد پر بود از عکس و فیلمای فرشته میگفت همش چکش میکنم و از دوستاش سراغش میگیرم.
کافیه یکی بگه بریم اهواز که برق بزنه چشمای میلاد حتی حرف اهواز رفتن که شد میلاد ذوق کرده بود.
فرشته هم با برادر کوچیک تر میلاد در ارتباطه . میلاد گفت وقتی آقلاینم مدت زیادی فرشته به محمد پیام میده که میلاد چرا آف شده کجاست حالش خوبه
میلاد میگفت اگر همون موقع قبل سربازیم مامانم پا پیش میذاشت میرفت فرشته رو خاستگاری میکرد و فرشته مال من میشد. اون موقع این همه بینمون حرمتا شکسته نمیشد . فرشته میگفت نون خالی میخورم اما با تو زیر یه سقف باشم. اگر همون موقع فرشته مال من میشد....
وسط حرفاش هی سکوته و بغض
و مامانش میگفت فرشته به درد تو نمیخوره چون از خود متشکره.
یه خرده ایرادات مادرشوهری میگرفت خخخخ مثلا چرا احوالپرسی گرم نکرده یا سر سوغاتی ازش تشکر نکرده خخخخ
این وصل ها و جدایی ها و لجبازی های عاشقانه . این چک کردن های مدام همدیگه و جویای حال شدن از دوستان دیگه. نمیدونم ناشی از عادته؟ عادت موندن تو یه رابطه؟ یه جور وابسته بودن به داشتن رابطه
یا واقعا عشقه؟؟
نمیدونم
ولی میدونم یه چیزی هست حتما. که شاید اسمش عشق باشه که وقتی اسم فرشته میاد میلاد بغض میکنه و بی اختیار جلوی همه اشکاش جاری میشه