زندگی در مدار دل می چرخد
زندگی بر مدار دل می چرخد
................
ظهر نوشت های یک ذهن آشفته :
تمرکز که ندارم پریشان حال که باشم پناه میبرم به یک صفحه سفید. دلم مینوازد و انگشتانم میرقصند.
زندگی بر مدار دل باشد یعنی چه؟
یعنی به هرسازی که دل بزند میرقصم. یعنی هرچه دل بگوید همه میشود. زندگی بر مدار دل باشد یعنی حال دل که خوب باشد. همه چیز خوب است. حال دل که خوب نباشد. هیچ چیز خوب نیست. در حالت لوکال زندگی متاثر از دل است. یعنی جز به جز کوچولو کوچولو به دل مربوط می شود.
زندگی در مدار دل باشد یعنی چه؟
یعنی مثل یک منظومه دوتایی ستاره مادر دل است و ستاره ی همدم زندگی.
ستاره مادر به ستاره همدم نور میدهد گرما میدهد روشنایی میبخشد و آن است که تعیین میکند فاصله را سرعت چرخش را و شکل مدار را. یعنی یک خدای مطلق است. (زیادی گفتم ولی تعبیر کمترش رو پیدا نکردم چی بگم). مثل یک پادشاه. زندگی هم میچرخد گاهی پشت به دل گاهی رو ب دل گاهی شب است و گاهی روز. زندگی برای خودش جریان دارد. یعنی زندگی جریان دارد ولی در حالت کلی دل سایه روی آن می اندازد. درحالت گلوبال متاثر از ستاره ی مادر.
این دوجمله با هم فرق دارند حالا؟
اره فرق دارند ولی نمیدونم چجور فرقشون رو بگم.
گفتم دیگه . پس هم گلوبال شد هم لوکال. شت باید رید بهش پس.
..............
کمی بعدا نوشت : عجیب اثر دارد حتی چند خطی نوشتن. در مودب و دست به سینه نشستن افکارم 😆