Turn off
آره همین واقعیت هاست و چیزی عوض نمیشه
و منم احمقانه تو دنیای خودم سیر میکنم یه دنیای خوب قشنگ که ملکه اش هستم که قوی ام
و مشغول میکنم خودمو در روز تا اگر سر روی بالشت گذاشتم از خستگی خوابم ببره نه اینکه یادم بیفته من کی ام و کجام
گاهی هم اما یک لحظه ی سخت به خودم میام من کجام اینجا چ خبره من چکارم و سخته
وقتی راهی پیدا نمیکنی پس میزنی به بی خیالی خودتو گول میزنی
وقتی دردها رو نمیتونی حل کنی پس کلید رو میزنی turn off خاموش . حالا دیگه خوبه نه غمی نه شادی. و آره می ارزه
تا همین جا تجربه های غم و شادی بسه دیگه دیگه بقیه اش خاموش بریم جلو. فقط دخترک میشه دلخوشی دیدن چشماش دیدن خنده هاش حرف زدنش یادگرفتن چیزهای جدید میشه یه دلخوشی
می دونی دلم میخاد بنویسم و کلمات گم میشن چیزهاییه که نمیشه نوشتشون
شایدم گم نمیشن شاید این منم که جریت نوشتنشون رو ندارم جریت نوشتن از سوختن ندارم از باختن در مصاف دنیا