مهم
باهم منچ و مارپله بازی میکنیم و یادت میدم
تو میتونی مهره هات تا عدد 4ببری جلو اما وقتی تاس میریزی و 5 یا 6 میاری دیگه قاطی میکنی تو بردن مهره ات رو به جلو
من عصبانی میشم سعی میکنم با نامهربونی یادت بدم: ببین گوش بده یک دو سه چهار پنج میری جلو از این طرف
گریه ات میگیره
یه کمی میگذره دیگه بازی نمیکنی میگی بازی دوست ندارم
شب میشه بهت میگم دخترک من اشتباه کردم ک اونجوری باهات حرف زدم سر منچ بازی تو گفتی اره باشه میبخشمت
گفتم بابا هم چند وقت پیش باهات دعواتون شد بخشیدی زودی. چرا انقدر زود میبخشی؟؟
میگی: چون دوستتون دارم. آخه آدم کسایی ک دوسشون داره رو خیلی زود میبخشه
تو بزرگترین درسها رو به من میدی کوچولو
.......................
خوشحالم که راحت با من حرفات رو میزنی. امشب تعریف کردی ک دیروز توی مهد کودک برقا رفته و تو مهدیار رو صدا کردی : مهدیار کجایی
بعد مهدیار اومده دست کشیده روی صورتت و گفته من همینجام
بهم گفتی مامان خیلی عاشقانه بود ک دست کشید رو صورتم
شب شد میخواستیم بریم هئیت همون هئیتی ک مهدیار هم میاد
هرکاری کردم که لباس مهمونیت عوض کنم نذاشتی گفتی میخام با همین لباس برم اون پسره منو اینجور خوشگل ببینه . مامان من دوست دارم برم پیشش و لباش رو ببوسم
ممنون دختر کوچولو که حرفهای مهمت رو به من میزنی
خدای من😂😍😍😍