دور میشم
چون یافتن بی فایده است. وقتی آدرس اشتباه بهت بدن...
چون مترسکهای شالیزار پوشالی شدم
زندگی بی آرزو خالی ست ؛ من خالی شدم
مثل شبتابی که تابیدن فراموشش شده
چشم من چندی ست خوابیدن فراموشش شده
هیچکس هم علت بی خوابی ام را درنیافت
راز این دلتنگی و بی تابی ام را درنیافت
کس نمی فهمد مرا جز آنکه در خود گم شده ست
یا خیابانی که مالامال از مردم شده ست
زائری ناآشنا در معبدی ویران شده
با سری از شدت اندوه آویزان شده
من غریبم ! از دیار قبر و تابوت آمدم
از بخارِ سمی گوگرد و باروت آمدم
پیش از آنکه مأمنی یابم هلاکم می کنند
چند ساعت قبلِ مردن نیز خاکم می کنند
در سکوت قبر من خاک عمیقی جاری است
درسکوت خیره پژواک عمیقی جاری است
جوهر دیوانگی در جان و خونم بوده است
عشق چون ترسی مقدس در درونم بوده است
خوب در احوال موجودات دقت می کنم
با گل و سنگ و گیاه و آب صحبت می کنم
کشف کردم علت حیرانی دیوانه چیست ؟
راز شکل هندسی در بال هر پروانه چیست ؟
اینکه گاهی بر زمین کوبد شکارش را عقاب
می دهد از دست گاهی اختیارش را عقاب
دشتها اغلب به میل خود بیابان می شوند
ابرها تصمیم می گیرند و باران می شوند
می شناسم هر که عمری بی هدف گردیده است
رنج غواصی که دنبال صدف گردیده است
رستمم ! با یال و کوپالم به راه افتاده ام
گرچه قبل از خوان اول توی چاه افتاده ام !
هر کسی دم از مروت زد دمی مردی نداشت
هیچ پرحرفی در این عالم عملکردی نداشت
من تجلی سکوتم را " سرودن " دیده ام
من حضور ناب را در " محو بودن " دیده ام
باصداقت گفته ام : اهل صداقت نیستم !
گاه هم آنگونه پابند شرافت نیستم
بغضهایم غالبا از صحنه سازی بوده است
این تقلب قسمتی از عرف بازی بوده است
اشکهایم مبدأ تاریخ باران می شود
سنگ قبرم سفره ی عقد جوانان می شود
خوب می دانم که از روز تولد تاکنون
لحظه ای از چشم عزراییل پنهان نیستم
دائما در دسترس باشم نمی آیم به چشم
اینکه معمولا نباشم گاه باشم بهتر است
اهل صحبت باش و از اضداد اصحابی بساز
با محبت از محارب نیز محرابی بساز
خوب می یابی مرا هر جا که تنها بوده ای
هر کجا حس می کنی قبلا در آن جا بوده ای
حل نشد در من تضاد بین جبر و احتمال :
سربراهی در جوانی ؛ شیطنت بعد از کمال !
گرچه گاه اهل یقین گاهی مردد می شدم
هر چه هستم ؛ من همان هستم که باید می شدم !!!
شاعر: اصغر عظیمی مهر
اپیزود اول:
ظرف قارچها رو از توی یخچال برمیدارم
میشینم رو صندلی و ظرف رو میزارم جلوم روی میز. یه چاقوی تیز بر میدارم
سعی میکنم با حوصله و وسواس زیادی قارچها را به آرومی و منظم و یکدست خورد کنم
تلاشمو میکنم
اما نمیشه
دو سه روزی هست تو یخچاله یه کمی پلاسیده و شل شده برای همین به راحتی و منظم برش نمیخوره
تا آخرش همونجور با تلاش ادامه میدم
ظرف قارچ خالی میشه یه نگاهی میندازم به قارچهای خورد شده ی نامنظم و زشت
چاقوی تیز رو میندازم روی قارچها مشغول نگاه کردن به قارچها میشم
نفس عمیق میکشم
پشت سر هم نفس عمیق میکشم
انگار یه چیزی تو دلمه که با نفس عمیق کشیدن میخام خالی بشه میخام بالا بیارم
دم بازدم دم بازدم دم بازدم
خودسانسوری میکنم. حتی اینجا
حس میکنم ضعیف جلوه میکنم اگر بنویسم از خودم.
……………………………………………………………..
اپیزود دوم:
فلفل دلمه ای خرد شده را از تو فریزر میارم بیرون و مقداریش رو جدا میکنم
دخترک میاد و میگه میخاد کمک کنه
میگم دوست داری سیب زمینی سرخ شده هم تو پیتزا باشه
میگه آره
دو تا سیب زمینی درشت میارم پوست یکنم و دستگاه خورد کن رو میارم با کمک دستگاه دخترک سیب زمینی ها رو خرد میکنه
این بار منظم و مرتب برعکس قارچها
……………………………………………………………..
اپیزود سوم:
هیچی حرفی ندارم
بی مزه ترین پیتزای عمرم که خودم درست کرده بودم خوردم
مزه عن میداد
بنظرتون میتونیم بگیم بزرگترین اختراع بشر نوشتنه؟؟؟
مادربزرگم میگه زن عموم گاونومن شیرده عه
زن عموم میگه عموم گاونومن شیرده عه
من میگم علی گاونومن شیرده عه
دارم فکر میکنم شاید هرکدوم از ما به نوعی و درموقعیت های گاونومن شیرده ایم و خودمون نمیدونیم
شاید منم گاو نومن شیرده ام
............................................................
گاو نه من شیرده:
یک خانواده روستایی گاو شیردهی داشتند که روزانه نه من شیر عاید این خانواده می کرد . هر من معادل سه کیلوگرم بود . نه من معادل بیست و هفت کیلوگرم می شد. بعضی از روزها که خانم گاو خلق خوشی نداشت بعد از اینکه خانم یا آقای خانواده با زحمت فراوان شیر گاو مزبور را می دوشیدند با یک ضربه پا ظرف شیر را واژگون می کرد و به این ترتیب همه شیر دوشیده شده هدر می رفت.
...............................................
کپی پیست:
مصداق این موضوع خیلی از آدم ها هستند که زحماتی می کشند (کلی کار خوب می کنند) ولی یک کاری می کنند که علاوه بر دیگران ، خودشون هم تعجب می کنند که چرا این کارو کردند. با این حال تمام کارهای خوبشون هم تقش بر آب میشود.
(با یه کار بد همه کارهای مهم خودشون رو از بین می برند)
حالا کمی فکر کنید و ببینید که آیا شما هم کاری کردید که تمامی ارزش کارهای قبلی تون را نابود کنه؟ اگه بگید نه که دیگه خیلی ......