قند ساییدن
دوستی میگفت:
وقتی عروسی کردم خاله ام یه بالشت از این بالشت اای بزرگ دو نفره برام خودش درست کرده بود و بهش دعا و... خونده بود و به مامانم سفارش کرده بود ک اگر بخای دخترت خوشبخت بشه باید تا 40 روز با شوهرش سرشون روی این بالشت بزارن. و منم با کلی عشق اون بالشت رو اوردم و از بعد عروسی و شروع زندگی مشترک گذاشتم رو تخت و گفتم باید سرمون روی این بزاریم
چند روزی گذشت و شوهرم گفت این بالشتش خیلی بلنده من راحت نمیخوابم صبح همش کوفته ام میشه رو بالشت های خودمون بخوابیم
از شما چ پنهون که خودمم خیلی برام سخت بود خوابیدن روی اون بالشت بزرگ و خواب راحتی نداشتم. اما به خاطر از بین نرفتن زندگی مشترک و خوشبخت شدنم به شوهرم گفتم باید تحمل کنه و این لازمه
ده روز دیگه گذشت تا اینکه یه روز شوهرم از محل کارش بهم زنگ زد و گفت که چون شبا خوب نمیخابه صبح سرکارش همش خوابالو هست و گردن درد گرفته و دیگه حاضر نیست روی اون بالشت کذایی بخوابه
دیگه چاره ای نبود و من قبول کردم و بالشت رو عوض کردیم ولی هراس همیشگی با من بود که تا چند وقت دیگه حتما یه مشکل بزرگ برامون پیدا میشه و شاید حتی جدا شیم
گذشت یک ماهی
نه اتفاق بدی افتاد نه دعوا شد نه جدا شدیم. اتفاقا بعد این قضیه شوهرم و خودم خیلی سرحال تر شدیم چون شبا خوب میخوابیدیم.
نقطه سر خط
اما من : ما وقتی عقد کردیم دوتا کله قند طبق رسوم روی سرمان ساییدند. خرده قندهای ساییده شده نفهمیدم کی بود ک برایم جمع کرد و درون یک قوطی کوچک ریخت و بهم گفت خوبه با شوهرم بخورم. از سال 86
یعنی 11 سال پیش من هنوز این قوطی کوچک رو مثل یک شی ارزشمند نگهداری کردم
هیچ وقت نخوردیم تا امشب
11 سال پیش این قوطی کوچک شامل مقدار بسیاری کمی قند ساییده شده رو نگه داشتم و به خودم میگفتم من باید در طول زمان و با شناخت شوهرم عاشقش بشم نه با خوردن این ساییده های قند
مثل یک خوراکی معجزه آسا بهش نگاه میکردم ک عشق رو تزریق میکنه.
میگفتم وقتی میخورم که مطمئن باشم اولا علی رو میخام برای همه زندگیم دوما عاشقش نشده باشم و بخورم تا اثر کنه
جالبه
امشب قوطی رو باز کردم و علی رو صدا کردم فهمید چیه و انگشتم رو خیس کردم کشیدم ته قوطی ذرات ریز قند ساییده شده چسبید نوک انگشتم گذاشتم دهان علی و باز گذاشتم دهان خودم ذرات ساییده شده قند انقدر کم و کوچیک بودند که میشد شمردشون