مرگ تدریجی یک رویا
دو روز اخیر چقدر عذاب کشیدم، چقدر دلم آشوبه هنوز
با تپش قلب بیدار میشم، انگار به چیزی رو دلم سنگینی میکنه دلم میخاد گریه کنم
دیروز اصن نمیتونستم تحمل کنم بی اختیار اشکام سرازیر میشد همش تو دستشویی بودم،
باورم نمیشه من دو روز اینجا بودم و ماهی نخواست منو ببینه
اصن باورم نمیشه
وای خدای من، من دو روز اومدم تهران بودم و اون نخواست منو ببینه
مگه میشه، باورم نمیشه
من تهران بودم و نخواست منو ببینه وای باورم نمیشه ،
دفعه قبل هم نخواست منو ببینه
وای قلبم انگار داره میترکه، باورم نمیشه نخواست یعنی منو ببینه
احتمالش میدادم ولی دلم میخاست این احتمال کم باشه اما برخلاف تصورم بزرگ بود،
بهش گفتم ازت متنفرم
صبح بیدار شدم چی میشد الان کنارم خوابیده بود
.........................................................................................................................
16 بهمن
و زمانیکه زنی مردی را دوست دارد، تا چه اندازه بی دفاع می گردد
صددرصد مقصر بود، اینو منطقم میگه
اما وقتی حرف میزنه از کاراش از عقب افتادن برنامه هاش و... ناراحت میشم
میخام بار بزرگتر نشدم
من خودم حالم بده و هیچکس نیست آرومم کنه، ماهی هم نمیفهمه و حرفام رو بچه بازی و خالخانباجی بودن تعبیر میکنه
و من باید هم مراقب خودم باشم هم مراقب باشم حرفی نزدنم که اذیت بشه
پس من جی؟
پس کی به فکر منه؟؟؟؟؟؟
من دو روز تهران بودم نخواست منو ببینه وقتی اعتراض کردم به جای اینکه ابراز پشیمونی کنه تازه گارد گرفت که من مشکل دارم تو نمیفهمی
اما اون کی منو فهمید؟؟؟
دلم یه جوریه
خیلی تنهام
به جای اینکه آرومم کنه تازه حق به جانب شد که من اشتباه می کنم
چجور دلش اومد به من این حرفا رو بزنه
و حالا باز هم حس بدی بهم دست بده. حس بی ارزشی
حرفامو مفصل بهش زدم حسمم گفتم اما پاش از تینیجر بازی پایین تر نذاشت
واقعن چجور دلش میاد ب من این حرفا رو بزنه
به جای اینکه منو آزوم کنه فقط بیشتر بهم القا کرد که جایی تو زندگیش ندارم
مگه من چقدر تهران میرم همین فرصت کوتاهم نخواست منو ببینه
اما دوست ندارم دعوامون ادامه پیدا کنه
اون درک نکرد حرفامو اصن نفهمید. اصن حرفامو نفهمید. اصن نفهمید چی میگم
اما راس میگه اونم مشکل داره و... نمیخوام دعوا ادامه پیدا کنه تموم میکنم. عادی می شم
ولی هرگز یادم نمیره که من بعد از مدتها بعد از ماه ها دو روز تهران بودم و او در تمام این دو روز به اندازه 2 ساعت هم برا من وقت نداشت
حس می کنم چقدر بدبختم و چقدر بی دفاعم